💠 من آن نوری هستم که از خورشیدِ درخشان ساطع و از لابه لای ابرها عبور کرده و به زمین رسیده است. من آن قطره بارانی ام که از آسمان باریده و بدون اینکه بین راه بخار شود به زمین رسیده است. من آن ترکش انفجارم که زمین و زمان را پشت سر گذاشته و به جمعی رسیده و آنها را متحول کرده است. من آن زنبور عسلم که در به در دنبال این است که روزنه ای را پر کند. من آن دانه ی شن طبسم به همراه خیل یاران تا بار دیگر اگر لازم شد حادثه ی طبس را بسازیم. من آن گل از گل های بهارم که می در خشد و باید بدرخشد و کسی او را نمی شناسد و نباید بشناسد . من آنم که می خوانم ،که می مانم ، می سازم ، می جنگم ، من آنم که #یارمهدی می مانم ، من آنم که گوش به صدایم من آن که به دنبال صدای جمیل و رسای آن مهدی (فتبعوه) هستم. من آنم که باید بگیریم ، من آنم که باید بخندم ، من آنم که باید انتقام #سیلی زهراهای کوچک را بگیرم به فرمان مولایم، سیدم ، آقایم ... مهدیم
🔸«یک بار یکی از بچهها آمد و به ما گفت که #ان_شاء_الله ما تا ۴۵ #روز دیگر میرویم #ایران. درحالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از #اعلام_آزادی_اسرای_ایرانی نشده بود . بچهها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند.این برادر رزمنده یک #آدم_مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم.
به او گفتیم حالا گیریم #آزاد هم شدیم. اگر #برویم_ایران،تو میخواهی رسیدی خانهات،چه کار بکنی؟
🌹سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت😔 یک #سرتیپ_عراقی مسئول کل #اردوگاهها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاهها سرکشی میکرد و بسیار هم مغرور بود،آمد.یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک #نفر_مرده...! نمیدانم چطور شد که آن #ژنرال عراقی گفت:برویم ببینیمش..همه تعجب کردندچون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن #جنازهی_اسیر اقدام نمیکرد.🤔ملحفه راخودش از روی #پیکر_شهید کنار زد..ما خودمان هم منظرهای که دیدیم را باور نکردیم. #چهره_شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود. انگار آنجا را با چیزی #روشن کرده بودند. چهره سفید و #نورانی و براق هرکسی که آنجا #چهره_شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد. تا مدتی حالت چهرهاش را فراموش نمیکردیم.
🌹همان موقع که همگی چهره دوست #شهیدمان را دیدیم ، آن #سرتیپ_عراقی یک #سیلی_محکم زد توی گوش #سربازش که کنار ایستاده بود و گفت: «لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...»
دیگر باورش شده بود که این #شهید است و از آنجا آن #بعثی هم زیر و رو شده بود،گفت: «برای این #شهید باید #چهل_و_پنج روز #عزاداری کنید و دستور میدهم بدنش را دور تا دور #اردوگاه سه بار تشییع کنید.» او که اینها را میگفت #بچه_هاگریه میکردند.😭 اتفاق عجیبی بود بعد یکی از #ایرانیها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمیتوانیم #عزاداری کنیم. #افسر_بعثی گفت: چرا؟ جواب دادند: چون ما #چهل روز دیگر #میرویم_ایران.
گفت: شما از #کجا این حرف را میزنید؟ جواب داد: خود این #شهید_قبل از #شهادتش گفته. افسر بعثی گفت:😭 «اگر او گفته پس درست است.»
🍃در روضه ی مادر حرف از کوچه و #سیلی که می شود، از در سوخته و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت. در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، #معجر_سوخته و گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود😭
🍃خادم الحسین هایی که در روضه #حضرت_زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی #بی_حرمتی شود.
🍃محمد محمدی، نوکری بود که درس #روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود. نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود. ایستاد و به #وظیفه اش عمل کرد. وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم.
🍃برای دفاع از ناموس کشورش، جانش را داد. دلم شکست وقتی فهمیدم از پهلو به او چاقو زده اند. گویی سرنوشت #مادر قسمت فرزندان است...
🍃آمر به معروف قصه ما شهید شد اما #ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید. خوش به حال آن کس که قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ #اهل_بیت است و با ذکر #حسین بی تاب می شود.
🍃 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی #شهید_خلیلی می رود. اویی که در راه امر به معروف جان داد اما حرف ها و زخم زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد💔
🍃خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه #چادر_خاکی و بازار تکرار نشود. به بانویی اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش...
🍃چشم می بندم بر دنیای اطرافم. بر آن هایی که شاید با حجاب غریبه شده اند. بی خیال تمام طعنه ها و #کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها، چادرم را محکم تر می گیرم. زینبی می مانم پای حسین های زمان...
ویدئوی ارسال شده از داخل پایگاه آمریکایی #عین_الاسد که به وضوح نشان می دهد جمهوری اسلامی ایران #سیلی_اول را چگونه بر صورت ترامپ دروغگو نواخته است.
در این ویدئو مشخص است نظامیان آمریکایی در وضعیت راحت و بدون حالت آماده باش در پایگاه عین الاسد حضور داشتند و نشادهندهی این است که آمریکایی اصلا توقع و تخمین حمله به عین الاسد را نداشتند. به وضعیت اتاق استراحت و حیوان خانگی نگاه کنید.