فرضيهء نبود شعور و آگاهي در طبيعت، به طور ضمني، اشاره بر آن دارد كه دوگانگي هايي مانند آزادي در برابر اجبار، فرد در برابر گونه، آشفتگي در برابر نظم و غيره وجود ندارند! گرچه برخي از اين تصورات گريزناپذير و قابل درك است، ولي بايد نسبت به آنچه انجام مي دهيم آگاه باشيم؛ گرايش ما بيشتر به اين است كه غيرانسان ها را برپايه معيارهاي انساني بسنجيم.
اولين نتيجه اين "سنجش" تبديل حيوان دوستي به حيوان باز-ي است كه در جامعهء ما نمودهاي بسيار فراواني داشته و اين، نه به سود حيوان و نه انسان است.
نتيجه ديگري كه اين "سنجش" بوجود مي آورد از ياد بردن "خاستگاه" حيوانات است. اينكه
#شير #ايراني فقط مي توانست در ايران،
شير ايراني بماند! كانگوروي استراليا فقط در همان
#خاستگاه #هويت طبيعي خود را بدست مي آورد.
#تطور حيوانات در طول تاريخ خودبخود اتفاق اقتاده است ولي گويا، انسان در جستجويِ خودخواهانه اي براي پيدايش تطور ديگري از طريق پژوهشكده ها، آزمايشگاه ها، باغ وحش ها، ويلاها و باغ ها است...
https://telegram.me/Pazudharma