با اندوه و امید...
شکفته بر سر هر شاخهای جوانهی تازه
رسیدهایم به آغاز یک زمانهی تازه
ببین اشارهی انگشتهای باغ صنوبر
چطور میتپد از کشف هر نشانهی تازه
همان پرنده که از ترس سنگ،جیک نمیزد
بدون واهمه رو کرده صد ترانهی تازه
بخند! شاخهی زیتون به لب، بناست بسازند
کبوتران وفادار غزًه، لانهی تازه
چهار فصل بهار است و دستههای پرستو
نمیپرند به دنبال آشیانهی تازه
برای دیدن ما عشق بیحساب و کتابی
بدون وقفه میآید به یک بهانهی تازه
سروده شاعر بیروت و کافههای قدیمش
به شوق دیدن بلقیس،عاشقانهی تازه
گذشت آن شب چندین هزار کشته و زخمی
سلام بر سحر خاورمیانهی تازه
#اعظم_سعادتمند@azamsaadatmand