View in Telegram
با چه فونتی زندگی‌ات را می‌نویسی؟ دریا آرام بود. باد ملایمی ته‌مانده‌ی عرق پیشانی‌اش را خنک می‌کرد. شن‌ها گرم بودند. خود را ریز‌ریز لای انگشت‌تان پایش جا می‌دادند. عجب شن‌های سیریشی، ول کن ماجرا نبودند. منقلی پر از زغال روشن، با دو کتری آب جوش که بر سر خود می‌زد. آن روز، آن ساعت، آن دقیقه، آن ثانیه یادش نمی‌آمد. عکس آن‌ها را به یادش انداخت. آیا واقعن چنین بود؟ او آن‌جا بود، اما نبود. طعم آن ذرت، غلَیان آن کتری، یادش نمی‌آمد. ذرت لای دندانش گیر کرده بود؟ لبش نمکین و سیاه شده بود؟ یادش نمی‌آمد. کتاب «عمر» را زمان می‌نویسد. نویسنده‌ای ماهر که برگ‌های کتابش را زود پُر می‌کند و کتاب را تحویل می‌دهد. نام فونت این کتاب لحظه‌ست. فونتی که برای هر فردی شکلش فرق می‌کند. فونت لحظه‌ی تو چه شکلی دارد؟ لحظه یعنی: آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله، دم، یکدم. لحظه به عنوان کوچک‌ترین واحد زمان، مرزی بین گذشته و آینده است. می‌گویند «۴۷ درصد ذهن آدم‌ها درگیر گذشته و آینده‌ست.» ماندن در این مرز، حضور ذهنی و توجه کامل به اکنون و حال می‌خاهد. بدون فکر کردن به گذشته و آینده. کتاب عمرمان در حال نوشتن است. زمانی‌که پیش‌داوری‌ها را به کناری بگذاریم و در مسیر زندگی جریان پیدا کنیم. بهتر لحظه را درک می‌کنیم. زمانی‌که تمرکز بر تنفس و مراقبه بیاموزیم. از افکار پریشان گذشته و آینده دست می‌کشیم و در لحظه زندگی می‌کنیم. زمانی که برای انجام دادن هرکاری با حواس پنج‌گانه‌ی‌مان بیشتر ارتباط برقرار کنیم و با آن‌ها همراه شویم. بهتر می‌توانیم حضور در لحظه را بفهمیم. زمانی‌که اگر بر وفق مرادمان پیش نرفت، آن را بپذیریم و خودمان را آزار ندهیم و با آرامش به موقع، دوباره اقدام کنیم. دم را غنیمت شمردیم. زمانی‌که کاری انجام می‌دهیم، در آن غور کنیم و از چند‌کاره بودن بپرهیزیم. تمرکز بر یک کار می‌تواند، ما را پله‌پله به جلو ببرد. آن‌جا لحظه را زندگی کردیم. در لحظه بودن صبر و مداومت می‌خاهد. باید آن را تمرین کنیم. انسان از خاطرمی‌‌برد که لحظه‌ی فراموشی زود به گذشته می‌رود و آن‌چه می‌ماند باز همین اکنون‌ست. گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟ دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس حافظ از مَشْرَبِ قسمت گِلِه ناانصافیست طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان ما را بس* ✍️گلی‌موعودی 📸گلی‌موعودی *حافظ رطل‌گران: پیاله بزرگ گرانان: جهان سنگین #پاره‌نویسی  
Telegram Center
Telegram Center
Channel