🔺برای خیلی از ما این ادعا کمی عجیب به نظر میرسد. چگونه میتوانیم مشخص کنیم یک لذت یا یک نوع لذت از دیگری
#برتر است؟ اصلا معنی دارد؟
#استوارت_میل این اعتراض بالقوه را پیشبینی کرده بود و تلاش کرد با بهکارگیری آموزهٔ قضاوت شایسته از دیدگاهش دفاع کند:
از دو لذت، اگر یکی باشد که همه یا تقریبا تمام کسانی که تجربهاش کردهاند، صرفنظر از هر احساس اجبار اخلاقی برای انتخاب کردنش، ترجیحاش دهند، آن لذت مطلوبتر است.
اگر یکی از آن دو تا را، کسانی که کاملا به هر دو آشنایند خیلی بالاتر از دیگری قرار دهند، حتی اگر بدانیم منجر به نارضایتی بیشتری خواهد شد، و از آن برای هر میزان لذت دیگری که قادر به تجربهاش هستند از آن دست نخواهند کشید. ما برای مشخص کردن لذت مطلوب به کیفیت در برابر کمیت برتری میدهیم.
به بیان دیگر، فقط کسانی که هر دو نوع لذت را
#تجربه کردهاند میتوانند تصمیم بگیرند که کدام نوع لذت از دیگری
برتر است. برای مثال، تجربهٔ تماشای فیلمی که خلاقیت ام را درگیر میکند، مجبورم میکند باورهایم را به چالش بکشم یا به ارزشهایم دوباره توجه کنم ، واکنشهای احساسی پیچیدهای در من برمیانگیزد، و چیزهایی از این دست، از لحاظ کیفی
برتر از دیدن فیلم اکشن یا کمدی رمانتیکی توخالی، قابل پیشبینی، فرمولبندی شده و بدون خلاقیت است. هنگامی
برتر است که کسانی که هر دو فیلم را دیدهاند، یا دستکم از هر دو نوع فیلم چیزی دیدهاند،
#قضاوت کنند که
برتر است. آنهایی که فقط یک نوع لذت را تجربه کردهاند برای تعیین کردن لذت مطلوبتر
#شایسته نیستند. و اگر اختلاف نظری بین داورهای شایسته وجود داشته باشد، نظر اکثریت تعیینکنندهٔ نهایی ارزش است.
بر همین اساس، این واقعیت که کسی حباب ساختن را به کاراته ترجیح میدهد نتیجه نمیدهد که حباب ساختن کیفیت بهتری از کاراته دارد، شخصی که حباب ساختن را ترجیح میدهد شاید صلاحیت نداشته باشد، یا شاید توسط اکثریت داوران شایستهٔ دیگر رد شود.
دربارهٔ اینکه کدام مدل از داورهای شایسته
برتر فرض میشوند،
#میل ادعا میکند که:
این واقعیتی غیرقابل خدشه است که کسانی که به طور یکسان با هر دو آشنا باشند و بتوانند تحسینشان کنند و از آنها لذت ببرند، چیزی را ترجیح میدهند که قوای برترشان را به کار بگیرد … هیچ
#انسان هوشمندی نمیخواهد
#ابله باشد، هیچ شخص ساختارمندی نمیخواهد بیدروپیکر باشد، هیچ انسان بااحساس و بامحبتی نمیخواهد خودخواه و خودمحور باشد، حتی وقتی که فریب خورده باشند که ابلهها، کودنها یا حقهبازها از خودشان راضیترند تا آنها از خودشان!
میل اکثرا نویسنده بسیار واضح و قاطعی است، اما در این بحث لذتهای
برتر و پستتر همیشه نمیتواند بین لذت به مثابه حالت ذهنی آگاهانه و لذت به مثابه ظرفیت، یا شاید ظرفیت لذت تمایز ایجاد کند.
شخصی ممکن است ظرفیت لذت بردن داشته باشد بدون آنکه واقعا لذت را تجربه کند. اختاپوس و پلانکتون برای مثال، به نظر میرسد هیچ لذتی را در زندگی تجربه نکردهاند، اما همچنان ظرفیت تجربه کردن چنین احساساتی را دارند. حتی وقتی راجع به لذتهای پستتر هم صحبت میکنیم این قضیه درست است. کسی که در یک بشقاب کاملا تر و تمیز غذا میخورد، در آن لحظه، ظرفیت لذت بردن از کیفهای چشایی را دارد، اما اگر مشغول خوردن سس، پیاز و بستنی بادامزمینی مخصوص باباسفنجی (بستنی عجیب باب اسفنجی در اپیزود «یک چیزی بو میدهد») باشد آن ظرفیت استفاده نمیشود. برای مقصود ما بهتر است که ادعای میل را به شکل ظرفیت
#لذت تفسیر کنیم.
این جملهٔ معروفش هم شاهدی بر این مدعاست که «بهتر است
#سقراط باشیم و ناراضی تا
#ابله و راضی» اینکه سقراط لذت کمی میبرد خیلی مهم نیست؛ چیزی که مهم است این است که ظرفیت لذتهای
برتر را داشت.
با درک لذت به عنوان ظرفیت، حالا در جایگاهی هستیم که بفهمیم چرا میل احتمالا میگفت پاتریک اشتباه وحشتناکی کرده است. پاتریک در یک آن از یک ابله نادان به نابغهای روشنفکر و بافرهنگ تبدیل شد. دیگر نمیتوانست مثل باباسفنجی از لذتهای ابتدایی بهره ببرد (طناببازی، لیلی، گرگم به هوا و با آروغ حرف زدن)، بلکه رضایت را فقط در کارهایی میدید که تواناییهای پیشرفتهاش را به چالش بکشد (مسئلهٔ ریاضی هم که سندی را درگیر کرده بود برایش یک تمرین ساده محسوب میشد). پاتریک به مرور از دیگران فاصله گرفت، ولی این فقط به دلیل تواناییهای بالاترش نبود – با دیگران هم سختگیری و افاده رفتار میکرد.
البته میل نمیگوید ظرفیت برای لذتهای
برتر شخص را از لحاظ اخلاقی هم
برتر میکند. پاتریک احتمالا میتوانست تجربهٔ برتری از لذت را هم با دوستی با افرادی که از نظر ذهنی همسطحش بودند و هم آنهایی که سادهتر بودند داشته باشد.
@art_philosophyyادامه
🔻