🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه
♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب
🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲
❌ ارتباط با ما / تبلیغات
⧩⧩⧩
@salam_bar_zarneh_z
➖
❌ #شرایط_تبلیغات در کانال :
⧩⧩⧩
@salam_bar_zarneh0
#زمان رام گام های توست هنوز رد پاهایت بر تن #سنگفرش صخره های حرا باقی ست.خاکستر نشسته بر زلفانت #گواه تاریخ پر دردی ست که سر افراز به #کرامت هستی ات رسانده است.زخم های #روزگار هنوز بر #تاول پاهای خسته ات #عبور لحظه های ناب است. #اعتدال که زیباست از درون مایه ی تفکر و اندیشه ی #خدا دادی ات سرچشمه ی #حُسن برون گشته است. #سحر در بال پرستو به اقامه ی #سجودت زانوی #تمنا را به خضوع نشسته است. برگ برگ رویاها در حال #شکفتن است. در ورای تمام ثانیه های کشنده #میراث دار #عدالت به کرامت سینه داری. حال چه شده است که تن های خسته ی این روزها #غبارگرفته ی نا عدالتی شده است. کاش #باران نگاه تو و ایمان به تو، زرنگار بی #عدالتی را از جسم های ناخالص بشوید.#حریم گرم دلت پناه بی کسان باشد، نمی دانم چرا این بار بجای آرایه های زیبا از تو گفتن، نیش #قلم ناملایمات #روزگار حال را به واگویه دارد .دلتنگی ها از بقایای #عدالت و عدل تو، عطر نسترن به #مشام بیپناهان می پراکند.آن هنگام که فرشته ی #جبرئیل فرشی زمردین به قدومت گسترانید#کرامت بشریت عاشقانه های دوباره به #زندگانی لبخند می زد. حال بر سر امت تو چه آمده است، #ایثار رنگ باخته است ، #عاطفه ها به بن بست اندیشه ها گره خورده است.#اوج ناعدالتی طغیان کرده است.#دنیای وارونه ای از پنجه بر #تسبیح و ذکر به زبان دورویی می چرخد و دم از #دینداری ست. مگر سخای #محمدمصطفی " ص " #اوج افق های روشن را در ضمیرهای خفته بیدار نکرده است تا #جهان مصرعی از بلند بیت های #عدالت را در چشم های حقیقت بین به #تماشا نشیند.کو و کجاست آن همه شور و شعور #محمدی. قلب نازنین ات در پس پرده های #حقانیت رهگشایی شد بر دشت وحدت #مسلمین#جهان.حال وارونگی کاخ نشین و کوخ نشین بر دیدگان #گریان به نظاره ایم. آنچه به #قلم آمد روزگاری ست که دل های #حقیقت بین به دیده ی قلمی کال می نگرد.جای بسی سوال است که پیشامدهای سخت و دشوار #آلعبا به #ضیافت نگاه مهربانی ببرم که بدون هیچ #واکنشی ، کنش های امروزی به چنته ی #قلم می نشاند. شاه بیت ها در وصف #پیامبر اعظم گنگ و لال می ماند تا بنگارد آنچه به #قلم نارس بنده ی حقیر #گنجانده شود.
" برو ای گدای مسکین در خانه #علی زن که #نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را "
نامت رویش تحیُر را به #قلم نشانه است، با کدامین #واژه می توان تو را #سرود. هرگاه در ذهن #کاوشگر شهریار بند بند قافیه و ردیف به اشتیاق شناخت، هجای #عطر کلمات به دریای اندیشه، #دُر و گوهر می نشاند. #بهار گلواژه های محتشم به زلالی تتمه ی یک جویبار #نقش نام تو را همچون رنگین کمانی از #کرامت به سخاوت سینه ها ترسیم #عشق است. #عدالت تو به کلک خیال انگیز شُعرا خدا را به نگاه حقیقت بین عبور ماجراست.ابهت و #شکوه نامت، چنان پُربهاست که با هیچ #عیاری سنجیده نیست .گرچه حُرمت #قلم دم نزند باز عطر #حدیث ثقلین در باغ یاسمن می پیچد تا صدای نام #علی به گلخند گل در رگ چمن قلم #شهریار جوانه زند. هبوط #عدلعلی" ع " بازتاب ماه و #مهر را به چشم #عدالت خوشه چین است. انعکاس بزرگی #علی در عالم پیش از نزول قرآن ، ناطق #قرآن می شود تا راز زاد روز تو را بدانند. رخ #ماه به تکرار شب های پر ستاره، #نیایش های تو را با چاه به یاد دارد. به بال صبح پرستو در آشیانه ی #گل، نسیم خاطره ها را به میعادگاه مسجد #کوفه، پیشانی ماه شکن به #تلاوت لاهوت تو می شکفد.... زمان تکرار می شود، رباعی و #مثنوی و قصیده و #غزل باز نام تو را بر زنجیر متوقف نشده ی #جهان ، عظمتت را به فصل های بهاری #عدل گره می زند تا #دنیا بداند که هرکس را به اقتدای نامت مقیاسی و #میزانی متصور نیست.
#رخ بُگشای که در خلوت #دل ، #نگاه سبزت جاریست.نبض قلم هماهنگ نبض #قلب پیوند شوق، به لطف #خیال است تا نفس های #ملایم در تنگنای سینه ها دمیدن گیرد.#غزل، به تراوش عطر #یاس نامت بر بلندای #کلمات رها شده ی دلاویزترین #واژگان است تا پشت صخره ی #ابریشمین #سخاوت ، به تمنای حضورت ایستاده در #طراوت لحظه های دلپذیر، #عشق را به موج دریا بپوید. به سپیده دم نفس هایت،#فلق گل افشان لبخند می شود.#افق بر دریچه ی نگاهت #لبریز خواستن هاست.از قله ی قاف زلفت، شطی ز #عطر دل انگیز بر شبستان مینویی #آفاق، پریشان دلدادگی ست.این #باران#شبنم بر گونه های کیست؟ که بر تن نسیم #عنبر و گلاب به مشام می وزاند.#تلاوت نامت، چشمان #مشتاق را به #پیچک گیسوی مشکین، تا زلف #غزل #آویز جان را به سایه های آسودگی #آبشار می کند.خوشبختی با میلادت به نگاه ها ساطع بوی نفس #اقاقیاست که از #گُل وجودت تراویدن گرفته است##طلوع #آفتاب دست بر گونه هایت می ساید.دریای دل، از رود #کرامت سخایت لبریز داشتن هاست.#پاییز دل با نجوای یادت بهاری ست سرمست، تا دشت کویری و تفتیده به قدومت #سبزار جان ها شود.از تن درخت شعرم، نجوای #عاشقانەهای مستی به رسای زلالیت ،#کلک را روانه است تا #شعر وامدار گام های #بنفشه پوش تو باشد. واژگان در وصف کمالت، گنگ و لالند.#چکاوک بر #شاخسار هستی می خواند.تو از کدامین؟ #گلستان گل و ریحانی، که هزاران #مُلک و میراث #قریش بهای #سخاوتت را نمی دهند.
در روزگاری به #وسعتتحجر ، جوانی #امین ، زینت بخش نام #قریش شد. در تفکر زائل و پسرفتگی #بادیەنشینانعرب ، تا ثروتمندانی چون #ابوسفیان و #ابولهب نجوای عارفانه و عابدانه ی #مسیحا دمی، در#کالبد جان ، روحی تازه دمیدن گرفت.همان #امین و صادقی که #بحیرایمسیحی #بشارتش را داده بود. سینه اش مرآت #حبلالمتین است. غار حرا مامن جان شد. #خاکستر بر زلفانش تولای #عشق بود. بر غار تنیده از تار عنکبوت معجزه ی تداوم و #اخلاص، پاینده ی مباسطت است تا رنج های #بیشمار طی طریق شود . ارکان دین به سنت #وحدانیت جهان نام #محمدامین" ص" را همچون نگینی درخشان، به #ختمالمرسلین زیبنده، بر انگشتری #رسالت می درخشد. اینک #صبح دیدار #معشوق در آستانه ی #مشرفالموت شدن، به لحظه های نفسی مطمئن، کوچه باغ #دل را به #نسیمغم #شب بی ستاره می کشاند.هوای #نفسگیر، #اشک سرد #آسمان را می بارد.ابر سترون بر چشم غزل ، اندوه لایتناهی بر برکه ی #دیدگان باریدن گرفته است.#طراوت فصل ها از #شگفتی نامت خالی شدنی نیست.با یک اشاره ی ابرو می توان #عظمت نامت را تا#ثریا نوشت.گردبادهای تهی، صحرای #حسرت را در خویشتن گم کرده اند . گردونه ی #خورشید به #ذاتاقدس سر می ساید.امشب سینه ی سرد #فلک، خراشیده بر گلوی زخمی مدینه وداعی تلخ را #تلاوت می کند.#مینایشفق ، آه و #حسرت را به #افقفلق دمیده به #طلوع دیگرست.#بامجهان، #مویەکنان توست.#کوەها در مه گم شده اند .گلوی #قلم، عریان تلفظ واژگان است تا قافیه ی #عشق را به غزل چشمانت بیاویزد.حسرت #اشک بر دشت گونه ها، شبیه #خورشیدی ست که آفتابگردان به سمت نامت می چرخاند.در امتداد #اندوه، اشک یک دل جامانده ی نام #اماممجتبی را زمزمه می کند.#ماه در محاق می افتد. شانه های بی رمق ، #فصل جفای جعده را به جام #شوکران، به تلاطم انگشتری زهر،سایه ای از دستان با #کرامت به مسیر #کوچ نابهنگام میسر می کند. #عطر نامت ، آغوش گشای #اندوه بی پایانی ست تا #تبشعله در هم کشد.
#باغ صد خاطره ات خندید، و #عطر صد #خاطره پیچید. در نهانخانه #جان گل یاد تو درخشید، واژگان از #قلم زرین و فصیح. به نرمی #باران بر صبح تابناک #اهورایی ات بر دفتر و #دیوان چکیده ، ورق خورد. نه #بهار با هیچ #اردیبهشتی، نه #تابستان با هیچ شهریوری و نه #زمستان با هیچ #اسفندی، اندازه ی #پاییز به مذاق شعرهایت خوش نمی آید. #پاییز مهری دارد که بر دل هر #رهگذری می نشیند تا بغض پنهان در گلو مانده را به رسم ادب به بهانه ی رفتنت، آراسته ی #غم کند. تنهایی درون #شاخه ی خشکیده ی نگاهی ست تا #گل چشمان شعرهایت تو را بجوید. جان #بهار عمر، بر خرمنی از برگ و بار #کرامت تو را به تصویر #آیینەها، ترسیم #افتخار دیگری بود تا #انعکاس نام تو به اندیشه ی ناب، #اقتدار واژه های #قلمت را به یاد لب هایی ببرد که رموز قالب تلطیف #آبشار قافیه را به بلندای ادیبانه #نجوا کنند. از #قلمت طراوت سپیده فلق می بارد چونان شقایقی که با #عطر جان افزا ، به رنگ دلپذیر، بیداری #بهار کلمات، آن سوی لحظه ها از #خوابکویری بگذرد. جایی میان سطرها، #قلمدل تنگ می شود تا عطش افتاده در باغ #گلیاس بر گلوی بغض #احساس، شمیم پیچیده #عطر کلید #سحر شعرهایت را به #الفاظ گم شده وا کند.
مباغضت بر #دل جفا ،پشت کدامین #پلکزمان ،فتنه ی تزویر شد.پشت چشم آهویی" #امفضل " کدامین فریب #خیمه زده بود تا انگشتری زهر آگین #قلب تو را به یغما برد. نیرنگ کدامین #عشوه درنگاه #دنیا چرخش توهم بود تا لب های #سرخ تو را به #شقایق شبیه تر کند. #سکوتمطلق کدامین نقطه ی #مبهم ، تاریکی دل فریبنده انگیزه ی #شهادت تو شد. #نسیم وزیدن گرفت به #عطر پیرهنت. نفس از تو ، #صبح را به خرمن #اندیشه می پرورد.ابر چشمانت بر #بصیرت ذاتی ات باریدن گرفته بود .چمن معلومات به #آفرینش آگاهی ات، رویش #طراوت اندیشه هاست.دامن از #غبار تحجر می تکانی تا هُرم نفسهایت، #برودتجهل را زدوده کند. #تکریم و #کرامت در حضور سبزت خجلت زده ی مقام #کبریایی توست.سینه ات #مخزناسراریی ست که به ملاحظه ی فتنەی #مامون دامن گیر #شرم به پیشانی جور را #فریاد می زند.این چه #رازیست که #جوانترین به اعداد پشت #قامت نامت سیر ابدی به #جبین تو به شمارش است تا برای ابد داغ بر #اخگر دل مسلیمن همچنان شعله ور باشد. #دل ، عزلت نشین روزهای #تنهایی توست. #گوهر نامت سنجیده بر هر میزان به مقیاس #قلم ناید تا در #اوصاف دردانه ی امام هشتمین به تراوش #غزل کوتاه نشیند.اندوه #دلشدگان در گلوگاه حنجره فرصت #فریاد نیست.