عاشقانه های فاطیما

#کامبیز_جعفری‌نژاد
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
.
■نیست هیچ طلایی پایدار

نخستین سبزِ طبیعت طلایی است
و درخششِ چنین رنگی را نگاه داشتن 
دشوارترینِ کارها است.
برگ‌های نورسته گل می‌شوند
گلی که تا ساعتی دیگر نمی‌پاید
سپس نوبرگ‌ها به شکلِ برگ‌ها نزول می‌کنند
و این‌گونه است
که در باغِ عدن جز غم نمی‌بینیم،
چرا که سحر فرومی‌نشیند
روز برمی‌خیزد
و طلایی‌ها دیری نمی‌پایند.

■شاعر: #رابرت_فراست [ آمریکا، ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert  Lee Frost ]

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

@asheghanehaye_fatima
.
بودن یا نبودن: مسأله این است...

و اگر نبود ترس از
پنهان و نهانِ زندگی پس از مرگ
آن سرزمین ناشناخته‌یی
که خبر یافتن از آن ممکن نیست
و آرامِ ما را از آرامی انداخته است
هرگز این‌چنین عرق‌ریزان و نالان و زار
بارِ هستی را بر وجودِ خسته نمی‌نهادیم

#ویلیام_شکسپیر [ "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴ ]
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

🔺از نمایش‌نامه‌ی «هملت»
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
بهار ستم‌گرترینِ فصل‌هاست
زمین مرده را زنده می‌کند
می‌رویاند
و گلستانی از گل‌های یاس را
در نظرگاه می‌نهد
می‌آمیزد
و شهوات و خاطرات را جفت می‌کند
برمی‌انگیزد
و ریشه‌های خمود و سست را
به ضربِ قطره‌های باران تحریک می‌کند.

زمستان اما گرم‌مان می‌کرد
فرومی‌بارید و خاک را
با برفِ غفلت و فراموشی می‌پوشاند

شاعر: #تی_اس_الیوت

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد | √●بخشی از شعرِ بلندِ: «سرزمینِ هرز»

@asheghanehaye_fatima
@RomanceMusic
Ken Boothe_Speak Softly Love ( The Godfather Movie )
🎼آهنگ: «به نرمی از عشق سخن بگو»
"Speak Softly, Love"

🎙خواننده: "Ken Boothe"

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

محبوب‌ام به نرمی از عشق سخن بگو  
بر گرم‌گاهِ سینه‌‏ات گرم‌ام کن
و با قلبِ پر مهرت امیدم بخش
حرف‏‌های تو در جان‌ام می‌‏نشینند
و لحظاتِ پر از شوق و اضطراب
لطیف و شکننده ‏آغاز می‌شود

جهان در دست‌های ماست
و ما عشقی نهان در سینه داریم

روزها شراب رنگ‌اند
و به نور آفتاب گرم گشته‏‌اند
و شب‌ها بر خلوت ما سایه افکنده‌‏اند
و ظُلمات‌اند و مخملین

محبوب‌ام عاشقانه‏‌ها را نرم و آهسته بگو
و جز بلند آسمان مباد که زمزمه‏‌ی ما را
حریفی یا غریبی به گوش ایستد
و ما آن عهد‌ها که با  عشق پیوستیم
تا دمِ مرگ از دل برنداریم

و هستی من از آنِ تو باد
چرا که عاشقانه به دنیایم پا نهادی
و عشق بسیار نرم و زیباست

@asheghanehaye_fatima
پس به‌سان خانه‏‌یی خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم،
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی.
و تا آن هنگام نیک آگاه‌ام
که پنجره‌‏هایم از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد.


#پابلو_نرودا
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

@asheghanehaye_fatima
■شعر نرگس‌ها

بوق‌های شاخی زرد
بر این دشت فراخ در بانگ و گلبانگند
در پیچ‌وتاب باد می‌درخشند
و من می‌پرسم:
بگویید کجا
بگویید کجا می‌توانم بیابم
عشق را
چنین در رقص
و چون بخت گریزپا

#ادوارد_درن (#اد_درن)
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

📸 #فاطیما

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



■طلاق

روزی روزگاری، جفتی قاشق تو یک تخت بودند
اکنون در دو سوی میز سنگی
چنگال‌هایی تیزند
و هر یک، با چاقویی آماده به خدمت



#بیلی_کالینز | Billi Collins | آمریکا، ۱۹۴۱ |
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
@asheghanehaye_fatima
■سرود

می‏‌خواهی بدانی تنهای‌ام؟
بله تنهای‌ام
مثلِ هواپیمایی که به ‌تنهایی پرواز می‌کند
و می‏‌خواهد به‌ یاریِ رادارش
رشته‌کوه‏‌های راکی را پشتِ‌سر بگذارد
و روی باندِ آبی‌رنگِ فرودگاهی - در میانِ اقیانوس - فرود بیاید

می‏‌پرسی تنهای‌ام؟
بله تنهای‌ام
مثلِ زنی که هر روزِ خدا پشتِ فرمان است
و برای دیدنِ این سرزمینِ پهن‌آور
فرسنگ‏‌ها‏ ماشین رانده است
هر چند که شاید می‏‌توانست
روزی در یکی از شهرهای کوچکِ سرِ راه اتراق کند
و آن‌قدر آن‌جا بماند تا بمیرد - تنها و بی‌کس -

اگر تنهای‌ام
تنهایی‏‌ام باید چیزی باشد
مثلِ کله‏‌ی سحر از خواب برخاستن
و در حالی‌که خانه سوت‌و‌کور و در خواب است
بیرون بزنم
و در سرمای هوای سردِ سحرگاهی
- که نفسِ هر جنبنده‏‌یی را می‏‌بُرَد -
نفس بکِشم

اگر تنهای‌ام
تنهایی‏‌ام باید مثلِ قایقی باشد
که سینه‌به‌سینه‏‌ی ساحلِ یخ‌زده داده است
و در آخرین فروغِ سرخ‌رنگِ سال
خوب می‏‌داند که نه یک تکه‌یخ است
نه یک مشت ‌گِلِ مرداب
و نه پرتوی از نورِ زمستان
بل‌که چوب است چوب
که خاصیت‌اش آتش گرفتن است و سوختن

#آدرین_ریچ |  Adrienne Cecile Rich | آمریکا، ۲۰۱۲-۱۹۲۹ |

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
@asheghanehaye_fatima


■راه نرفته

در جنگلی خزان‌زده راهی دو از هم سوا می‏‌شدند
و دریغا که هر دو را رفتن میسر نبود،
زیرا ره‌گذری تنها و یگانه بودم.
زمانی دراز، پای از پای برنداشتم وُ
یکی از دو راه را تا دوردستِ نگاه چشم انداختم،
تا آن‌جا که
لابه‏‌لای درخت‌چه‌‏ها و پاجوش‌‏ها رخ در نقاب می‌‏کشید؛

پس راه دیگر را پی‌گرفتم
که چیزی از دیگری کم نداشت
و ای بسا که نیکوتر چیزی هم به توبره داشت.
چرا که پانخورده راهی سبز و بکر بود وُ
بساط تمنا گسترده بود.
هر چند که گام‏‌های ره‌گذران
هر دو راه را هم‌سان و یک‌سان فرسوده بود

آفتاب طالع به یک‌حد بر هر دو راه می‏‌تابید
و رَدی از هیچ گامی بر سبزه‌‏ها ننشسته بود.
حسرتا، که راه نخست را به روزی دیگر وا‌نهادم!
و از آن‌جا که می‏‌دانم
هر راه را راهی دیگر در پی است
گمان ندارم که به انجام،
راه بازگشت را بیابم.

پس در آینده‌‏ای بس دور وُ
در جایی دوردست،
هر زمان آه برکشم و گویم:
«به جنگلی
راهی دو از هم سوا می‌‏شدند و من...
آری من آن راهِ کم‌تر پا خورده را پیمودم
و این سرنوشت مرا دیگر نوشت.»




#رابرت_فراست | آمریکا ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost |

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
@asheghanehaye_fatima




فردا و فردا و فرداهای دیگر
با گام‌هایی کوتاه و دزدانه
از روزی به روزی دیگر پیش می‌خزند
و طومارشان
در آخرین هجای لوح روزگار برچیده می‌شود،
و دیروز و همه‌ی روزهای گذشته
جمله‌گی برای جمله‌ی ما نابخردان
راهی روشن کرده‌اند که ما را
در غبارآلوده گور تنگ و تار می‌افکند.
فرو میر!
فرو میر ای شمع کورسو!
زندگانی جز سایه‌ای گذرا نیست،
بازی‌گری بی‌نوا
که ساعتی را
به جوش‌وخروش
 بر صحنه جولان می‌دهد
و از آن پس سکوت است و دیگر هیچ.
قصه‌ای پر آب‌و‌تاب اما توخالی است،
که ابلهی برآشفته حکایت می‌کند
اما سراسر بی‌معنا و بی‌ارزش است.



#ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی |

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

🔺مکبث (Macbeth)، پرده‌ی پنجم
پس به‌سان خانه‏‌ای خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم،
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی.
و تا آن هنگام نیک آگاه‌ام
که پنجره‌‏هایم از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد

#پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

@asheghanehaye_fatima

🎼●آهنگ: «به نرمی از عشق سخن بگو» | Speak Softly, Love |

■●خواننده:
#اندی_ویلیامز

■●آهنگ:
#نینو_روتا (بر اساس موسیقی متن فیلم «پدرخوانده»)

■●برگردان:
#کامبیز_جعفری‌نژاد

محبوب‌ا
م! به نرمی از عشق سخن بگو  
بر گرم‌گاه سینه‌‏ات گرم‌ام کن
و با قلب پر مهرت امیدم بخش
حرف‏‌های تو در اعماق جان‌ام می‌‏نشینند
و لحظات اضطراب
لطیف و شکننده ‏آغاز می‌شوند
جهان در دست‌های ماست
و ما عشقی نهان در سینه داریم
روزها شراب رنگ‌اند
و به نور آفتاب گرم گشته‏‌اند
شب‌ها بر خلوت ما سایه افکنده‌‏اند
و ظُلمات‌اند و مخملین

محبوب‌ام! عاشقانه‏‌ها را نرم و آهسته گو
و جز بلند آسمان مباد که زمزمه‏‌ی ما را
حریفی یا غریبی به گوش ایستد
و ما آن عهد‌ها که با  عشق پیوستیم
تا دم مرگ از دل برنداریم
و هستی من از آن تو باد
چرا که عاشقانه به دنیای‌ام پا نهادی
و عشق چندین نرم و زیبا بود

Speak softly, love 
And hold me warm against your heart
I feel your words 
The tender trembling moments start
We're in a world, our very own
Sharing a love that only few have ever known

Wine-colored days warmed by the sun
Deep velvet nights when we are one

Speak softly, love 
So no one hears us but the sky
The vows of love 
We make will live until we die
My life is yours and all because
You came into my world with love so softly love

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



پس به‌سان خانه‏‌ای خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم،
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی.
و تا آن هنگام نیک آگاه‌ام
که پنجره‌‏های‌ام از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد.

○●شاعر: #پابلو_نرودا ●"Pablo Neruda"●شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴●

○●برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
@asheghanehaye_fatima

□روز دلبران و جانان | Valentine


نه شاخه‌ای گل سرخ،
نه قلبی از دیبای زَربَفت.

پیازی به تو پیش‌کش می‌کنم.
ماه تابانی پیچیده به لفافی قهوه ‏فام،
نویدی از آفتاب و نور
تو گویی که باز می‏‌گشایند
حریر نرم و نازک از تنِ عشق.

پیش‌کش‌ات باد،
هر چند چنان بگریاندت زار
که به مِثال عاشقان،
خاره خون کنی و دیده کور.
عکس رخ خوب‌ات را به زردی روا دارد،
تن‌ات را سست کند و دل‌ات را ملول.

همه کس
به یک خوی و خواست نیستند
اما من راستِ خود گویم.

چرا که از کارت پُستال‏‌های مُلَون
و قاصدک‌های بوسه بی‌زارم.

من پیازی به تو تقدیم می‌دارم
تا بوسه‌های تند و بی‌امانش
لبان‌ات را
به غیرت و وفا بیالایند؛
همان‌گونه که ماییم
و باشد که بدین‌گونه نیز
دیر بمانیم و دور نمانیم.

باشد که قبول افتد
و اگر رخصت دهی
و مراد و کام تو بر این باشد:
آن حلقه‌های طلای سفیدِ تو در توی‌اش
قدر یکی حلقه ‌‌ی ازدواج
جمع و کوچک گردند.

مُهلک است و مرگ‌بار.
بوی‌اش به سرانگشتان‌ات بماند،
وفا دارد
و تیغه‌ی تیز کاردت را
گندِ مداوم بردارد.

●□شاعر: #کارول_آن_دافی | Carol Ann Duffy |

●□برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

برگرفته از کتاب شعر مدرن قرن بیستم و بیست شاعر مدرن
Forwarded from اتچ بات
🍂
پس به‌سان خانه‏‌ای خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم،
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی.
و تا آن هنگام نیک آگاه‌ام
که پنجره‌‏های‌ام از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد●


#پابلو_نرودا
🔺Pablo Neruda(1904-1973)
🔘برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

@asheghanehaye_fatima