🔶🔷🔶 از حماسه گیل گمش تا شعار
#زن #زندگی #آزادیحماسه گیل گمش بیش از چهارهزارسال قدمت دارد و کهن ترین اثر ادبی در دسترس بشر است.
گیل گمش،فرمانروای شهر اوروک،ابرمرد نیمه خداست.دو سوم از پیکر او ایزدی و یک سوم انسانی آفریده شد.حماسه با شرح بنای دیوار کامل،عظیم و ماندگار پیرامون شهر آغاز می شود.اما وقتی جور و ستم او از حد می گذرد خدایان به مکافات رفتاربی رحمانه او با کارگران و بندگانش از انکیدوی وحشی می خواهند جلو گیل گمش را بگیرد.او می کوشید به هر بهایی آرمان خود را تحقق بخشد و برای این امر حتی مردان کارگر را از تماس با زنان و فرزندان شان منع کرده بود.آیا فرمانروا و رهبر و پیشوا حق دارد به بهانه تحقق آرمان خود خانواده و انسانها را زیر پای خود له کند؟
لوح های گلی گیل گمش پاسخ می دهند؛خیر.در جایی که آرمان گیل گمش مخل روابط انسانی،عشق،دوستی،زیبایی می شود خدایان وارد کارزار می شوند.
حکومت کردن برمردمان فروکاسته به روبات های انسانی از عهد دقیانوس رویای فرمانروایان ستمگر بوده است.فرمانروایان مستبد به انسان به مثابه یک شیئ می نگرند یا روبات که کارش فقط تولید و مصرف است.در نظام های مستبد عشق و دوستی و هر امر زیبایی شناسانه دیگری که موجب همبستگی و همدردی شود می تواند برای نظام استبداد خطرناک و ویرانگر باشد.
این عشق به همنوع و احساس همدردی و زجر مشترک است که به آدمیان جرات می دهد دربرابر نظام تثبیت شده قد علم کنند.
اما انکیدو که بود؟
او دراصل تجسم حیوانیت است .انسانی است پیش بینی ناپذیر وپر ازش خوی وحشیگری.تن او یکدست پوشیده ازموی بود.اما چه اتفاقی می افتد تا این انکیدوی وحشی به انسانی متمدن تبدیل شود؟گیل گمش برای رویارویی با این نیمه انسان نیمه حیوان وحشی چه راهکاری می اندیشد؟
گیل گمش به شامهات زن زیباروی شهر می گوید«برو و هنر زنانه خود را به مرد بنمایان» و آنگاه انکیدو پس از شش روز و هفت شب کامرانی برپا می خیزد و هیچ چیز دیگر بسان گذشته نیست.او انسانی متمدن شده بود.از قلمرو حیوانی به قلمرو آدمیان پا گذاشته بود. و این متمدن سازی جز به هوش و زکاوت و زیبایی شامهات ممکن نمی شد.تعالی شخصیت انکیدوی وحشی فقط به یاری شامهات زیبارو است که اتفاق می افتد و خوی حیوانی خود را ازدست می دهد.جامه برتن می کند و به شهر می رود
این کهن ترین حماسه جهان به ما می گوید اگر می خواهید وارد شهر شوید و میان آدمیان جای بگیرید اول باید خوی وحشی و حیوانی خود را در طبیعت جای بگذارید.اگر می خواهید متمدن شوید این جز با زیبایی و عشق و هنر زنانه ممکن نیست.این زن است که وحشی ای چنان هراسناک را آدمی می کند.انکیدو بیرون از شهر نیست.در درون ماست.در میان جدارهای تن ما پنهان است.نیمه حیوانی ما هنوز باماست مگر اینکه اجازه دهیم زیبایی و هنر زنانه آن را پس بزند و با نیروی عشق و هنر زیبایی شناسیک خود ما را در دریایی از لذت و کامروایی آرام کند و آنگاه آدم مان کند.
و چرا از شهرزاد قصه گوی خودمان رهزارویک شب سخن نگوییم.پادشاه دستورداده است بعد ازهمخوابگی با زنان آنها را بکشند.اما شهرزاد قصه گو قبل ازهمخوابگی ازاو می خواهد تا قصه ای برای تعریف کند و با هنرمندی درست درجایی که تعلیق داستان درنهایت خود بود داستان را رها می کند و به بهانه خستگی ادامه آن را به شب بعد واگذار می کند.ودر آخر نه تنها پادشاه زن کش را به انسانی والا و خردمند تبدیل می کند بلکه او را شوی خود هم می سازد.
درهردو داستان این زن است که آدمی را آدم می کند.تغییرش می دهد و او را از صافی انسانیت عبور می دهد تا بتواند متمدنانه عمل کند و خوی بی رحمی و وحشی گری را پشت سر بگذارد.
زن تجسم زایایی،آفرینش،خلاقیت،زیبایی و هنر است.او آینده را در زهدان خود حمل می کند.زن و
زندگی از یک ریشه اند.این دو را نمی توان ازهم تفکیک کرد.ستیز با زنان،ستیز با خود
زندگی است.مخالفت و دشمنی است با هنر و آفرینش و تولد آینده ای تازه.سنت گرایان که همیشه پای درگِل سنت گذشتگان هستند از تولد آینده امتناع می کنند.آنها از پیشرفت،تغییر،دگرگونی و تحول،از عشق و همبستگی و آزادی هراسان اند چون می تواند سنت و درجا زنی و قهقهراجویی شان را نقش برآب کند.بخشی از ستیز ملایان و کشیش ها با زن را باید در این راستا دید.
زن ذاتاً ضد ملاست.ضد کشیش چرا که این جماعت رو به گذشته دارند و اتوپیای خود را درگذشته می جویند و زنان آرمانشهر خود را درآینده.
شاید نیم مصرع شاعرانه زن ،
زندگی،آزادی اینجاست که برای آخوند جماعت دردناک می شود.چه درشکل غربی اش که ردای کشیشان برتن دارند و چه در اینجا که عبای آخوندی.بی سبب نبود که نیچه گفت اگر دنبال حقیقت
زندگی می گردید بگذار به شما بگویم :
«زن حقیقت است،دوشیزه ای باشرم و حیا»
✍#قربان_عباسی#زن_زندگی_آزادی
@seyribar 💫•~
🍃🌸🌼🍃~•
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک