شاه فرتوت ابریقستان

#روزولت
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
بخشی از خاطرات #جان_لیمبرت، گروگان سفارت آمریکا و مسئول میز ایران در وزارت خارجه ایالات متحده در دوره اول #اوباما:

در را قفل کرده بودیم و افراد مشغول از بین بردن اسناد بودند... در بن‌بست قرار گرفته بودیم. چه کار باید می‌کردیم؟ فکر می‌کنم یکی از احمقانه‌ترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم. من فارسی بلد بودم و می‌توانستم بیرون بروم و با آن‌ها صحبت کنم تا شاید موفق شوم که آن‌ها را متفرق کنم و یا دستکم روند پیشروی‌شان را به تعویق بیاندازم.
در میان آن‌ها هیچ فرد مسلحی ندیده بودیم و کسی مجروح نشده بود. در نتیجه این کار را انجام دادم. از در بیرون رفتم و شروع به صحبت کردم. ابتدا متعجب شدند، چون فکر می‌کردند که ایرانی هستم. دائم به آن‌ها اطمینان می‌دادم: «نه، نه، من ایرانی نیستم. من از کارمندان آمریکایی سفارت هستم، شما باید اینجا را ترک کنید.»...

حدود سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲‌ یک فیلم تلویزیونی در مورد گروگانگیری ساخته شد. فیلم خوبی نبود ولی چندان بد هم نبود. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که هنرپیشه‌ای که نقش من را ایفا می‌کرد سعی دارد با گروگانگیرها صحبت کند ولی دستگیر می‌شود. یکبار در جایی این فیلم را به تماشاچیان نشان می‌دادم تا برایشان مثال بزنم. یکی از تماشاچیان که شاید نمی‌دانست این هنرپیشه نقش من را ایفا کرده است زمزمه کرد: «خدای من! چه آدم کودنی!» البته که او از واژۀ کودن استفاده نکرد و صفت دیگری به کار برد. باید اعتراف کنم که حق با او بود.

یک ماه و نیم پس از دستگیری، من را به ساختمان مجموعۀ سفارت برگرداندند. یک روز کسی آمد و من را از اتاق بیرون کشید و برای بازجویی برد. من را به اتاق سابق خودم بردند، مردی آنجا نشسته بود و یک پاکت کاغذی به سر داشت تا شناخته نشود! با خودم فکر کردم «یک جای کار اشتباه است. پاکت کاغذی را باید بر سر من می‌گذاشتند، نه بر سر او!»

راجع به کودتای ۱۹۵۳ که توسط CIA و #روزولت برای سرنگونی #مصدق انجام شد از من بازجویی می‌شد. بازجو از من پرسید: «نقش تو در کودتا چه بود؟» و من پاسخ دادم: «من آن موقع ۱۰ سال داشتم. فکر نمی‌کنم نقش مهمی در کودتا داشته باشم.»

هدف حملۀ آن‌ها سلطنت‌طلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آن‌ها «لیبرال» می‌گفتند هدف قرار می‌گرفتند. فکر می‌کنم تعریف آن‌ها از واژۀ لیبرال با تعریف رونالد #ریگان همخوانی داشت. در هنگام بررسی اسناد به نام یکی از این افراد برمی‌خوردند، با آن‌ها ملاقات می‌کردند و از این واقعیت برای تخریب متحدین سابقشان بهره می‌بردند.آنچه که در آن زمان اتفاق می‌افتاد بازی شطرنج شبیه بود ولی یک شطرنج سه بعدی که به صورت رزمی اجرا می‌شد…

فقط یک نامه به دستم می‌رسید. از هر ۱۰ نامه‌ای که من می‌نوشتم شاید یکی به دستشان می‌رسید. نمی‌دانستیم عمق فاجعه چقدر است و چه اتفاقی در شرف وقوع است. بدترین بخش قضیه این بود که نامه ممکن بود از خانواده‌ام باشد یا از یک دانش‌آموز کلاس چهارم از ایالت ایلینوی که بخشی از تکلیف مدرسه‌اش فرستادن نامه برای ما بوده است. البته که این حرکت بسیار زیبا بود ولی اگر حق انتخاب داشتم ترجیح می‌دادم که نامۀ خانواده‌ام به دستم برسد. کودکی برایم نامه نوشته بود: «می‌فهمم که زندانی بودن چقدر سخت است، آخر من کلاس دوم هستم!»

🔘ترجمه شیدا قماشچی

شرح عکس: بازدید آیت‌الله #خامنه‌ای از کارمندان سفارت آمریکا و گزارش جان لیمبرت
جان لیمبرت پس از آزادی در دیدار با ریگان رییس جمهور وقت آمریکا

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
بخشی از خاطرات جان لیمبرت، گروگان سفارت آمریکا🔻
(مسئول میز ایران در وزارت خارجه ایالات متحده در دوره اول اوباما)
برگرفته از تاریخ ایرانی94/08/14

🔸در را قفل کرده بودیم و افراد مشغول از بین بردن اسناد بودند... در بن‌بست قرار گرفته بودیم. چه کار باید می‌کردیم؟فکر می‌کنم یکی از احمقانه‌ترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم. من فارسی بلد بودم و می‌توانستم بیرون بروم و با آن‌ها صحبت کنم تا شاید موفق شوم که آن‌ها را متفرق کنم و یا دستکم روند پیشروی‌شان را به تعویق بیاندازم.
در میان آن‌ها هیچ فرد مسلحی ندیده بودیم و کسی مجروح نشده بود. در نتیجه این کار را انجام دادم. از در بیرون رفتم و شروع به صحبت کردم. ابتدا متعجب شدند، چون فکر می‌کردند که ایرانی هستم. دائم به آن‌ها اطمینان می‌دادم: «نه، نه، من ایرانی نیستم. من از کارمندان آمریکایی سفارت هستم، شما باید اینجا را ترک کنید.»...

حدود سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲‌ یک فیلم تلویزیونی در مورد گروگانگیری ساخته شد. فیلم خوبی نبود ولی چندان بد هم نبود. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که هنرپیشه‌ای که نقش من را ایفا می‌کرد سعی دارد با گروگانگیرها صحبت کند ولی دستگیر می‌شود. یکبار در جایی این فیلم را به تماشاچیان نشان می‌دادم تا برایشان مثال بزنم. یکی از تماشاچیان که شاید نمی‌دانست این هنرپیشه نقش من را ایفا کرده است زمزمه کرد: «خدای من! چه آدم کودنی!» البته که او از واژۀ کودن استفاده نکرد و صفت دیگری به کار برد. باید اعتراف کنم که حق با او بود.

🔸یک ماه و نیم پس از دستگیری، من را به ساختمان مجموعۀ سفارت برگرداندند. یک روز کسی آمد و من را از اتاق بیرون کشید و برای بازجویی برد. من را به اتاق سابق خودم بردند، مردی آنجا نشسته بود و یک پاکت کاغذی به سر داشت تا شناخته نشود! با خودم فکر کردم «یک جای کار اشتباه است. پاکت کاغذی را باید بر سر من می‌گذاشتند، نه بر سر او!»

🔸راجع به کودتای ۱۹۵۳ که توسط سی‌آی‌ای و کرمیت #روزولت برای سرنگونی #مصدق انجام شد از من بازجویی می‌شد. بازجو از من پرسید: «نقش تو در کودتا چه بود؟» و من پاسخ دادم: «من آن موقع ۱۰ سال داشتم. فکر نمی‌کنم نقش مهمی در کودتا داشته باشم.»

🔸هدف حملۀ آن‌ها سلطنت‌طلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آن‌ها «لیبرال» می‌گفتند هدف قرار می‌گرفتند. فکر می‌کنم تعریف آن‌ها از واژۀ لیبرال با تعریف رونالد #ریگان همخوانی داشت. در هنگام بررسی اسناد به نام یکی از این افراد برمی‌خوردند، با آن‌ها ملاقات می‌کردند و از این واقعیت برای تخریب متحدین سابقشان بهره می‌بردند.آنچه که در آن زمان اتفاق می‌افتاد بازی شطرنج شبیه بود ولی یک شطرنج سه بعدی که به صورت رزمی اجرا می‌شد…

🔸فقط یک نامه به دستم می‌رسید. از هر ۱۰ نامه‌ای که من می‌نوشتم شاید یکی به دستشان می‌رسید. نمی‌دانستیم عمق فاجعه چقدر است و چه اتفاقی در شرف وقوع است. بدترین بخش قضیه این بود که نامه ممکن بود از خانواده‌ام باشد یا از یک دانش‌آموز کلاس چهارم از ایالت ایلینوی که بخشی از تکلیف مدرسه‌اش فرستادن نامه برای ما بوده است. البته که این حرکت بسیار زیبا بود ولی اگر حق انتخاب داشتم ترجیح می‌دادم که نامۀ خانواده‌ام به دستم برسد. کودکی برایم نامه نوشته بود: «می‌فهمم که زندانی بودن چقدر سخت است، آخر من کلاس دوم هستم!»

🔘ترجمه شیدا قماشچی

شرح عکس: بازدید آیت‌الله #خامنه‌ای از کارمندان سفارت آمریکا و گزارش جان لیمبرت
جان لیمبرت پس از آزادی در دیدار با ریگان رییس جمهور وقت آمریکا

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
#مولوتوف، وزیر خارجه استالین در روزهای سخت بود.
او اواخر دهه ۱۹۴۰ از چشم استالین افتاد. سال ۱۹۴۸ استالین دستور داد تا پولینا، همسر مولوتوف را به اتهام خیانت به کشور بازداشت کنند. مولوتوف وادار شد پولینا را طلاق دهد. وزیر خارجه پیشین اما خاکسار و بنده استالین بود و او را می‌ستود!

"برژکوف"، بیوگرافی‌نویسِ مولوتوف می‌نویسد: «او [حتی بعد از مرگ استالین] همواره به سلامتی سه چیز می‌نوشید: استالین، پولینا و کمونیسم. وقتی از او پرسیدند چرا استالین؟ او که همسرت را بازداشت کرد و قصد لِه کردن تو را داشت، جواب داد: استالین مرد بزرگی بود!»

مولوتوف حتی بعد از مرگ استالین هم مدتی وزیر خارجه شد. ۹۶ سال عمر کرد و تنها فردی بود که با #لنین، #استالین، #چرچیل، #روزولت، #هس، #هیملر و ٪هیتلر دست داد. با این حال، #شوروی پیش از فروپاشی در دوران #گورباچف به طور رسمی پیمان شکست‌خورده‌ای را که او با آلمان نازی منعقد کرده بود، نکوهش کرد.

تنها یادگار او «کوکتل مولوتوف» است که نامش به مسخره بر روی آن قرار گرفت! شوروی بر سر فنلاند بمب می‌ریخت و مولوتوف ادعا می‌کرد با هواپیما به فنلاند بسته غذا می‌رساند! فنلاندی‌ها کوکتل مولوتوف را در جنگ به کار گرفتند و گفتند: «مولوتوف! این کوکتل را هم بعد از بسته غذایی‌‌ات بنوش!»

مولوتوف بعد از مرگ استالین دوباره با همسرش ازدواج کرد. پولینا بر او خرده نگرفت چون می‌دانست کاری غیر از اجرای دستور در زندگیش بلد نیست؛ مولوتوف با همسرش نیز همین‌گونه بود. آقای وزیر از تصفیه‌های استالینی جان به در برد چون حتی وقتی تحقیر می‌شد، تحقیرکنندهٔ قدرتمند را می‌ستود.

#ظریف #محمدجواد_ظریف

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
بخشی از خاطرات جان لیمبرت، گروگان سفارت آمریکا🔻
(مسئول میز ایران در وزارت خارجه ایالات متحده در دوره اول اوباما)
برگرفته از تاریخ ایرانی94/08/14

🔸در را قفل کرده بودیم و افراد مشغول از بین بردن اسناد بودند... در بن‌بست قرار گرفته بودیم. چه کار باید می‌کردیم؟فکر می‌کنم یکی از احمقانه‌ترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم. من فارسی بلد بودم و می‌توانستم بیرون بروم و با آن‌ها صحبت کنم تا شاید موفق شوم که آن‌ها را متفرق کنم و یا دستکم روند پیشروی‌شان را به تعویق بیاندازم.
در میان آن‌ها هیچ فرد مسلحی ندیده بودیم و کسی مجروح نشده بود. در نتیجه این کار را انجام دادم. از در بیرون رفتم و شروع به صحبت کردم. ابتدا متعجب شدند، چون فکر می‌کردند که ایرانی هستم. دائم به آن‌ها اطمینان می‌دادم: «نه، نه، من ایرانی نیستم. من از کارمندان آمریکایی سفارت هستم، شما باید اینجا را ترک کنید.»...

حدود سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲‌ یک فیلم تلویزیونی در مورد گروگانگیری ساخته شد. فیلم خوبی نبود ولی چندان بد هم نبود. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که هنرپیشه‌ای که نقش من را ایفا می‌کرد سعی دارد با گروگانگیرها صحبت کند ولی دستگیر می‌شود. یکبار در جایی این فیلم را به تماشاچیان نشان می‌دادم تا برایشان مثال بزنم. یکی از تماشاچیان که شاید نمی‌دانست این هنرپیشه نقش من را ایفا کرده است زمزمه کرد: «خدای من! چه آدم کودنی!» البته که او از واژۀ کودن استفاده نکرد و صفت دیگری به کار برد. باید اعتراف کنم که حق با او بود.

🔸یک ماه و نیم پس از دستگیری، من را به ساختمان مجموعۀ سفارت برگرداندند. یک روز کسی آمد و من را از اتاق بیرون کشید و برای بازجویی برد. من را به اتاق سابق خودم بردند، مردی آنجا نشسته بود و یک پاکت کاغذی به سر داشت تا شناخته نشود! با خودم فکر کردم «یک جای کار اشتباه است. پاکت کاغذی را باید بر سر من می‌گذاشتند، نه بر سر او!»

🔸راجع به کودتای ۱۹۵۳ که توسط سی‌آی‌ای و کرمیت #روزولت برای سرنگونی #مصدق انجام شد از من بازجویی می‌شد. بازجو از من پرسید: «نقش تو در کودتا چه بود؟» و من پاسخ دادم: «من آن موقع ۱۰ سال داشتم. فکر نمی‌کنم نقش مهمی در کودتا داشته باشم.»

🔸هدف حملۀ آن‌ها سلطنت‌طلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آن‌ها «لیبرال» می‌گفتند هدف قرار می‌گرفتند. فکر می‌کنم تعریف آن‌ها از واژۀ لیبرال با تعریف رونالد #ریگان همخوانی داشت. در هنگام بررسی اسناد به نام یکی از این افراد برمی‌خوردند، با آن‌ها ملاقات می‌کردند و از این واقعیت برای تخریب متحدین سابقشان بهره می‌بردند.آنچه که در آن زمان اتفاق می‌افتاد بازی شطرنج شبیه بود ولی یک شطرنج سه بعدی که به صورت رزمی اجرا می‌شد…

🔸فقط یک نامه به دستم می‌رسید. از هر ۱۰ نامه‌ای که من می‌نوشتم شاید یکی به دستشان می‌رسید. نمی‌دانستیم عمق فاجعه چقدر است و چه اتفاقی در شرف وقوع است. بدترین بخش قضیه این بود که نامه ممکن بود از خانواده‌ام باشد یا از یک دانش‌آموز کلاس چهارم از ایالت ایلینوی که بخشی از تکلیف مدرسه‌اش فرستادن نامه برای ما بوده است. البته که این حرکت بسیار زیبا بود ولی اگر حق انتخاب داشتم ترجیح می‌دادم که نامۀ خانواده‌ام به دستم برسد. کودکی برایم نامه نوشته بود: «می‌فهمم که زندانی بودن چقدر سخت است، آخر من کلاس دوم هستم!»

🔘ترجمه شیدا قماشچی

شرح عکس: بازدید آیت‌الله #خامنه‌ای از کارمندان سفارت آمریکا و گزارش جان لیمبرت
جان لیمبرت پس از آزادی در دیدار با ریگان رییس جمهور وقت آمریکا

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
بخشی از خاطرات #جان_لیمبرت، گروگان سفارت آمریکا و مسئول میز ایران در وزارت خارجه ایالات متحده در دوره اول #اوباما:

در را قفل کرده بودیم و افراد مشغول از بین بردن اسناد بودند... در بن‌بست قرار گرفته بودیم. چه کار باید می‌کردیم؟ فکر می‌کنم یکی از احمقانه‌ترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم. من فارسی بلد بودم و می‌توانستم بیرون بروم و با آن‌ها صحبت کنم تا شاید موفق شوم که آن‌ها را متفرق کنم و یا دستکم روند پیشروی‌شان را به تعویق بیاندازم.
در میان آن‌ها هیچ فرد مسلحی ندیده بودیم و کسی مجروح نشده بود. در نتیجه این کار را انجام دادم. از در بیرون رفتم و شروع به صحبت کردم. ابتدا متعجب شدند، چون فکر می‌کردند که ایرانی هستم. دائم به آن‌ها اطمینان می‌دادم: «نه، نه، من ایرانی نیستم. من از کارمندان آمریکایی سفارت هستم، شما باید اینجا را ترک کنید.»...

حدود سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲‌ یک فیلم تلویزیونی در مورد گروگانگیری ساخته شد. فیلم خوبی نبود ولی چندان بد هم نبود. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که هنرپیشه‌ای که نقش من را ایفا می‌کرد سعی دارد با گروگانگیرها صحبت کند ولی دستگیر می‌شود. یکبار در جایی این فیلم را به تماشاچیان نشان می‌دادم تا برایشان مثال بزنم. یکی از تماشاچیان که شاید نمی‌دانست این هنرپیشه نقش من را ایفا کرده است زمزمه کرد: «خدای من! چه آدم کودنی!» البته که او از واژۀ کودن استفاده نکرد و صفت دیگری به کار برد. باید اعتراف کنم که حق با او بود.

یک ماه و نیم پس از دستگیری، من را به ساختمان مجموعۀ سفارت برگرداندند. یک روز کسی آمد و من را از اتاق بیرون کشید و برای بازجویی برد. من را به اتاق سابق خودم بردند، مردی آنجا نشسته بود و یک پاکت کاغذی به سر داشت تا شناخته نشود! با خودم فکر کردم «یک جای کار اشتباه است. پاکت کاغذی را باید بر سر من می‌گذاشتند، نه بر سر او!»

راجع به کودتای ۱۹۵۳ که توسط CIA و #روزولت برای سرنگونی #مصدق انجام شد از من بازجویی می‌شد. بازجو از من پرسید: «نقش تو در کودتا چه بود؟» و من پاسخ دادم: «من آن موقع ۱۰ سال داشتم. فکر نمی‌کنم نقش مهمی در کودتا داشته باشم.»

هدف حملۀ آن‌ها سلطنت‌طلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آن‌ها «لیبرال» می‌گفتند هدف قرار می‌گرفتند. فکر می‌کنم تعریف آن‌ها از واژۀ لیبرال با تعریف رونالد #ریگان همخوانی داشت. در هنگام بررسی اسناد به نام یکی از این افراد برمی‌خوردند، با آن‌ها ملاقات می‌کردند و از این واقعیت برای تخریب متحدین سابقشان بهره می‌بردند.آنچه که در آن زمان اتفاق می‌افتاد بازی شطرنج شبیه بود ولی یک شطرنج سه بعدی که به صورت رزمی اجرا می‌شد…

فقط یک نامه به دستم می‌رسید. از هر ۱۰ نامه‌ای که من می‌نوشتم شاید یکی به دستشان می‌رسید. نمی‌دانستیم عمق فاجعه چقدر است و چه اتفاقی در شرف وقوع است. بدترین بخش قضیه این بود که نامه ممکن بود از خانواده‌ام باشد یا از یک دانش‌آموز کلاس چهارم از ایالت ایلینوی که بخشی از تکلیف مدرسه‌اش فرستادن نامه برای ما بوده است. البته که این حرکت بسیار زیبا بود ولی اگر حق انتخاب داشتم ترجیح می‌دادم که نامۀ خانواده‌ام به دستم برسد. کودکی برایم نامه نوشته بود: «می‌فهمم که زندانی بودن چقدر سخت است، آخر من کلاس دوم هستم!»

🔘ترجمه شیدا قماشچی

شرح عکس: بازدید آیت‌الله #خامنه‌ای از کارمندان سفارت آمریکا و گزارش جان لیمبرت
جان لیمبرت پس از آزادی در دیدار با ریگان رییس جمهور وقت آمریکا

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
نگاه دیگر
✔️بخشی از خاطرات #جان_لیمبرت، گروگان سفارت آمریکا🔻
(مسئول میز ایران در وزارت خارجه ایالات متحده در دوره اول #اوباما)
برگرفته از تاریخ ایرانی94/08/14

🔸در را قفل کرده بودیم و افراد مشغول از بین بردن اسناد بودند...در بن‌بست قرار گرفته بودیم. چه کار باید می‌کردیم؟
فکر می‌کنم یکی از احمقانه‌ترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم. من فارسی بلد بودم و می‌توانستم بیرون بروم و با آن‌ها صحبت کنم تا شاید موفق شوم که آن‌ها را متفرق کنم و یا دستکم روند پیشروی‌شان را به تعویق بیاندازم. در میان آن‌ها هیچ فرد مسلحی ندیده بودیم و کسی مجروح نشده بود. در نتیجه این کار را انجام دادم. از در بیرون رفتم و شروع به صحبت کردم. ابتدا متعجب شدند، چون فکر می‌کردند که ایرانی هستم. دائم به آن‌ها اطمینان می‌دادم: «نه، نه، من ایرانی نیستم. من از کارمندان آمریکایی سفارت هستم، شما باید اینجا را ترک کنید.» ..حدود سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲‌ یک فیلم تلویزیونی در مورد گروگانگیری ساخته شد. فیلم خوبی نبود ولی چندان بد هم نبود. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که هنرپیشه‌ای که نقش من را ایفا می‌کرد سعی دارد با گروگانگیرها صحبت کند ولی دستگیر می‌شود. یکبار در جایی این فیلم را به تماشاچیان نشان می‌دادم تا برایشان مثال بزنم. یکی از تماشاچیان که شاید نمی‌دانست این هنرپیشه نقش من را ایفا کرده است زمزمه کرد: «خدای من! چه آدم کودنی!» البته که او از واژۀ "کودن" استفاده نکرد و صفت دیگری به کار برد. باید اعتراف کنم که حق با او بود.

🔸یک ماه و نیم پس از دستگیری، من را به ساختمان مجموعۀ سفارت برگرداندند. یک روز کسی آمد و من را از اتاق بیرون کشید و برای بازجویی برد. من را به اتاق سابق خودم بردند، مردی آنجا نشسته بود و یک پاکت کاغذی به سر داشت تا شناخته نشود. با خودم فکر کردم «یک جای کار اشتباه است. پاکت کاغذی را باید بر سر من می‌گذاشتند، نه بر سر او!»
🔸راجع به کودتای ۱۹۵۳ که توسط سی‌آی‌ای و کرمیت #روزولت برای سرنگونی #مصدق انجام شد از من بازجویی می‌شد. بازجو از من پرسید: «نقش تو در کودتا چه بود؟» و من پاسخ دادم: «من آن موقع ۱۰ سال داشتم. فکر نمی‌کنم نقش مهمی در کودتا داشته باشم!»

🔸هدف حملۀ آن‌ها سلطنت‌طلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آن‌ها «لیبرال» می‌گفتند هدف قرار می‌گرفتند. فکر می‌کنم تعریف آن‌ها از واژۀ لیبرال با تعریف رونالد #ریگان همخوانی داشت.
◀️◀️◀️در هنگام بررسی اسناد، به نام یکی از این افراد که برمی‌خوردند، با آن‌ها ملاقات می‌کردند و از این واقعیت برای تخریب متحدین سابقشان بهره می‌بردند.آنچه که در آن زمان اتفاق می‌افتاد به بازی شطرنج شبیه بود ولی یک شطرنج سه بعدی که به صورت رزمی اجرا می‌شد…

🔸فقط یک نامه به دستم می‌رسید. از هر ۱۰ نامه‌ای که من می‌نوشتم شاید یکی به دستشان می‌رسید. نمی‌دانستیم عمق فاجعه چقدر است و چه اتفاقی در شرف وقوع است. بدترین بخش قضیه این بود که نامه ممکن بود از خانواده‌ام باشد یا از یک دانش‌آموز کلاس چهارم از ایالت ایلینوی که بخشی از تکلیف مدرسه‌اش فرستادن نامه برای ما بوده است. البته که این حرکت بسیار زیبا بود ولی اگر حق انتخاب داشتم ترجیح می‌دادم که نامۀ خانواده‌ام به دستم برسد. کودکی برایم نامه نوشته بود: «می‌فهمم که زندانی بودن چقدر سخت است، آخر من کلاس دوم هستم!»

🔘ترجمه #شیدا_قماشچی

شرح عکس: بازدید آیت‌الله #خامنه‌ای از کارمندان سفارت آمریکا و گزارش جان لیمبرت
جان لیمبرت پس از آزادی در دیدار با ریگان رییس‌جمهور وقت آمریکا

yon.ir/nAeQS
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
هست بالاتر از سیاهی رنگ

#احسان_رضایی

🔰 امید؟ توی این وضعیت؟! یعنی تو این مملکت زندگی نمی‌کنید؟... خب بله، دقیقاً در همین وضعیت. ما هم در همین جامعه زندگی می‌کنیم و مثل شما هر روز و بلکه هر ساعت، خبرها را می‌شنویم و می‌فهمیم معنای این اعداد و ارقام یعنی چی و چه تعداد از مشاغل خرده‌پا و کار و کسب‌های کوچک توی این وضعیت صدمه می‌بینند و چند نفر شرمندگی پیش زن و بچه می‌برند.

🔰 همه اینها درست، اما نکته اینجاست که دقیقاً همین وضعیت آشفته است که نیاز به #امید و #امیدواری را توجیه می‌کند. با بحرانی که شکل گرفته، می‌شود دو جور برخورد کرد‌.

🔰 یک برخورد و واکنش، همین حرفها و جوک‌هایی است که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و مدام وعدۀ بدتر شدن اوضاع را می‌دهد. یک روش هم آن است که بگردیم و ببینیم تا دیگران در چنین مواقعی چه کردند و چطور از طوفان بحران به سلامت گذشتند؟

🔰 خب از این حیث، دست و بال تاریخ پر است. نوشته‌اند #روزولت در بزرگترین بحران اقتصادی امریکا با شعار «تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود #ترس است» مردم را به همکاری دعوت کرد و #چرچیل وقتی که در زمان جنگ جهانی دوم به نخست‌وزیری رسید خطاب به ملت گفت: «چیزی برایتان ندارم جز خون و اشک و عرق و کار سخت.»

🔰 اصلاً بگذارید یک قصۀ دیگر برایتان بگویم. #نلسون_ماندلا، رهبری که آفریقای جنوبی را از شر آپارتاید خلاص کرد در زندگینامه‌اش تصویری عجیب از دوران زندانش تعریف کرده.

🔰 می‌دانیم که ماندلا ۲۷سال در یک جزیرۀ خالی از سکنه زندانی بود. ۲۷سال شوخی نیست. خودش یک عمر است. آن هم نه زندان معمولی که بنا به نقل ماندلا شرایط زندانش طوری بوده که زندانبان‌ها حتی نمی‌گذاشته‌اند که زندانی‌ها سرود بخوانند و موقع خواندن شعر و آواز با باتوم به میله‌ها می‌کوبیدند، چون فکر می‌کردند ممکن بوده آواز خواندن به زندانی‌ها امید بدهد.

🔰 اما ماندلا ناامید نشد. هر اسم مهم دیگری را هم که در تاریخ سراغ کنید، با امیدواری موفق شده است. البته که رنج‌های هیچ کس را نمی‌شود با دیگری مقایسه کرد، اما فرمول امیدواری را می‌شود همه جا به کار برد.

🔰 من کارشناس اقتصادی نیستم و فقط می‌دانم که در مورد قضایای اقتصادی این روزها، مسئولان وظیفه دارند که تصمیمات درست بگیرند و بر روش‌های غلط اصرار نکنند.

🔰 این درست، اما ما شهروندان هم وظیفه و مسئولیتی داریم. چیزهایی نظیر گران نفروختن کالاهایی که با قیمت قبلی تهیه شده، به دولت ربطی ندارد.

🔰 این‌که حواسمان به همدیگر باشد. به فکر آیندۀ بچه‌هایمان باشیم و سهم کتاب و اقلام فرهنگی آنها را از بودجۀ خانواده کم نکنیم.

🔰 مسئولیت‌های اجتماعی را فراموش نکنیم. به دیگران امید بدهیم‌. قدر کارها و مهربانی‌های کوچک را بدانیم ... و یادمان باشد آنها که بذر ناامیدی را می‌کارند، فقط به بحرانی‌تر شدن اوضاع کمک می‌کنند.

🔰 گسترش چنین جوی به تلاش برای حفظ خود بدون توجه به موقعیت دیگران منجر می‌شود. همیشه در آتش‌سوزی‌ها، بخشی از آمار کسانی که جانشان را از دست می‌دهند، نه به خاطر آتش و بلکه به خاطر ازدحام و ماندن زیر دست و پای دیگران است. حداقل حواسمان به این قربانی‌ها باشد.

https://t.center/oldkingofebrighestan