نوشتزار ‌| ‌گلی موعودی

Канал
Логотип телеграм канала نوشتزار ‌| ‌گلی موعودی
@golnesasherПродвигать
256
подписчиков
اگر می‌دانستم، نوشتن چنین دارویی‌ قوی‌ست، به دنبال هیچ درمان دیگری نمی‌رفتم.
تمرین نوشتن با شما

دوست داشتم نظر شما را در باره‌ی این جمله بدانم.

«آنچه ما آن را راز و رمز شادی می‌نامیم، راز نیست بلکه اشتیاق ما به انتخاب زندگی است.»

#تمرین_نوشتن
جمله‌های ناب

«آنچه ما آن را راز و رمز شادی می‌نامیم، راز نیست بلکه اشتیاق ما به انتخاب زندگی است.»

لئو بوسکالیا - پرفسور و نویسنده‌ی آمریکایی
بر خرمگس معرکه لعنت

آن زمان که درِ گوش‌مان وِز‌ وز می‌کرد و مُخلّ آسایش‌مان می‌شد. خودش خبر نداشت که روزی از رویش چیزهایی می‌سازند که همه را انگشت به دهان می‌کند.

کتاب «حشرات» را طبیعت نوشته است. طبیعت نگارنده‌ی خوبی‌ست. از زیر و بم همه‌ی موجودات خبر دارد.

مگس‌ها از جمله حشراتی هستند که بر خلاف قد‌و قواره‌شان سن بالایی دارند، حداقل ۲۵۰ میلیون سال پیش. حشرات با تکامل بال‌هایشان توانستند خود را با تغییرات محیط وفق دهند.

موجودات ریزی که تاکنون بیش از ۱۲۰۰۰۰ گونه‌اش پیدا شده است. جالب است که بدانیم در میان این گونه‌ها هفت نوع از همه معروف‌ترند.

مگس خانگی، مگس میوه، خرمگس‌ها، مگس تسه‌تسه، مگس گوشت، مگس فاضلاب و مگس شن.

این دشمنان کوچک، که لحظه‌ای همنشینی با آن‌ها تو را کلافه می‌کند. با دیدن‌شان دست به اسلحه می‌بری و با نشانه‌گیری دقیق شلیک می‌کنی. تازه بعدش هم می‌بینی که ناجوانمردانه فرار کرده است. آن وقت کمی آن‌طرف‌تر دست در دستش می‌گذارد و زبانی به تو در می‌آورد که هِی نتوانستی. به خاطر همین خلاقیتش، الهام بخش مهندسان هواپیماهای جنگی شده است.

به خاطر مانور پذیری و چرخش به هر سو، چشم‌های مرکب و دیدی وسیع، ساختار بدنی سبک و قوی و بال‌های قدرتمند و ظریف از مگس‌ها استفاده کرده‌اند.

حالیا با این نگاه، آیا باز هم می‌گوییم بر خرمگس معرکه لعنت یا با دیدن‌شان ادای احترام می‌کنیم که آنقدر الهام بخشند؟

اگر به زبان حال مگس گوش کنیم، می‌گوید «من حاضرم سال‌ها مگس معرکه‌ی آن بازیگر باشم و آزارش بدهم و نفرینم کنند. ولی مدل جنگنده‌ای نشوم که جهانی را با آن اذیت کنم.»

بیچاره مگس عاقبت به خیر نشد. آه و صد ناله پشتش مانده است.😊

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض* خود می‌بری و زحمت ما می‌داری*

✍️گلی‌موعودی
📸گلی موعودی
*آبرو
*حافظ
#پاره‌نویسی
سفر به قرن چهارم

کلمه‌های آن دوره و این دوره

در کتاب تفسیر طبری آمده:

موسا گفت «کشتی را سولاخ کردی تا مردمان را غرقه کنی؟»

امروزه سولاخ را می‌گوییم سوراخ.

#لغت‌امروزی
طنزواره

«خاطرات کمال تعجب» نام ستونی در روزنامه آسیا بود که در آن عمران صلاحی خاطرات طنزآمیز خود را از دوستان اهل ادبیات با نام مستعار کمال تعجب می‌نوشت.

خاطرات عمران صلاحی در کتابی به نام
کمال تعجب

گل‌ها و گربه‌ها

بیژن جلالی می‌گفت: «از وقتی که به من گفته‌اند استاد به ضرر گل‌ها و گربه‌هایم تمام شده است. گل‌ها تشنه و گربه‌ها گرسنه مانده‌اند، چون با خودم می‌گویم استاد نباید به گل‌ها آب و به گربه‌ها غذا بدهد.

جمله‌سازی

یک‌شب، پیش احمد شاملو بودم. گفتم: «به شخصی گفتند با مترو جمله بساز، گفت: «حسن برو مترو بیار.»

شاملو گفت: «به شخصی گفتند با شاملو جمله بساز، گفت امشب شام لوبیا داریم.»
با چه فونتی زندگی‌ات را می‌نویسی؟

دریا آرام بود. باد ملایمی ته‌مانده‌ی عرق پیشانی‌اش را خنک می‌کرد. شن‌ها گرم بودند. خود را ریز‌ریز لای انگشت‌تان پایش جا می‌دادند. عجب شن‌های سیریشی، ول کن ماجرا نبودند. منقلی پر از زغال روشن، با دو کتری آب جوش که بر سر خود می‌زد.

آن روز، آن ساعت، آن دقیقه، آن ثانیه یادش نمی‌آمد. عکس آن‌ها را به یادش انداخت. آیا واقعن چنین بود؟

او آن‌جا بود، اما نبود. طعم آن ذرت، غلَیان آن کتری، یادش نمی‌آمد. ذرت لای دندانش گیر کرده بود؟ لبش نمکین و سیاه شده بود؟ یادش نمی‌آمد.

کتاب «عمر» را زمان می‌نویسد. نویسنده‌ای ماهر که برگ‌های کتابش را زود پُر می‌کند و کتاب را تحویل می‌دهد. نام فونت این کتاب لحظه‌ست. فونتی که برای هر فردی شکلش فرق می‌کند. فونت لحظه‌ی تو چه شکلی دارد؟

لحظه یعنی: آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله، دم، یکدم.

لحظه به عنوان کوچک‌ترین واحد زمان، مرزی بین گذشته و آینده است. می‌گویند «۴۷ درصد ذهن آدم‌ها درگیر گذشته و آینده‌ست.»

ماندن در این مرز، حضور ذهنی و توجه کامل به اکنون و حال می‌خاهد. بدون فکر کردن به گذشته و آینده.

کتاب عمرمان در حال نوشتن است. زمانی‌که پیش‌داوری‌ها را به کناری بگذاریم و در مسیر زندگی جریان پیدا کنیم. بهتر لحظه را درک می‌کنیم.

زمانی‌که تمرکز بر تنفس و مراقبه بیاموزیم. از افکار پریشان گذشته و آینده دست می‌کشیم و در لحظه زندگی می‌کنیم.

زمانی که برای انجام دادن هرکاری با حواس پنج‌گانه‌ی‌مان بیشتر ارتباط برقرار کنیم و با آن‌ها همراه شویم. بهتر می‌توانیم حضور در لحظه را بفهمیم.

زمانی‌که اگر بر وفق مرادمان پیش نرفت، آن را بپذیریم و خودمان را آزار ندهیم و با آرامش به موقع، دوباره اقدام کنیم. دم را غنیمت شمردیم.

زمانی‌که کاری انجام می‌دهیم، در آن غور کنیم و از چند‌کاره بودن بپرهیزیم. تمرکز بر یک کار می‌تواند، ما را پله‌پله به جلو ببرد. آن‌جا لحظه را زندگی کردیم.

در لحظه بودن صبر و مداومت می‌خاهد. باید آن را تمرین کنیم. انسان از خاطرمی‌‌برد که لحظه‌ی فراموشی زود به گذشته می‌رود و آن‌چه می‌ماند باز همین اکنون‌ست.

گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس
من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد
از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس
قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس
بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین
کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس
نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس
از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست
که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مَشْرَبِ قسمت گِلِه ناانصافیست
طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان ما را بس*

✍️گلی‌موعودی
📸گلی‌موعودی
*حافظ
رطل‌گران: پیاله بزرگ
گرانان: جهان سنگین
#پاره‌نویسی
 
دو فیلم توصیه شده

شب‌های روشن فیلمی بود که استاد معرفی کرده‌ بود و کیک محبوب من را دوست خوبم میترا برایم گفته بود.

با خود گفتم«فیلم‌های ایرانی طولانی نیستند، هردو تا را با هم می‌بینم.» همین کار را هم کردم.

دیدن فیلم‌ها هم مانند خاندن کتاب‌هاست، با این تفاوت که شخصیت‌هایش جان دارند و بازی می‌کنند.

فیلم شب‌های روشن را دوست داشتم. داستان استاد جوان درونگرایی که تنها چیز مهم زندگیش خاندن و جمع‌کردن کتاب بود. و آن‌چه که در طول فیلم رخ داد. تغییراتی بود که این استاد جوان منزوی، بواسطه‌ی آشنایی‌اش با دختری به نام رویا برایش اتفاق افتاد.

نه می‌شود با کتاب خالی زندگی کرد و نه می‌شود با عشق خالی زندگی گذراند. زندگی همزیستی مسالمت آمیزی‌ست بین کتاب و عشق. این کتاب و عشق‌ست که معجونی می‌سازد که کامت را شیرین می‌کند.

فیلم دوم کیک‌ محبوب من داستان زن سالداری بود که پس از مرگ همسرش و رفتن فرزندانش به خارج از کشور با تنهایی‌اش خو می‌کرد.

چه می‌شود که چهره چروک می‌گیرد و دل اما جوان می‌ماند، عاشقی می‌خاهد، همدلی می‌خاهد و هم‌زبانی لازم دارد؟

اما قیدو بندها و بد بودن و قضاوت‌ها و عادت‌ها مانع می‌شود که تو خودت باشی و زندگی کنی.

آن زن خلاف آمد عادت را برگزید. بدنبال دوست‌ و یار رفت و او را یافت. اما در این مسیر چالش‌هایی برایش پیش آمد.

این فیلم‌ها را ببینید. خوبند.

✍️گلی‌موعودی
جمله‌های ناب

«بیایید سپاسگزار افرادی باشیم که ما را خوشحال می‌کنند. آنان باغبانانی جذاب هستند که روح و روان ما را به شکوفایی می‌کشانند.»

مارسل پروست - داستان‌نویس فرانسوی
Audio
کتاب قدرت نه گفتن
از دِرک سیورز
کدام ستاره مال شماست؟

آن زمان که دل‌مان می‌گیرد، آرزو را در بقچه‌ای می‌پیچیم و به دست قاصدک می‌دهیم که همسفر باد شود. بلکه زودتر پیام ما را به ستاره برساند. ما که توی آسمان یک ستاره هم نداریم.

کتاب«شب» را ستاره با نورش می‌نویسد. شبی که مایه‌ی آرامش است و رازهای پنهانی را در خود جای داده است.

معلوم نیست از چه زمانی آدمی به راز شب، همان ستاره نگریسته است. اما گفته‌اند که ۲۰۰۰۰ سال پیش این نور چشمک‌زن اغواگر، نشانی بوده برای پیدا کردن راه. بر روی آن‌ها نامی می‌گذاشتند تا نسل بعد بدانند که آن‌ها ستاره‌ای را در آسمان برای خود داشتند که نامش قطبی بود و راهنمای مسافر و دریانوردان بود.

بعضی از تمدن‌ها نام ستاره‌ها را برگرفته از اسطوره و خدایان می‌دانستند. نقشه‌ی آسمان با ستارگان بهتر خانده می‌شدند.

ستاره یعنی: اختر، کوکب، نجم، بخت، اقبال، تقدیر، طالع، آرتیست، هنرپیشه، فرد، شاخص، قهرمان.

ستاره را همسان قاصدک دیدم،  چون دستم که به آن بالا نمی‌رسد، پس قاصدک را مانند ستاره لمس می‌کنم. شاید آن‌هایی که برایم نور شدند و رفتند و ستاره‌نشین آن بالا شدند را بهتر ببینم.

نمی‌دانم چه سرّی دارد آسمان شب و ستاره که وقتی دلتنگ مادرت می‌شوی به آن می‌نگری. آرزویی داری به آن بالا نگاه می‌کنی. می‌خاهی با خدا حرف بزنی سرت را بالا می‌گیری. مگر آن بالا چه خبر است که سرت را به آن سو می‌بری؟

ستاره را نماد آرزو می‌دانیم. فاصله‌ی زیادش به ما می‌گوید، دست نیافتنی‌ست. اما امید را در ما زنده می‌کند وقتی که چشمک می‌زند.

قاصدک گیاهی‌ست از خانواده‌ی کاسنیان دانه‌هایش را باد به این‌سو و آن‌سو می‌برد. قاصدک نماد امید و آرزوست. حتمن نامه‌ای از ستاره‌هاست برای ما. قاصدک ستاره‌ای زمینی‌ست در دست ما.

قاصدک شعر مرا از بر کن
بنشین روی نسیمی
که ز احساس برون می‌آید
برو آن گوشه باغ
سمت آن نرگس مست
که ز تنهایی خود دلتنگ است
و بخوان در گوشش
شعرم را
و بگو باور کن
یک نفر خواب تو را می‌بیند
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد
یک نفر شور دلش عشق صمیمانه‌ی توست
قاصدک شعر مرا از بر کن. سهراب سپهری

✍️گلی‌موعودی
📸گلی‌موعودی
#پاره‌نویسی
جان جهان دوش کجا بوده ای
محمدرضا شجریان
شعر در نشئه مستانه آهنگ جان میگیرد و معنایش بر دل خواننده می‌نشیند.
با شعر و آهنگ می‌توان روح را پرواز داد و به ناکجا آباد تعبیرات شاعرانه، آن جایی که فقط می‌شود احساس کرد، نه رفت و نه دید فقط احساس کرد، برد.

هدیه‌ی همراه عزیز این کانال آقای‌صادقی
دوستان همراهم، ممنون که عضو کانالم هستید. دیروز در کارگاه شعر با شعرهای مجید نفیسی آشنا شدم.

استاد می‌گفت: می‌توانید در باشگاه ادبیات کتابش را دانلود کنید. آن را دانلود کردم و تقدیم نگاه پر مهرتان می‌کنم.
سفر به قرن چهارم

کلمه‌های آن دوره و این دوره

در کتاب تفسیر طبری آمده:

موسا گفت «یا رب مرا سونِ او رهنمون کن.»

امروزه به جای سُون می‌گوییم به سوی.

#لغت‌امروزی
Audio
کتاب آرامش
از مت‌هیگ
تمرین نوشتن با شما

پر کردن جای خالی

...، ... در ... است.

شب، لبخند، نوشتن، نور، عشق، مهر، دوستی

شب، ماه در آسمان است.
لبخند،... در ... است.
شما ادامه دهید.

تمرین نوشتن سانیای عزیز

لبخند، مهر در دوستی است.

تمرین نوشتن عفت نازنینم

امروز، دوستی در نزدیکی است.
رقابت، حسادت در تنگ‌نظری است.
امید، انگیزه در دسترس است.
خطا، اشتباه در گذر است.
پیروزی، نتیجه در تلاش است.
اندیشیدن، شناختن در جستجو است.

#تمرین_نوشتن
Telegram Center
Telegram Center
Канал