بی همگان...

#کوثر
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

شب سوم... محمود
شب سوم... عمار
شب سوم... عمار
شب سوم... سیدابراهیم
شب سوم... محمدجواد
شب سوم... حسین... حسین... حسین... حسین

امشب
خدا به دل دختردارها رحم کنه
امشب
خدا به دل پدر در سفرها رحم کنه
امشب
خدا به دل پدرهای در سفر رحم کنه
امشب
خدا به دل بچه های شهدا رحم کنه...به دل فاطمه...به دل کوثر... به دل رقیه،رقیه،رقیه...

امشب
شهادتنامه عشاق امضا میشود
والسلام
#شب_سوم
#محرم
#محمود
#کوثر
#بنت_الحسین
#زینب
#عمه
#خرابه
#شام
#الشام_الشام_الشام
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

یعنی باور کنم رفتی تو ۹ سالگی!؟
یعنی باور کنم اون کوثر کوچولویِ محمودرضا، الان شده کوثر خانوم!؟
یعنی باور کنم اینقدر بزرگ شدی دخترِ محمودرضا!؟

باور میکنم عمو،
باور میکنم دخترم.
تولدت مبارک عزیز دلم.

کوثر جانم
گوشت رو میاری جلو یه چیزی در گوشِت بگم عمو!؟

میدونی عمو جون!
دلم حسابی برات تنگه...
.
کاش میشد ببینمت... کاش میشد مثل عمو مرتضات بغلت میکردم، شاید دلم آروم میشد.
ولی دل عمو مرتضی آروم نشد کوثر جان...اینقدر آروم نشد تا خودِ بابا محمودرضات بغلش کرد و آروم شد...
.
دلم برات تنگ شده عمو
و دلم میسوزه ازینکه منو نمیشناسی...که اگه بابا بود، من الان عموی تو بودم، عمویی که شاید دل تو هم براش تنگ میشد.
اما من
برات
عمویی نکردم.
حلالم کن.
حلالم کن که حقت رو ادا نکردم
حلالم کن که نبودم...که روی پام ننشوندمت...که دل به دلت نذاشتم... که حتی یه بار هم سرت رو روی شونه‌ام نذاشتم...که حتی...
.
نه که تو نیاز داشته باشی عمو نه، من حق به گردنم بوده،
حق همه‌ی خنده های که با بابات کردم،
حق همه گریه‌هایی که با بابات کردم،
حق همه لحظه‌هایی که بابا محمودت بود که دلم قرص باشه،
حق همه نگرانی‌هایی که بابا محمودت برام داشت.
حق همه‌ی سرهایی که روی شونه‌ش گذاشتم.
حق همه رفاقتی که برام کرد.
حقّ عشق
حقّ رفاقت.... .
و من، چه بد رفیقی بودم برای بابا محمودت.
و من، چه بد عمویی بودم برای تو.
.
.
کوثرم
تولدت مبارک عموجون.
امشب وقتی داری شمع تولدت رو فوت میکنی، یا وقتی که داری چشمت رو میبندی که آروم بخوابی،یا وقتی که سجاده نمازت رو پهن میکنی که نمازت رو بخونی، میشه برای منم دعا کنی؟
میشه سفارش منم به بابایی بکنی؟
اصلا میشه ازم پیش بابا محمودرضا گله کنی؟ شاید یادش بیاد یه رفیق بنجولی هم داشته،یه دردِ سر،یه بی معرفت.
ازم پیشش بد بگو که یاد منم بیفته، باشه عمو جون؟

کوثرم!
تولدت مبارک عمو.
تولدت مبارک دختر محمودرضا.
سایه‌ت بلند، لبت خندون،روزگارت خوش،تنت سالم،حالت به خیر، عاقبتت به عافیت، سایه مادرت بالاسرت، نگاه مهربون پدربزرگ و مادربزرگت همیشه به قامت رعنات پرخنده،دست عموت گرم،نفست حق،نون‌ت داغ و آب‌ت سرد و روزی‌ت، کنیزی حضرت حجت عجل الله فرجه.

مرغ و خرس و اردک
کفتر و غاز و لک‌لک
ای کوثر مهربون
"تولدت مبارک😊"
.
.
دوستت دارم عمو جون
مراقب خودت باش و
دعا کن بابات خیلی معطل من نشه.
عزیز دلمی
خدا نگهدارت باشه.

#رفیق
#محمود
#کوثر
#دختر
#تولدت_مبارک
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_مسیب_زاده
#شهیدمحمودرضابیضائی
@bi_to_be_sar_nemishavadd

آخرایِ زمستونِ سالایِ آخرِ انتظار
بی همگان...
پدر....عشق....دختر @bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم الله
#قربة_الى_الله

پرده اول: (هشت سال قبلتر از...)
تو اتاق نشسته بودیم که محمود جستی زد و
گفت: آقا بیاید میخوام یه کار باحال کنم.
و رفت سمت اتاقش. چند لحظه بعد با نخ و سوزن اومد و گفت: بیاید میخوام پیشگویی کنم. میخوام بهتون بگم در آینده بچه تون چی میشه. حتی میتونم بگم بچه های پدر و مادراتون به ترتیب چه جنسیتی داشتن.
سوزن رو نخ کرد و داوطلب اول رو نشوند و سوزن رو از نخ آویزون کرد و عمود گرفت روی نبض دستش. سوزن چرخ میزد و محمود میگفت که بچه اول پدر و مادرت پسرِ، دومی هم پسرِ، سومی دخترِ!!!!
درست حدس زده بود.
بعد مرتضی رو صدا زد و گفت دستتو بده ببینم بچه چی میاری.
سوزن رو آویزون بالای نبض دست مرتضی ثابت کرد و بعد از چند ثانیه سوزن شروع کرد به حرکت کردن.
قهقهه ای زد و گفت پاشو مرتضی که بچه اولت دخترِ!!!
صدای خنده مون بلند شد. محمود پرسید مرتضی اسمش رو چی میذاری؟ مرتضی یه کم فکر کرد و جواب داد زینب...
این ماجرا ادامه داشت تا محمود گفت بذار برای خودمم امتحان کنم. سوزن رو آویزون کرد و اونم شروع کرد به چرخیدن.
چشمای محمود برقی زد و با خوشحالی گفت بیااااع برای منم دخترِ.
پرسیدیم اسمش رو چی میذاری؟
بی معطلی گفت:
کوثر...

پرده دوم: (یکسال قبلتر از...)
خانوما تو آشپزخونه مشغول شستن ظرفا بودن و مرتضی هم زینب رو روی زمین خوابونده بود و باهاش بازی میکرد.
محمودرضا از روی مبل یه نگاهی به مرتضی و زینب انداخت و با یه حالتی گفت: بذار کوثرِ من به دنیا بیااااد اونوقت بهتون میگم...

پرده سوم: (چند ماه بعد از...)
کوثر کوچولو خوابش گرفته بود و مادرش بردش تویِ اتاق. تازه با محمود تنها شده بودیم و میشد یه کم حرف بزنیم ولی... محمود رضا دائما میرفت تو اتاق و به خانوم و دخترش سر میزد و میومد..
خانومم منو کشید کنار و گفت: این آقا محمودرضا بدجور دخترش رو دوست داره هااا. از وقتی کوثر رو تو اتاق خوابوندن طاقت نداره دو دقیقه بشینه هی میره تو اتاق بهشون سر میزنه...

پرده چهارم(یکسال بعد از...)

چسبید به دیوار، یه نگاهی به عرض خیابون کرد، یا زهرایی گفت و دوید...
یه روز به من گفت:
وقتی عرض خیابون رو زیر دید و تیر تک تیراندازشون میدویدم همش چهره ی کوثر جلوی چشام بود...

پرده پنجم :(یک سال و ده ماه بعد از...)
اوایل دی ماه بود که گوشیم زنگ خورد. محمودرضا بود. کلی حرف زدیم و خندیدیم. اما بیشترین صدایی که از اونور به گوشم میرسید، صدای خنده های کوثر بود... این آخرین باری بود که با محمود حرف زدم...

پرده ششم: (یک هفته قبل از پرواز)
گفت این دفعه آخر که محمود اومد از کوثرش پرسیدم. جواب داد: این دفعه از کوثرم دل کندم....

پرده هفتم: ( دوم بهمن ماه نود و دو)

شلوغ بود و سرد...محمود رو دستها اومد و اومد تا نزدیک ما و گذاشتنش رو زمین. ریختن رو سرش... یهو جمعیت باز شد، انگار موسی عصا به نیل زده باشه. راه رو تا محمود باز کردن؛ آخه،کوثر تاتی کنان به طرف تابوت بابا میومد...
با خودم گفتم: کاش لااقل دوماه دیگه میموندی و تولد دوسالگی کوثرت رو میدیدی محمود....

نامه آن نامه‌ست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پرده‌ست کاکنون عاشقی خواهد درید...
.
.
.
.
و آخر اینکه؛
پرده منم پیش چو برخاستم
از پس آن پرده وصالست و بس...

#رفیق
#محمود
#کوثر
#عشق_بابا
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضایی


@bi_to_be_sar_nemishavadd