شعرهای یواشکی

#سیمین
Канал
Музыка
Искусство и дизайн
Блоги
Политика
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала شعرهای یواشکی
@sherhaye_yavashakiПродвигать
1,74 тыс.
подписчиков
578
фото
52
видео
52
ссылки
ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی «احمد شاملو» 🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

ﻣﻔﺴﺪﺍﻥِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺟُﻞ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻣﯽ‌کنند
ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔِﻞ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﺻﯿﺪِ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ

ﭘﯿﻨﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺯ ﻃﻮﻝ ﺳﺠﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣُﻬﺮﻫﺎﯼ ﺩﺍﻍ .... ﺣﺮﻓﻢ ﺭﺍ ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ

ﮐﯿﺴﺘﻨﺪ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺰﻭﯾﺮ ﺟﻮﻻﻥ ﻣﯽ‌دﻫﻨﺪ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﭼﺮﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱِ ﻭﺍﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ؟

ﻫﺮ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﺭﺍ ﺣﻼﻝ ﻭ ﻫﺮ ﺣﻼﻟﯽ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﻡ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﯾﻦ ﺩﻟﺒﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ

ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺷﺮ ﻭ ﺑﺪﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺠﺎ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ
ﺭﻭﺳﭙﻴﺪﺍﻥ ﺳﯿﺎﻫﯽ، ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻣﯽ‌کنند

ﺑﺎﺯ ﺻﺪ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ، ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﭘﯿﺸﮕﺎﻥ،
ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﺑﻠﯿﺲ حتا ﺑﺎﺝ‌ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ

ﮔﺮﭼﻪ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩِ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ
ﺑﺎﺯ ﺍﻣﺎ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺑﯿﮕﻨﺎﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ

#سیمین_ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ

@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki

روایت #هجده_تیر ۱۳۷۸، #کوی_دانشگاه_تهران،
و شعری که در آن، #سیمین_بهبهانی شکایت اوباش ستمگر را به محضر #فاطمه_زهرا می برد...
.
.
#بانو...
.
«بانو، این هدیه به تو؛/ او را از من بپذیر!»
گفت و بُردش سرِ دست،/ افکند از پلّه به زیر.

قربانی بر سرِ خاک/ تابی خورد از سرِ درد
جویی #خون ... بعدِ سقوط،/ خاموشی بعدِ نفیر.
ابلیسی دست گشاد،/ انسانی رفت ز دست
وای از فرزندِ جوان!/ صد وای از مادرِ پیر!...



بانو، در خواب تو را/ دیدم در هاله ی ماه
چشمانت لاله ی سرخ،/ رویت گلبرگِ زریر.

بانو دیدم که به بر/ داری نوباوه دو تن
این یک چون ماهِ تمام/ وان یک چون مِهرِ مُنیر.

گردی نفشانده زِ رُخ/ بنشستی بر جسدی
با جانی تفته ز غم/ با قلبی خسته ز تیر.
گفتی: «وا دین و خرد!/ آه از بی شرمی یِ دد!
نعشی در پیش نهد/ گوید از من بپذیر!»
.
بانو، بر کُشته ی جهل/ افشاندی سیل سرشک
کردی بر تن، کفنش/ زان بالاپوشِ حریر...



چون می رفتی، ز پِیَت/ دیدم نوباوه سه تن
یک تن آن نعشِ نحیف/ از نو چالاک و دلیر
بر جاش افتاده به خاک/ ظالم در بندِ هلاک
چونان خارایِ پلشت/ چون خاشاکِ حقیر.



بانو، آگاه تویی: / دیدی بر ما چه گذشت
بانو، دانای خبیر! / بانو، بینای بصیر!...
.
تیر ۷۸
#سیمین_بهبهاني
از دفتر #یکی_مثلا_این_که...

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

شعری از سیمین بهبهانی، شاعر آزاده ایران در سوگ پنج جوان شهید

با یاد شهیدان راه آزادی: شيرين علم هولي، فرزاد كمانگر، علي حيدريان، فرهاد وكيلي، و مهدي اسلاميان

بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند

نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند

*

بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد

درخت آن درختانی که خود تبر شکن بودند

*

بگو چگونه بنویسم که چوب دارها روزی

فشرده پای آزادی به فرق هر چمن بودند

*

نسیم در درختستان به شاخه ها چو می پیوست

پیام هاش دست افشان به سوی مرد و زن بودند

*

کنون سری به هر داری شکسته گردنی دارد

که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند

*

چه پای در هوا مانده چه لال و بی صدا مانده

معطل اند این سرها که دفتری سخن بودند

*

مگر ببارد از ابری بر این جنازه ها اشکی

که مادران جدا مانده ز پاره های تن بودند

*

ز داوران بی ایمان چه جای شکوه ام کاینان

نه خصم ظلم و ظلمت ها که خصم ذوالمنن بودند

#سیمین_بهبهانی

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

. ای جهانی سوگوار...
.
(و دو خورشید
از دو کران برآمدند
و در اوج
به هم درآمیختند.
شب
از پیِ آنان بتاخت؛
پس به ظهری مضاعف
تشتی سیاه
لبالب از خونِ سرخ بود...)
.
.
.
ای جهانی سوگوار از مرگ بی هنگامتان!
تا جهان جاری ست، جاری باد بر لب نامتان

ای نهان افتادگان چون قلبِ رویِش زیر خاک!
در تن هر شاخساری می دود پیغامتان

خاک کُشتنگاهتان را بوسه زد آزادگی
پای مُزدی این چنین شایسته ی هر گامتان

ای دو آذر، ای دو اخگر، ای دو خورشید، ای دو ماه!
ای دو روشن تر زِ روشن! تا چه خوانم نامتان

ای صدای بی صدایی تان خروش قرن ها!
مایه ور، بیداریَم از خفتن آرامتان

قامت حق بر بلندای زمان افراشتید
گر به ناخق نقش بندد بر زمین اندامتان

متنِ سُربی رنگِ مشرق را بدوزد سرخ گل
هر سحرگه خونتان، ابریشم گلفامتان

ای ز جام شوکران نوشیدگانی باگزیر!
ناگزیر است این که از جوشش نیفتد جامتان

ای شما چون دانه، بودن را پذیرا زیر خاک!
چترِ بِشکوهی برآرد سر ز هر بادامتان

داغتان، «آخر دوا»ی زخم جانفرسای ماست
بس به هنگام است - آری - مرگ بی هنگامتان.
.
@sherhaye_yavashaki
اسفند ۵۲
#سیمین_بهبهانی
#بیست_و_نهم_بهمن
#سالمرگ_شاعر
. زن ها را از رقصیدن منع کردند
از آواز خواندن
از عاشقی کردن
بوسیدن
خندیدن
زنها در پیله های خود فرو رفتند
واز تنهایی بسیار شاعر شدند
ودر شعرهایشان وحشیانه رقصیدند
آواز خواندند
عشق ورزیدند
بوسیدند
اما خنده !!نه
فقط گریستند

#سیمین_بهبهانی ؟؟؟

@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki

با توام ای ماه‌ پاره، چشم و ابرویت کجاست؟
باد می‌آید به سویت، رقص گیسویت، کجاست؟

آن تبسّم‌های شیرین، آن نگاه آتشین
آن همه نازک‌ خیالی‌های ابرویت، کجاست؟

بعد از این، در زیر بالم، لانه دارد آسمان
راستی ای آسمان، خیل پرستویت، کجاست؟

زخم دارم، بی‌شمار از دوستانی، ناشکیب
ای رفیق مانده در دل،نوشدارویت، کجاست؟

گفتم امشب تا سحر، خاموش باشم، ماه گفت
ذکر لاحول ولایت… بانگ هوهویت، کجاست؟

#سیمین_بهبهانی

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻭ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺛﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ . ﻭﯼ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ‏« ﺳﺠﺎﺩﻩ، ﻓﺮﺵ ﻋﻨﻒ ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ‏» ﺭﺍ ﺗﻼﺷﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺛﺒﺖ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩﻫﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ:

ﺳﺠﺎﺩﻩ ﻓﺮﺵ ﻋﻨﻒ ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ، ﺍﯼ ﺩﺍﻋﯿﺎﻥ ﺷﺮﻉ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ !
ﺑﺮ ﻗﺘﻞﻋﺎﻡ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻣﺮﻭﺕ، ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﭼﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ؟

ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺟﺎﻥِ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺮ ﻟﺐ
ﺁﺗﺸﻔﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﻝ ﺷﯿﺎﻃﯿﻦ، ﮐﺮﺩﻩﺳﺖ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻓﻀﺎ ﺭﺍ

ﺍﺯ ﺷﺮﻉ ﻏﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩﺳﺖ، ﺍﺯ ﻋﺮﻑ ﺟﺰ ﺣﺮﺍﻡ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩﺳﺖ
ﺑﺮ ﻣﺪﻋﺎ ﮔﻮﺍﻩ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺟﺴﻢ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻗﻠﺐ ﻧﺪﺍ ﺭﺍ

ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﻤﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺲ ﺧﻮﻥ ﺑﯽﮔﻨﺎﻩ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ
ﺷﺮﻡ ﺁﯾﺪﻡ ﺩﮔﺮ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺣﯿﺎ ﺭﺍ

ﺳﻬﺮﺍﺏﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻏﻨﻮﺩﻧﺪ، ﺁﺭﺍﻡ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ
ﮐﻮ ﭼﺎﺭﻩﺳﺎﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ، ﺗﻬﻤﯿﻨﻪﻫﺎﯼ ﺳﻮﮒ ﻭ ﻋﺰﺍ ﺭﺍ ؟

ﺯﯾﻦ ﭘﺲ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ، ﺑﻬﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺧﯿﺮ ﺑﮑﻮﺷﻨﺪ
ﺁﻧﺎﻥﮐﻪ ﻋﯿﻦ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺩﯾﺪﻧﺪ، ﻓﺨﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺭﺝ ﻋﺒﺎ ﺭﺍ

ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﮔﺴﺴﺘﻪﺳﺖ، ﺩﯾﻮﯼ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪﺳﺖ
ﮔﻮ ﺳﯿﻞ ﺳﺨﺖ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺷﻮﯾﺪ، ﺳﺠﺎﺩﻩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﯾﺎ ﺭﺍ

#سیمین_بهبهانی
#جنبش_سبز
#شورش_گرسنگان
#نه_دی
#بصیرت_فرمایشی
#متحد_شوید
#متحد_شوید

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
فرق بسیار زیادی ست
بین کسی که
" کم می آورد " با کسی که " کوتاه می آید " !

( #سیمین_دانشور
جزیره ی سرگردانی)

🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join
@sherhaye_yavashaki

...
سال های بد بود. سال های بعد از #اعدام های روی پشت بام و محکمه‌های بی‌عدالتی به‌نام #عدالت و قسط اسلامی. دلم از ویرانی‌ها گرفته بود. در خانه تنها بودم. توی آشپزخانه یک میز کوچک بود و من بودم و کاغذ و قلم در دستم و هزار غم در دلم. نشستم. #شعر در جانم می‌جوشید. ویرانی‌ها را می‌دیدم و در فکر آن بودم که چه می‌توان کرد؟ #وطن درهم شکسته و ویران بود.
برخاستم. یک فنجان چای ریختم و به آرزوهای لگدمال‌شده اندیشیدم. کسی را نداشتم که با او درد دل کنم. دو سه شب پیش #سیمین را دیده بودم. #سیمین_دانشور، ویران تر از خودم و سرگردان‌تر از من. هنوز #جزیره_سرگردانی را ننوشته بود. با من که حرف می‌زد انگار ایستاده است و از ته قلب من فریاد می‌کند.
... یک مرتبه شعر آمد. شعری که #امید را به فردا نشان می‌دهد. ته قلبم روشن شد. فکر کردم اگر هم مرده باشم دوباره برمی‌خیزم که اهرمن ویرانگر را درهم بشکنم. نوشتم؛ بله، نوشتم:
#دوباره_میسازمت_وطن
از دلم پرسیدم: با چی؟ و دل گفت:
#اگرچه_با_استخوان_خویش
و شعر شکل گرفت. همین شعری که دارید می‌خوانید «دوباره می سازمت وطن» و شعر را به سیمین دانشور هدیه کردم که همیشه دلش مثل من برای دوباره ساختن وطن می‌تپد.
...
حالا هرجا می‌رفتی می‌پرسیدند:
شعر «دوباره می‌سازمت وطن» سیمین را خوانده‌ای؟
و تو با سرافرازی تمام، شعر را که از بر بودی، می‌خواندی. و آن وقت یک خوانندۀ دوست‌داشتنی، فروتن و مهربان آن را برای همه خواند. این #خواننده که من او را هرگز از روبرو ندیده‌ام، در این سالها برایم همواره مظهر پایداری‌های مهربانانه بوده است. او با صدایی که مثل آب روشن چشمه، خستگی‌ها و تیرگی‌ها را از دلت می‌شوید، شعرهای #مقاومت و حسرت را در همۀ این سالها خوانده است. هر بار که به صدایش گوش می‌دهم #نادرپور را در برابرم ایستاده می‌بینم که می‌خواند:
#کهن_دیارا دیارِ یارا...
و هر وقت که فکر می‌کنم راهی پیش روی فردا نیست، این #داریوش است که با صدایش یادآور می‌شود که:
#دوباره_می_سازمت_وطن ...
قدر او را باید دانست که می‌داند چه بخواند و چگونه دِینِ خود را به نسلی که در برابرش ایستاده است ادا کند. داریوش یک خوانندۀ متعهد است، بی آنکه از ادا و اطوارهای #تعهد در معنای سیاسی آن سالها، اثری در کارش دیده شود. متعهدی است که به #انسان ، به #فردا و نسل فردا می‌اندیشد و شعر نادرپور و سیمین را زنده نگه‌می‌دارد.
...
#سیمین_بهبهانی
#داریوش_اقبالی


🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join