تجربه نوشتن

#حافظه_تاریخی
Канал
Образование
Искусство и дизайн
Книги
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала تجربه نوشتن
@tajrobeneveshtanПродвигать
930
подписчиков
1,26 тыс.
фото
324
видео
1,29 тыс.
ссылок
درست، فصیح و زیبا نوشتن، هنر است. هنری که با تمرین، دقت و توجه، بهتر می‌شود. نوشتن، راهی برای آموختن.
#حافظه_تاریخی

در تاریخ هر کشوری رویدادهایی یافت می‌شوند که تأثیر آنها بر هستی اجتماعی مردم زدودنی نیست و تاریخ‌هایی هستند که بلافاصله آن رویدادها را به ذهن متبادر می‌کنند؛ از آن جمله است تاریخ و رویداد کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در ایران.

کودتای ۲۸ مرداد را که در تاریخ‌نویسی شاهنشاهی از آن به عنوان «قیام ملی» نام برده می‌شود، سازمان «سیا»ی آمریکا با همکاری «اینتلجنت‌سرویس» انگلستان به اتفاق پیش بردند. بخشی از اسناد و هم‌چنین هزینه آن را سرانجام هر دو کشور پس از سی سال منتشر کردند. سران هر دو کشور بارها به دخالت و نقش‌آفرینی خویش در کودتا اعتراف کرده‌اند.

در پی کودتا #محمد_مصدق بازداشت شد. #دکتر_فاطمی، وزیر امور خارجه، دستگیر و سپس اعدام شد. هزاران نفر از مخالفان به بند گرفتار آمدند. چهارده نفر زیر شکنجه کشته شدند. چهل نفر از اعضای عالی‌رتبه حزب توده اعدام شدند و بیش از سه هزار نفر در زندان ماندند. (آبراهامیان - کتاب: ایران بین دو انقلاب) سانسور و خفقان حاصل از کودتا جامعه را به سکوتی مرگبار و هراسی عمیق کشاند که تأثیر آن را بر هنر و ادبیات نیز می‌توان بازیافت.

📷 عکس: راهپیمایی در حمایت از دولت مصدق
📸 Photo: Marc Riboud - anti-Vietnam war protests in Washington DC ( 1967 )
No to the War

#حافظه_تاریخی
#جنگ_ویتنام
#نه_به_جنگ

🌎🌍🌏
#حافظه_تاریخی

در تاریخ هر کشوری رویدادهایی یافت می‌شوند که تأثیر آنها بر هستی اجتماعی مردم زدودنی نیست و تاریخ‌هایی هستند که بلافاصله آن رویدادها را به ذهن متبادر می‌کنند؛ از آن جمله است تاریخ ۲۸ مرداد و رویداد کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در ایران.

کودتای ۲۸ مرداد را که در تاریخ‌نویسی شاهنشاهی از آن به عنوان «قیام ملی» نام برده می‌شود، سازمان «سیا»ی آمریکا با همکاری «اینتلجنت‌سرویس» انگلستان به اتفاق پیش بردند. بخشی از اسناد و هم‌چنین هزینه آن را سرانجام هر دو کشور پس از سی سال منتشر کردند. سران هر دو کشور بارها به دخالت و نقش‌آفرینی خویش در کودتا اعتراف کرده‌اند.

در پی کودتا محمد مصدق بازداشت شد. #دکتر_فاطمی، وزیر امور خارجه، دستگیر و سپس اعدام شد. هزاران نفر از مخالفان به بند گرفتار آمدند. چهارده نفر زیر شکنجه کشته شدند. چهل نفر از اعضای عالی‌رتبه حزب توده اعدام شدند و بیش از سه هزار نفر در زندان ماندند. (آبراهامیان - کتاب: ایران بین دو انقلاب) سانسور و خفقان حاصل از کودتا جامعه را به سکوتی مرگبار و هراسی عمیق کشاند که تأثیر آن را بر هنر و ادبیات نیز می‌توان بازیافت.

📷 عکس: راهپیمایی در حمایت از دولت #مصدق
#حافظه_تاریخی

مقابله حزب توده با تشکل‌های مستقل کارگری

در اول ماه مه/۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۲۵ به اعضا دستور دادیم که در اسدآباد شمیران تجمع کنند و بعد با تظاهرات تا تجریش و از آنجا به منزل برگردیم. دستور هم داده بودیم که هیچ چیزی با خود نیاورید. فقط اگر می‌خواهید یک قاشق بیاورید، حتی چنگال هم نیاورید و چاقو هم در جیب‌تان نباشد. من پیش رئیس کل شهربانی رفتم و گفتم که ما #اول_ماه_مه در اسدآباد شمیران جمع می‌شویم. آنجا از صبح تا بعدازظهر هستیم. ناهار هم آنجا می‌خوریم و دسته‌جمعی با تظاهرات تا تجریش خواهیم آمد. رئیس شهربانی گفت که من به شما مأمورین انتظامی بدهم. گفتم نه. حتی ما دستور دادیم که چنگال هم نیاورند؛ بنابراین ما با کسی دعوا نداریم که مأمور انتظامی داشته باشیم. خودمان هم مأمورین انتظامی نداریم. رئیس شهربانی به کلانتری تجریش تلفن کرد و گفت افتخاری با سندیکایش در شمیران جمع می‌شوند و من مطمئنم که حرفش درست است و حتی چاقو هم پهلویشان نیست، بنابراین نگران نباشید. ما مطمئن رفتیم و از صبح تا سه بعدازظهر بودیم. بعدازظهر هم توی استخر شنا می‌کردیم. همۀ کارگران با خانواده‌شان بودند و خیلی هم خوش گذشت. اولین جشن کارگری آن‌ها بود و برای‌شان بسیار پسندیده بود.

توی استخر بودیم که آمدند و گفتند حزب توده به داخل باغ ریخته است. گفتم حزب توده به ما چه کار دارد؟زود لباس پوشیدم و آمدم. یک حیاط کوچکی بود،گفتند آنجا یک عده‌ای جمع شده‌اند. رفتم آنجا و دیدم بله توده‌ای‌ها هستند. رضا روستا، دکتر هشترودی، علی‌زاده، خلیل انقلاب و یک عده از چاقوکش‌های حزب توده که بیشتر از مهاجرین بودند، آنجا جمع شده‌اند. از آن‌ها پرسیدم امروز روز جشن است، برای چی آمده‌اید؟ گفتند ما آمدیم که متحد بشویم. گفتم خب اتحاد کردن و متحد شدن به تشکیل جلسه، مطالب را روی کاغذ آوردن و مطالعه احتیاج دارد. شرایطی دارد. چطور شما آمده‌اید اینجا که ما جشن گرفتیم؟ گفت:نه ما آمده‌ایم با کارگران جشن بگیریم و متحد بشویم. در این موقع دیدم پشت سرم یک صدایی آمد و یکی داخل حوض افتاد. برگشتم نگاه کردم، یکی از کارگران سندیکای ما گفت: آقا می‌خواست شما را با چاقو بزند، من او را توی حوض انداختم. معلوم شد این‌ها با یک عده چاقوکش آمده‌اند و سوقصدی هم دارند. دیدم آنها مسلح‌اند و ما هیچ وسیله‌ای نداریم. به کارگرانی که در آن قسمت بودند، گفتم بیایید برویم. یک عده از کارگران ماندند و با توده‌ای‌ها جر و بحث می‌کردند. ما هم به باغ برگشتیم و زن و بچه‌ها را جدا کرده، به یک طرف فرستادیم. من به کارگران گفتم که چوب بشکنید و محاصره‌شان کنید. عده‌ای از آذربایجانی‌ها با ما بودند، آذربایجانی‌ها در جنگ چوب استادند. این‌ها شروع به بالا رفتن از درخت کردند و به سرعت چوب‌ها را شکستند و آن‌ها را محاصره کردند. گفتم که کارگران‌شان را نزنید و آزاد بگذارید. اگر چاقوکش داخل‌شان هست بزنید.به هر کدام شان یک چوب می‌زدند، زانویش خم می‌شد و چاقویش را می‌گرفتند. مقداری چاقو گرفتیم چند نفری هم فرار کردند و از دیوار سعدآباد به آن طرف پریدند. آنها را هم نظامی‌ها گرفتند. (اسدآباد دیوار به دیوار سعدآباد بود.)

پس از آن که چاقوکش‌های‌شان خلع سلاح شدند، شروع به زدن رؤسای‌شان کردیم. خلیل انقلاب شروع به دادکشیدن کرد که اشتباه، اشتباه، ما اشتباه کردیم. گفتم اشتباه هم بکنید باید چوب بخورید. یک یا چند چوب به او زدم بعد علی‌زاده فرار کرد، سرازیری بود افتاد و بقیه هم یکی یکی از رویش رد می‌شدند. مرتب می گفت که بیچاره شدم. گفتم بیچاره هم شدی باید چوب بخوری، بیچاره هم نشدی باید چوب بخوری! بعد رضا روستا را زدند. سرش هم طاس بود و یک چوب که خورد، خون آمد. خلاصه توده‌ای‌ها فرار کردند.
ما هم همین‌طور که دسته جمعی بنا بود بیاییم صف‌های‌مان را برقرار کردیم و آمدیم.توده‌ای‌ها به کلانتری تجریش می‌روند و شکایت می‌کنند.روستا سر خون‌آلود خود را نشان داده و بقیه هم می‌گویند که ما را زده‌اند.رئیس کلانتری پرسیده بود که شما برای چه به آنجا رفته بودید.از آمدن آن‌ها مطلع بودیم ولی شما برای چه رفتید؟گفتند ما رفته بودیم متحد بشویم!

در همان روز توده‌ای‌ها از غیبت ما استفاده کرده به دفتر سندیکای مرکزی ما در لاله‌زار می‌روند و دفاتر و همه وسایل ما را غارت کرده و دزدیدند.آنها می‌دانستند که در آن موقع سندیکا خالی است. خودشان جایی تظاهرات نداشتند، سندیکایی هم نداشتند بعدأ سندیکایشان را با یک عده مهاجر محکم کردند. دفاتر ما را بردند. ما چیز سَری نداشتیم این‌ها خیال کردند چیزی گیرشان می‌آید. وقتی که از تجریش متفرق شده و به شهر آمدیم دیدیم که اتحادیه را غارت کرده‌اند.این اولین حمله شان به سندیکای ما بود،هم به قصد کشتن و هم برای غارت دفتر سندیکا آمده بودند.
منبع:کتاب«خاطرات دوران سپری شده»؛خاطرات و اسناد #یوسف_افتخاری

https://t.me/tajrobeneveshtan/2916
#حافظه_تاریخی

پس از خرداد ۱۳۵۷ که اثرات دوره‌ی رکود اقتصادی به‌ویژه در بخش ساختمان‌سازی پدیدار شد و دولت با تعیین سقف معینی برای افزایش دستمزدها و لغو پاداش‌های سالانه که معمولاً به همه کارمندان دولتی می‌پرداخت، شمار اعتصاب‌ها به‌سرعت بالا رفت. در نیمه‌های تابستان، کاهش حقوق‌ و دستمزد‌ها شروع شد، شمار بیکاران تقریباً از صفر به ۴۰۰ هزار نفر رسید و حقوق خالص در بخش ساختمان‌سازی حدود ۳۰ درصد پایین آمد. شاه هم در یک کنفرانس مطبوعاتی - تلویزیونی، علیه حقوق و دستمزدهای بالا و بهره‌وری پایین سخن گفت. او که معتقد بود «دولت رفاه» کارگران را با «پشم نرم» پوشانده است، گفت:
«این قابل تحمل نیست. آن‌هایی را که کار نمی‌کنند دُم‌شان را می‌گیریم و مثل موش بیرون می‌اندازیم. کسی که کارش را به‌درستی انجام نمی‌دهد، نه‌تنها به وجدان، بلکه به وظیفه میهنی خود هم خیانت می‌کند... من به‌خاطر دارم که چند سال پیش یک بنّا - که اکنون آن‌چنان خواهان دارد که مردم باید برایش چاپلوسی کنند - حاضر بود تنها برای یک وعده غذا همه‌ی روز را کار کند و هرگز کار کافی گیر نمی‌آورد. اما امروزه، در این مرحله‌ی انتقالی کشور، که به کارگران بیشتری نیازمندیم باید به آنان التماس کنیم.»

شاه در پایان مصاحبه از مردم خواست تا بیشتر کار کنند، از خود‌گذشتگی بیشتری نشان دهند، کمربندهای خود را محکم کنند و خواست‌های اقتصادی خود را پایین آورند.

در پیش‌گرفتن این سیاست سخت‌گیرانه نسبت به کارگران، چندین اعتصاب صنعتی به‌دنبال داشت. در خرداد ۵۷، کارکنان نیروگاه‌های برق تهران و شهرهای جنوبی، شبکه آب تهران و یک کارخانه بزرگ صنعتی نزدیک تهران، در اعتراض به لغو پاداش های سالانه اعتصاب کردند. در اواسط تیرماه، بیش از ۶۰۰ کارگر اداره بهداری آبادان دست از کار کشیدند و خواستار بیمه درمانی، پاداش سالانه و ۲۰ درصد افزایش حقوق به منظور رویارویی با تورم شدند. در اوایل مردادماه، ۱۷۵۰ کارگر کارخانه‌ی بافندگی بهشهر اعتصاب کردند و خواستار دستمزد بیشتر و انتخابات اتحادیه‌‌ای آزاد شدند. در همین ماه، ۲۰۰۰ تن از کارکنان ماشین‌سازی تبریز که خواستار پرداخت پاداش سالانه، دستمزدهای بیشتر و مسکن بهتر بودند، مدت دو هفته دست از کار کشیدند. در شهریور‌ماه نیز کارکنان کارخانه‌ی کاغذ‌سازی فارس، خودروسازی تهران و تاسیسات آب و ماشین‌سازی اهواز اعتصاب کردند.

کارگران ناراضی علاوه بر اعتصاب، به تظاهرات نیز روی آوردند. نخستین تظاهرات بزرگی که کارگران پرشماری در آن شرکت کردند، تظاهرات ۳۱ تیرماه ۵۷ در مشهد بود...

برگرفته از کتاب: ایران بین دو انقلاب - اثر: یرواند آبراهامیان

https://t.me/tajrobeneveshtan/2912
#حافظه_تاریخی

روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ معلمان با خواست افزایش دستمزد، دست به اعتصاب زده و مقابل مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند. ماموران با تیراندازی هوایی و استفاده از باتوم می‌خواستند معلمان را متفرق کنند، اما شلیک تیر مستقیم سرگرد ناصر شهرستانی، رئیس کلانتری بهارستان موجب تحرکات بیشتری شد. یکی از گلوله‌های شهرستانی به پیشانی معلم جوان #ابوالحسن_خانعلی نشست. ‌‏خانعلی، اهل کن،از توابع تهران بود و در دبیرستان‌های جامی و شریف؛ فلسفه و عربی تدریس می‌کرد. خانعلی با مدرک لیسانس در سال ۱۳۳۵ به استخدام وزارت فرهنگ درآمده بود و همزمان با تدریس، دوره دکترای فلسفه را در دانشگاه تهران می‌گذراند.

تشییع جنازه خانعلی در روز ۱۳ اردیبهشت به یکی از بزرگترین تظاهرات خیابانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل شد. ‏در پی این حوادث،شریف امامی روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۰ استعفای خود را به دربار تسلیم کرد و شاه، علی امینی را به‌عنوان نخست‌وزیر معرفی کرد. ‏معلمان در شب‌هفت خانعلی، روز ۱۲ اردیبهشت را«روز معلم» نامیدند.امینی شرایط معلمان را پذیرفت و هیأت دولت حقوق معلمان را افزایش داد.سرگرد شهرستانی نیز برکنار و تحویل دادگستری شد.
#روز_معلم
#حافظه_تاریخی

اعتصاب و سرکوب کارگران کارخانه جهان چیت در اردیبهشت سال ۱۳۵۰

کارخانه جهان‌چیت کرج در سال ۱۳۱۷ خورشیدی ساخته شد و تولیدات آن شامل چیت، چلوار و متقال بود. بعد از وقایع شهریور ۱۳۲۰، این کارخانه محل اصلی تظاهرات کارگری بود و بارها به تعطیلی کشیده شده بود.

اردیبهشت سال ۱۳۵۰ اعتصاب بزرگی درکارخانه جهان چیت رخ داد. در آن زمان، مزد روزانه کارگران در ازای ۸ ساعت کار، طبق معیارهای وزارت کار چیزی بین ده تا دوازده تومان بود. اما فاتح یزدی، صاحب کارخانه جهان چیت که یکی از مالکان و سرمایه‌داران بزرگ بود و در عین حال روابط نزدیکی با خاندان پهلوی داشت، حتا نُرم‌های وزارت کار را هم رعایت نمی‌کرد و در ازای ۱۲ ساعت کار، مبلغی بین ۵ تا ۷ تومان به کارگران می‌داد.

کارگران جهان چیت برای افزایش دستمزد، از روز ۶ اردیبهشت دست به اعتصاب زدند. سه روز اعتصاب و تجمع در محوطه کارخانه برای افزایش دستمزد، نتیجه‌ای نداد. نماینده اداره کار کرج به این کارخانه رفت و کارگران بر این تصور بودند که وی برای اجرای مقررات وزارت کار و حمایت از کارگران به آنجا رفته است. اما این نماینده دولت، کارگران را تهدید به اخراج کرد و از آنان خواست به اعتصاب پایان دهند. به دنبال آن فرمانده ژاندارمری کرج با چند ژاندارم وارد کارخانه شده و کارگران را تهدید کردند.

کارگران تصمیم گرفتند به سمت وزارت کار در تهران دست به راهپیمایی بزنند. پس از آن رئیس ساواک کرج نیز کارگران را تهدید کرد که «اگر از کارخانه بیرون بیائید هر چه دیدید از چشم خودتان دیده‌اید.»! و کارگران در مقابل این تهدیدها جواب شان این بود که «اگر جلو آتش و گلوله برویم، بهتر از این است که این زندگی را تحمل بکنیم»! به دنبال آن، دو هزار کارگر کارخانه جهان چیت به خیابان می‌ریزند و به سمت تهران دست به راهپیمائی می‌زنند. در میان راه و ساعت حدود ۵ بعد از ظهر، وقتی که کارگران به کاروانسرا سنگی رسیده بودند، ژاندارم‌های حکومتی صفوف کارگران را مورد یورش قرار می‌دهند و آنها را به گلوله می‌بندند. در اثر این اقدام، حداقل سه کارگر جهان چیت کشته و چندین نفر دیگر به سختی مصدوم می‌شوند.
#اردیبهشت_۱۳۵۰
#جهان_چیت
#کرج

https://t.me/tajrobeneveshtan/2906
#حافظه_تاریخی

اگوست اسپایسر، الیوت پارسن، ساموئل فیلدمن، آدولف فیشر، لوئیس کینگ، مایکل شوارتز، جورج انجل و اسکار نیپ؛ ۸ نفر از رهبران کارگری بودند که به دلیل سازماندهی تظاهرات چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶ شیکاگو دستگیر و در دادگاهی نمایشی محاکمه شدند. پنج کارگر مهاجر آلمانی، یک آلمانی تبعه آمریکا و دو آمریکایی.

خواسته آن‌ها، کاهش ساعت کار از چهارده و شانزده ساعت به هشت ساعت کار در روز بود.

پنج نفر به اعدام، دو نفر حبس ابد و یک نفر به پانزده سال زندان محکوم شد. یک نفر از محکومین به اعدام، پیش از اجرای حکم خودکشی کرد.

یکی از محکومان، پس از شنیدن حکم دادگاه، اعتراض خود را این‌گونه بیان کرد:

«کارگران اینک دریافته‌اند که می‌توانند با اتحاد و همبستگی، و مبارزه جمعی بر مشکلات خود فائق آیند. کارگران دریافته‌اند که چه قدرت عظیمی در اتحاد آنان نهفته است، و به همین دلیل است که کارفرماها با تمام توان می‌کوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند، و میتینگ کارگران را به خون بکشند. ما کارگران گرد هم آمدیم تا اندکی از حقوق خود را باز پس بگیریم؛ اما اکنون از دادگاه و زندان سر درآورده‌ایم. آیا این است معنای برابری و عدالت در جامعه ما؟ امروز اگر صدای حق‌طلبانه ما را با گلوله خفه می‌کنید، مطمئن باشید که این صداها دیگر خاموش‌شدنی نیست، و هر روز طنین آن رساتر خواهد شد.»

این‌چنین بود که در ماه مه ۱۸۸۶، اعتصاب و تظاهرات کارگران شیکاگو با خواست هشت ساعت کار توسط دولت سرمایه‌داری آمریکا بشدت سرکوب شد. اگر چه کارگران این کشور پرچم کاهش ساعت کار را به دست گرفته بودند؛ اما بازخوانی تاریخ جنبش کارگری ایالات متحده به ما نشان می‌دهد که ترس و وحشت بورژوازی این کشور، از «شوالیه های کار» و تکرار «کمون پاریس» در شیکاگو و دیگر شهرهای این کشور بود. جنبش هشت ساعت کار در آمریکا، جنبشی ضد سرمایه‌داری بود که حاکمیت سرمایه در این کشور را به لرزه در آورده بود. همان‌طوری که «مادر جونز» از رهبران کارگری آن روزهای آمریکا در باره ماه مه ۱۸۸۶ می‌گوید:

«کارگران‌ فریاد می زدند: «هشت ساعت کار، هشت ساعت تفریح و استراحت، هشت ساعت خواب!... کارفرماها از خشم، خون، خون‌شان را می‌خورد. شبح انقلاب را جلوی چشم‌شان می دیدند...»
#جنبش_هشت_ساعت_کار
#شیکاگو
#اول_ماه_مه
#روز_جهانی_کارگر

https://t.me/tajrobeneveshtan/2900
#حافظه_تاریخی

مرتضی کیوان؛ تو به خاک افتادی، کمر عشق شکست...

در بحبوحه بگیر و ببند حکومت نظامی پس از کودتای ۲۸ مرداد، مرتضی کیوان سه نفر را در خانه خود پنهان ساخته بود. گمان بردند و هجوم آوردند. آن سه تن گریختند، ولی پناه دهندگان، کیوان و همسرش #پوری_سلطانی دستگیر شدند. هنوز سه ماه از ازدواج آن‌ها نگذشته بود. کم‌تر از دو ماه پس از دستگیری، مرتضی کیوان را در بیست و هفتم مهر ماه سال ۱۳۳۳؛ در حالی‌که فقط ۳۳ سالش بود، در برابر جوخه آتش قرار دادند.

#مرتضی_کیوان از نخستین ویراستاران به معنی امروزی بود؛ اما هیچ‌کدام از این‌ها سبب شهرت او نیست، بلکه آنچه نام او را جاودان کرده است توانایی شگفتش در دوست‌یابی و شناخت و پرورش استعداد‌های ادبی و هنری بود. کیوان با وجود عمر کوتاهش، یک‌تنه مانند بنگاه استعدادیابی ظاهر شد و در شناخته شدن و پر و بال دادن طیف وسیعی از اهالی قلم نقش بسزایی ایفا کرد.

کیوان از نسلی بود که به گفته #اسلامی_ندوشن «وجه مشترکش، نوطلبی و رو به آینده داشتن بود.» دوره‌‏ای که همه فکر می‏‌کردند ایران رو به تغییر است و می‏‌خواستند در این تغییر حضور داشته باشند.

#احمد_شاملو شاعری که کمتر از تاثیر کسی بر خود سخن گفته است، می‌گوید با کیوان برحسب تصادف آشنا شده، ولی از همان اولین روز آشنایی انگار صد سال بوده که یکدیگر را می‌شناسند: «من از او بسیار چیز‌ها آموختم. مرتضی برای من واقعا یک انسان نمونه بود. یک انسان فوق‌العاده.»

#نجف_دریابندری نیز مبهوت نیروی کشف استعداد‌های جوان در کیوان است. خود یکی از این استعداد‌ها بوده است: «من آن روز‌ها جوان شهرستانی خام و گمنامی بودم و حتی خودم چندان چیزی در جبین خود نمی‌دیدم. کیوان بود که دست مرا گرفت و راهی که بعد از او طی کردم پیش پایم گذاشت. نه این که هرگز یک کلمه درباره کارم و آینده‌ام به من چیزی گفته باشد. او فقط مرا جدی گرفت و با من طوری رفتار کرد که انگار من هم برای خودم یک کسی هستم.»

روایت #آیدا از واپسین جملات احمد شاملو، پس از اعدام مرتضی کیوان، هم سخت تکان دهنده است: «شاملو سه روز بود که نخوابیده بود و درد شدید داشت. بهش گفتم: احمد یه خرده چشمات رو هم بذار شاید خوابت ببره. شاملو گفت: نه! این طوری بهتر می‌بینمش. زلال می‌بینمش. گفتم: کی رو؟ گفت: مرتضی کیوان رو؛ و بعد رفت تو اغما و دیگه حرف نزد. این آخرین حرف شاملو بود.»

🥀 و در آخر، قطعه شعر شاملو بیاد #مرتضی_کیوان

از عموهایت - برای سیاوش کوچک

نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه‌ی بام کوچکش
به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطر جنگل‌ها، نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطر دیوارها - به خاطر یک چَپَر
نه به‌خاطر همه انسان‌ها - به خاطر نوزادِ دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا - به خاطر خانه‌ی تو
به خاطر یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی است

به خاطر آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطر دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگ من بر گونه‌های بی‌گناه تو

به خاطر پرستوئی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطر یک لبخند، هنگامی که مرا در کنار ِ خود ببینی

به‌خاطر یک سرود
به‌خاطر یک قصه در سردترینِ شب ها، تاریک‌ترینِ شب‌ها.
به‌خاطر عروسک‌های تو، نه به خاطر انسان‌های بزرگ.
به خاطر سنگ‌فرشی که مرا به تو می‌رساند
نه به‌خاطر شاهراه‌های دوردست

به خاطر ناودان، هنگامی که می‌بارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جار بلند ابر در آسمانِ بزرگ آرام
به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند.

به یاد آر
عموهایت را می‌گویم
از مرتضا سخن می‌گویم.
#احمد_شاملو

https://t.me/tajrobeneveshtan/2892
#حافظه_تاریخی

در پاییز سال ۱۲۸۷ حدود ۱۵۰ نفر از کارگران تبریز دست به اعتصاب زدند.رهبران جنبش کارگری تبریز حتا با«کارل کائوتسکی»و سایر رهبران جنبش سوسیال‌دموکراسی اروپا تماس گرفتند و در باره چگونگی سازمان‌دهی جنبش کارگری راهنمایی خواستند. کائوتسکی به آن‌ها توصیه کرده بود که به خاطر شرایط رشد اقتصادی کشور، هنوز پرولتاریای معاصر صنعتی در ایران به وجود نیامده و سوسیالیست‌ها باید در مبارزه دموکراتیک عمومی توده‌ها شرکت کنند. نکته جالب این‌که در پاسخ به رهبران جنبش کارگری اروپا، یکی از مبارزان تبریز به نام «واسو» در تاریخ ۱۹ نوامبر سال ۱۹۰۸ (آبان سال ۱۲۸۷)نامه‌ای به «پلخانف»، سوسیالیست روسی نوشت و در صحت نظریه‌ی کائوتسکی تردید کرد. وی ضمن تایید عدم وجود صنایع ماشینی مدرن و کارگران صنعتی همانند اروپا در ایران، نظرات خود را این‌گونه ابراز داشت:
«لیکن در ایران پرولتاریا، یعنی اشخاصی که فاقد ابزار کار بوده و نیروی کار و دانش خود را به کارفرمایان می‌فروشند، وجود دارد. در این صورت آیا سوسیال دموکرات‌ها حق دارند از متشکل کردن کارگران و مبارزه در راه دستمزد آنان، خودداری ورزند؟!»/منبع:اسناد تاریخی جنبش کارگری ایران
#تبریز
#حافظه_تاریخی

روز ۳۰ آبان ۱۲۸۵ خورشیدی، صدوپنجاه ماهی‌گیر بندر انزلی در اعتراض به وضعیت دستمزد، در تلگراف‌خانه شهر تجمع کردند. صیادان برای هر صید، یک شاهی از «کمپانی لیانازوف» روسی دریافت می‌کردند. آن‌ مزد ناچیز به هیچ‌وجه کفاف زندگی صیادان را نمی‌داد و حتی همان مزد نیز سر موعد پرداخت نمی‌شد. در حین بحث و جدل کارگران در این تجمع با یکدیگر - تحت تاثیر حضور و ازدحام آحاد کارگران و نیز تلاطمات اجتماعی دوران مشروطه - ناگاه یکی از میان ماهی‌گیران با جسارت روی چهارپایه‌ای رفت و فریاد زد: «برادران، ما دیگر حقوق نمی‌خواهیم، از این پس خودمان صید می‌کنیم و خودمان می‌فروشیم.» کارگران نیز به سرعت تحت تاثیر شهامت سخنران قرار گرفتند و به وجد آمدند. تاریخ نام این کارگر شجاع را در حافظه‌اش ثبت نکرده است، همین‌قدر می‌دانیم فریاد حق‌طلبانه او مثل برق به سایر استثمارشدگان سرایت کرد، قلب‌های‌شان را به هم نزدیک و چشمان‌شان را شعله ور و مشت‌های‌شان را در هم فشرده کرد. حالا تمام‌ صدوپنجاه نفر یک صدا گفتند: «آری، خودمان صید می‌کنیم و خودمان می‌فروشیم.»

ماهی‌گیران برای جلب حمایت مردم، خیابان‌های انزلی را با این شعار درنوردیدند. هیچ ستمدیده‌ای در شهر مخالف کارگران نبود. هر انسان زحمتکش و منصفی با هر عقیده و آیینی به خود می‌گفت «آخر چرا ماهی‌گیران باید برای امرار معاش، خطر غرق شدن وسط دریا را به جان بخرند و آن‌گاه محصول زحمات‌شان را به یک کمپانی روسی بدهند که امتیاز صید ماهی را از دولت خریده است. کجای این خرید و فروش امتیاز و کجای این مناسبات مبتنی بر ظلم و زور، عادلانه است؟!»

آن کارگر شجاع، ماهی‌گیران را با ندای حق طلبانه خود، به هیجان و تحرک آورد. ماهی‌گیران، توجه و همدلی توده مردم را به خود معطوف  کردند و بدین‌سان امنیت شهر برای استثمارگران به خطر افتاد. اعتصاب بالا گرفت. کنسول روس با کمک دولت وقت، چاره را فقط در سرکوب کارگران دید. همان سال اعتصاب ماهی‌گیران انزلی با یک کشته و تعدادی زخمی درهم شکسته شد.

تاریخ از این اعتصاب به مثابه نخستین هماورد طبقه کارگر ایران با استثمارگران یاد می‌کند. بدین ترتیب نخستین ابراز وجود اجتماعی طبقه کارگر ایران پایان یافت. هیچ‌کس اما نام کارگری که جان باخت را نمی‌داند، شاید همانی بود که بالای سکو رفت...
#ماهی‌گیران_انزلی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2874
#حافظه_تاریخی

«زن جوانت مریض شده، برای تو بی‌تابی می‌کند. هر چه زودتر خودت را به تهران برسان.» این تلگرافی بود که مامورین نظمیه رضاخان برای «مرتضی حجازی» از رهبران «اتحادیه کارگران چاپ» با امضای مادرش ارسال می‌کنند.

مرتضی که به جرم فعالیت در اتحادیه متواری شده و به تاجیکستان گریخته بود، فریب می‌خورد و برای درمان همسرش باز می‌گردد. او را به محض ورود به ایران در همان رشت دستگیر و یک‌راست به شکنجه‌گاه‌های مخوف تهران منتقل می‌کنند.

مرتضی حجازی طی آخرین دیدار خود در زندان به «جعفر ارودبادی» می‌گوید: «اطمینان دارم که من زنده از این محبس بیرون نمی‌روم.‌ چند شب است از سینه‌ام خون می‌آ‌‌ید. اینطور سرنوشت من بود که در اول جوانی، در تنگنای نظمیه با این فشار سختی که ملاحظه می‌کنید بمیرم. سلام مرا به دوستان و همرزمان برسان. مخصوصا فلانی که حال مرا پرسیده سلامش برسان. بگو بین ما دیگر دیداری نخواهد بود. من امیدی به زنده ماندن ندارم، به سراغم نیایید، بلکه فراموشم کنید. امیدوارم رفقای من به هدف مقدس خود نائل آیند و قاتلین من به سزای اعمال بیرحمانه خود برسند. ما غرض و نظری جز سعادت و رفاه زحمتکشان نداشتیم.»🥀
#مرتضی_حجازی
#حافظه_تاریخی

می‌گویند ناپلئون در حالی که به یک جمعیت در حال غرق شدن نگاه می‌کرد، به شخص همراه خود گفت: «به این وزغ‌ها نگاه‌ کن!» شاید این داستان ساختگی باشد، با این همه حقیقتی در آن است. تنها فکری که استبداد دارد تحقیر انسان است، انسان مسخ‌شده؛ و این فکر به این دلیل بر بسیاری افکار دیگر برتری دارد که در عین‌حال یک واقعیت است. مستبد همیشه انسان‌های لگدمال شده را جلوی خود می‌بیند. این انسان‌ها پیش چشمان او و به‌ خاطر او در منجلاب زندگی معمولی غرق می‌شوند و از این منجلاب است که چون وزغ دوباره سر بر می‌آورند. اگر مردی چون ناپلئون با آن دید ژرفی که داشت... غرق در چنین بینشی باشد، چگونه پادشاهی معمولی در میان چنین واقعیتی می‌تواند آرمان‌گرا باشد.

بنیادی که سلطنت در کل بر آن استوار است، در اساس، انسان‌های نفرین‌شده و نفرت‌انگیز است؛ انسان عاری از انسانیت. این ادعای منتسکیو که بنیاد سلطنت مایه‌ی افتخار است، کاملا برخطاست. او با تمایز قائل شدن میان سلطنت، استبداد و خودکامگی، می‌کوشد این ادعا را موجه نشان دهد. اما همه‌ی این نام‌ها به مفهوم واحدی اشاره دارند که نشان شیوه‌های متفاوت با بنیادی یکسان است‌. جایی که بنیاد سلطنت متکی بر اکثریت مردم است، انسان‌ها در اقلیت هستند؛ جایی که زیر سوآل قرار نمی‌گیرد، انسان‌ها حتی وجود ندارند. یقینا نمی‌توانم ضامن کشتی نادانان بشوم، اما ادعا خواهم کرد که تا زمانی که این دنیای وارونه؛ دنیای واقعی تلقی می‌شود، پادشاه پروس یکه‌تاز زمان خود باقی خواهد ماند.

برگرفته از نامه #کارل_مارکس به آرنولد روگه - سال ۱۸۴۳

https://t.me/tajrobeneveshtan/2707
#حافظه_تاریخی

در تاریخ هر کشوری رویدادهایی یافت می‌شوند که تأثیر آنها بر هستی اجتماعی مردم زدودنی نیست و تاریخ‌هایی هستند که بلافاصله آن رویدادها را به ذهن متبادر می‌کنند؛ از آن جمله است تاریخ ۲۸ مرداد و نیز رویداد کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در ایران.

کودتای ۲۸ مرداد را که در تاریخ‌نویسی شاهنشاهی از آن به عنوان «قیام ملی» نام برده می‌شود، سازمان «سیا»ی آمریکا با همکاری «اینتلجنت‌سرویس» انگلستان به اتفاق پیش بردند. بخشی از اسناد و هم‌چنین هزینه آن را سرانجام هر دو کشور پس از سی سال منتشر کردند. سران هر دو کشور بارها به دخالت و نقش‌آفرینی خویش در کودتا اعتراف کرده‌اند.

در پی کودتا محمد مصدق بازداشت شد. دکتر فاطمی، وزیر امور خارجه، دستگیر و سپس اعدام شد. هزاران نفر از مخالفان به بند گرفتار آمدند. چهارده نفر زیر شکنجه کشته شدند. چهل نفر از اعضای عالی‌رتبه حزب توده اعدام شدند و بیش از سه هزار نفر در زندان ماندند. (آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب) سانسور و خفقان حاصل از کودتا جامعه را به سکوتی مرگبار و هراسی عمیق کشاند که تأثیر آن را بر هنر و ادبیات نیز می‌توان بازیافت.

📷 عکس: راهپیمایی در حمایت از دولت مصدق
📸 Photo: Marc Riboud - anti-Vietnam war protests in Washington DC ( 1967 )
No to the War

#حافظه_تاریخی
#جنگ_ویتنام
#نه_به_جنگ

🌎🌍🌏