#حضرت_امالبنین سلاماللهعلیها
شکوه چادر سبزش میان شهر وزید
شکست هیبت طوفان همینکه او را دید
به سوی آینه با رود اشک جاری شد
به سرزمین خروشان نورها که رسید-
نشست منتظر ماه و با سرانگشتش
چهار پنجره بر غربت بقیع کشید
قدم گذاشت به صحرای پشت پنجرهها
دوباره از دل هر سنگ خون تازه تپید
نشست و از لبِ خورشیدِ روی نیزه روان
بهرغم هلهلهها،رازهای سرخ شنید
نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به ماه
به یاد تشنگی خیمه، رود رود چکید
همینکه در غم خون خدا غزل سر داد
میان دشت چهار اسب بیسوار دوید
نوشت نام خودش را در آخر این بیت
نه مادر پسران،مادر چهار شهید
#اعظم_سعادتمند#پاییز۶۱_به_روایت_اقاقی ۱۴۰۲
@azamsaadatmand