🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه
♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب
🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲
❌ ارتباط با ما / تبلیغات
⧩⧩⧩
@salam_bar_zarneh_z
➖
❌ #شرایط_تبلیغات در کانال :
⧩⧩⧩
@salam_bar_zarneh0
#موج لطیفی در رگ #قلم جریان یافته است تا #نفس کشیدن زمستانی را از تن بر کند. نیازی نیست به #نگاه #ستاره و تلنگر نگاهی، اشارت انگشت کافی ست در #سجود ممتد رازهای بهار تا آغوش کلمات گشوده شود. تن را به #صبح و جان را به #آفتاب بسپارد. #بهار پلک گشوده است .شکل رویایی #باران خورده و #زیبا، ناگهان در قاب احساس #مانشت معنا می شود، با خرده #نسیمی همه را به هم می ریزد باز با آمدن بهار #باران بگیرد و کوچه های کاهگلی بوی نم به مشام #بتراود. پرنده های #مهاجر بیایند و تالاب نیز جامه ی #هجران از تن کند.#شاعر صفت #تلمیح را به شمیم گل لبخند، گل #آذین شور گل افشانی قافیه کند و #غزل عاطفه از جام لب #قلم، تشنه ترین غزلخوانی جاری سازد.از سر زلف #بهار گلخوشه ی #گل ببارد و خاک گلگون شود و جام #خورشید در چشم #بهار، غرق حیرانی #حُسن گردد.احساس من آبستن شعری نو شود تا #فصلهای گمشده را ورق زنم و به اسم باران و #بهار برسم. آنک بهار برسد اقرار سرسپردگی و #آغاز #همسفر طلبیدن شود تا طرح یک #تکامل شیرین در روزهای جاذب فروردین پا بگیرد .#خورشید ذهن از رویش #نسترن و نسرین پُر کند. جویبار روشن #پرواز در رقص بال و برگ چلچله و #گندم بر تاب گیسوان #دخترانایل وزیدن گیرد بوی گلاب و گل #میخک آویز #سخمه و خفتان در تنگ سینه بپیچد. زلفان #دخترایل، در پریشانی نسیم کوهسار بر شانه های سترگش، #ناز و نوازش به #دشت بپراکند. مشک بر دوش ، قدم هایش به سبزه و #گل آراسته گردد.او #دختر روستاست با همان قدمت شرم و#شکوه زیبا، در گندمزار نگاهش، دانه دانه گلخوشه ی دلبرانه ، #آذین بند #گیسوان بلندش به دل ها گره می نشاند.ساده می زید و ساده #تماشا می کند.
➖🔻تولیدکندگان و بهرهبرداران برتر بخش کشاورزی استان ایلام درسال1398 که امسال 99 اعلام شده اند. دو تولیدکننده برتر از ایوان مقام برترینها را در استان کسب کردند آقای،#جعفررشیدی بعنوان مرتعدار نمونه و سرکارخانم #زیبا_قاسمی همسر آقای #صادق_رستمی مدیرکل اسبق بهزیستی استان ایلام بعنوان تولید کننده انگور آبی🍇 و باغدار نمونه انگور معرفی شدند باغ انگور ایشان به مساحت ۳۳/۰۰۰ متر مربع در ایوان میباشد/ایوان کلهر
#شاعری در فکرهای روشنم ته نشین شده است که شعرهایش همچون #حریر نازک خیال به رویم ورق می خورد تا #کدورت ها از دل بُزداید و #دنیا علیرغم حوادثش هنوز جای #زندگی باشد. ایستاده بر بلندای نظر ، زمان چه #زیبا می گذرد وقتی که نسل ها تو را به تکرار #شعرهای نغز و بی بدیلت، لحظه هایشان پُراز #عطر کلمات شود. #خورشید از لابه لای گیسوان کمندی غزل هایت، #طلوع می کند تا قلب ویرانه ، بلکه آباد شود. #آبادتر از دیروزها، آبادتر از روزی که اولین #شاعر بزرگ زبان #فارسی، #برجودی از کلمات زیبایت تکیه کرده است. خط لب های قصیده و غزل و #مثنوی تو را یک عمر #سعدی خوانده است . پلک گشوده دسته دسته #غزل در هوای چشمه ی جاری اش لب چشمت فرود آید.در #زلال نفس هایت، رود #گیسویالفاظ به لطف سخن راه افتاده است اینسان #دل به جویبار شعر و زیبایی روان می گردد. بر پرده ی #حریر شعرهایت، تماشای غوغایی نگاهی، همواره #خستگی و دلتنگی را به آرامش شعرهایت می سپرد دست #جادوگر تلفظ #واژگانت، ترس از دست دادن به #حسرتدیدگان نبازد. هنوز #عطر نام تو در پس کوچه های احساس #قلبها می پیچید، هنوز یاد تو در آینه ی زمان می درخشد،تا #عطر سحر، سهم نفس های تو را به #اشعارت بتراود.استشمام #مُشک افشان در بطن #شعرهایت، دی ماه را تن کرده است . اگر ابرها تعریف شده باشند، بارش تواًضع نگاهت، دست های منجمد مرا به #هُرمقلم آشتی دهد.
اشارت انگشت تو کافی ست در #سجود ممتدی که رازها، سر به #مهر تواند وقتی مشت زلال بر می گیری و بازش به چهره ی آیینه و آب سرازیر می کنید، دریای روشن #قصیده و غزل در نگاهت می یابم تا دست های #شاعرانەات باورم شود. نفوذ چشم هایت، سال هاست #الهامبخش کشف #اشعار است. اینک سند خورده به نامت، #حس تازه ای به سمت نور و #جاودانگی بر گرمی بازار دل ها می پراکند.
تا #چشم می کاود. سبزه است و #چمنزار، توابعی بکر و #زیبا، با هوای بارانی و مه گرفته ،و کوههایی رفیع که ذوق شاعرانگی #شاعر را به دور دست های #افق گره می زند. پایین دشت دامنه ی مخملین #کوه و دشت، توامانی از شکوفه ی #شعر را به ذهن خلاقش ،رویای قلم می شود. اسب تازیدنش در #کوه وکمر ، تیر در چله ی کمان نهادنش مهارت های #نیما را به تسلطی ماهرانه در نگاه ها به یادگار دارد. نوشتن و خواندن در محضر آخوند #روستا که طبع خشن با #روح لطیفش منافاتی نیست وادار به ترک یوش است تا کوچی به وداعی #دلگیر از #طبعیت زیبا در دلش همواره تلنگری به گذشته بخشد. در تهران حضور سبز و با #ملاطفت " استاد #نظاموفا" که همچون نامش لطافت روح #نیمایی می شود تا او را به شعر گفتن ترغیب نماید. " #قصەرنگپریده" اولین مثنوی بلند اوست. تا #شعر افسانه افسونگریش را در وادی سبک نو به امضای #میرزادەیعشقی به چاپ رسد. گویا تنهایی و آزار تبانی دیگر #شاعران سنتی و همچنین #ملکالشعرای بهار اخگری بر قلب #نیما را شعله ورند. اما دست های گرم و نفس های ملیح #محمدضیاهشترودی و #عبدالحسیننوشین روح تازه ای در هرم نفس هایش میدمد تا ققنوس و غراب به اندیشه ی ناب بسراید. #طبع شاعرانه اش در وادی شکست دوباره ی #عشق چشیده ی حرمان می شود. سرانجام چشمان سیه وش و #زلفان مشکسای عالیه خاتون دختر #میرزااسماعیلشیرازی و خواهر زاده ی #جهانگیرخان صور اسرافیل بر نگاه #کاوشگر و مستانه اش پیوند ماندگار می شود تا #عشق را رهایی از افکار پریشان خود به گاه ستوده کند. #خواب در چشم تر می شکند تا یک دم خواب مرگ به #چشم شرر شعرهایت ، خفتگان را به بیداری اندیشه ی نابت، #مهتاب را بتراود تا شبتاب بدرخشد. ایستاده در #سحر واژه های نو ، #صبح را به ترجمان نیمایی فلق به #خورشید می رساند. به حباب لب رودهای تو #قسم که دل خستگان، اینسان اندوه را به شباهنگام تلفظ #غم ، به دست #نیلوفر خواب مرداب به #فسونگری تو فسون کنند.