#تاريخ_معاصر_ايران (58)
(از اواخر سلسله
قاجار تا سال 1357)
@amookhtan#حافظه_تاريخي#فصل_يکم#نگاهي_کوتاه_به_عصر_قاجارجنبش کارگري دوران محمدرضاشاه
الف:ضربات حزب توده بر جنبش مستقل کارگران
يوسف افتخاري در زندان در کنار تقي اراني، که هر دو مخالف حاکميت استالين در شوروي هستند، تجربيات خوبي در زندان کسب ميکند. او در آنجا همچنان بر جنبش مستقل کارگران که استالين مخالف آن بود، پافشاري ميکند، جاسوسان ايراني استالين برآشفته ميشوند و بر وي ميتازند.
افتخاري بعد از آزادي از زندان، در شهريور 1320، در برابر تودهييها دليل ميآورد که «آنها که کمينترن را منحل کردند و بزرگترين سازمان جهاني سرخ کارگران را از بين بردند، چهگونه ميخواهند در ايران کارگران را سازمان دهند»! او درخواست پيوستن
به حزب توده و همکاري با رضا روستا را رد ميکند. چندي
به کارگري ميپردازد. چندي
به همراه رفقايي
به شهرستانها سفر ميکند و
به ارزيابي شرايط ميپردازد. سرانجام در تبريز
به برپايي هستههاي کارگري ميپردازد. يوسف در سال 1321 در کنفرانسي با شرکت کارگران پيشرو تهران، «اتحاديه کارگران و برزگران» را بنياد مينهد.
از فعاليتهاي ديگر افتخاري براي بار دوم، همراه با علي اميد روانه اهواز ميشوند تا با بازسازي سازمانهاي کارگري در جنوب، کارگران نفت را سازماندهي کنند، آنها تشکيلات کارگری تهران را
به رحيم همداد و عليزاده و ديگران ميسپارند. و زماني هم که راهي تبريز ميشود، دفتر «اتحاديه کارگران و برزگران» را در دست پليس ميبيند، و
به ياري کارگران، پليسها را خلع سلاح و دفتر را بازپس ميگيرند.
با گسترش فعاليتهاي حزب توده
به کمک نيروهاي شوروي در آذربايجان و تهران، فشار بر اتحاديههاي مستقل کارگران ساخته شده توسط افتخاري و دوستاناش از طرف تودهييها افزايش مييابد. در نتيجه، فعالين همراه يوسف يکي پس از ديگري تحت تاثير اين فشارها، و وعده وعيدهاي حزب توده که در آن «نوالهها» ميچرخيد، از او جدا و
به حزب توده ميپيوندند.
در سال 1324
به شکايت رضا روستا و عبدالصمد کامبخش عليه افتخاري، وي را
به فرمانداري نظامي ميکشانند. اين بار از توطئهي بازداشت ميگريزد.
مدرسه سرّي آموزشهاي سياسي، صنفي کارگران تاسيس شده درسال 1307، توسط افتخاري، در سال 1325
به وسيلهي چماقداران حزب توده
به آتش کشيده ميشود: «چون اهالي آبادان براي تأسيس اين مدرسه زحماتي کشيده و خساراتي را متحمل شده بودند، لذا علاقهي مخصوصي
به حفظ آن نشان ميدادند. متأسفانه اين مدرسهي تاريخي و مورد علاقه اهالي آبادان را اعضاي [حزب] توده در اعتصاب 1325 يعني در روز تاريخي 23 تير آتش زده کاملا" سوزاندند. اين آتش قلب اهالي آبادان را سوزاند. آبادانيها هرگز آن را فراموش نخواهند کرد.»
از طرف ديگر فشار بر يوسف افتخاري توسط دولت شاهنشاهي قوامالسلطنه که
به تقويت حزب دمکرات، و تأسيس «اتحاديه زرد» کارگري
به نام «اسکي»
به رهبري خسرو هدايت مشغول شده بود، افزايش يافت. آنها خواستار برچيدن تشکيلات کارگرياش بودند.
به بيان يوسف، «تشکيلاتشان» در واقع تشکيلات کارگري نبود. يک عده لات از قبيل قزلباش، بيوک صابر و حسن عرب و بعضي افراد شرور کارخانهها را هم جمع کرده بود. در خيابان پهلوي هم يک جايي را گرفته بودند. کوشش کردند که ما با اسکي متحد شويم. خسرو هدايت
به دفعات نزد من آمد و گفت آخر در دنيا چه ميخواهي؟ اگر تشکيلات ميخواهي که ما داريم، قدرت هم با ما است. ولي ما حاضر نشديم. اين دفعه قضيه برعکس شده بود، فشار از طرف قوام و دولت و اسکي و
به اصطلاح دست راستيها شروع شده...»
يکي ديگر از مخالفتهای _نه «اختلافات» آنطوري که م.چلنگريان بيان ميدارد_ حزب توده با تشکيلاتهاي کارگري مستقل
به رهبري يوسف و باقر امامي داشته این بوده است که آنها حق ندارند اعتصابهای کارگری راه بیاندازند:
«بحث آزادي اعتصاب بود. افتخاري و همرزمانش در اتحاديهي مزبور،
به شدت از حق آزادي اعتصاب براي بهبود وضعيت فلاکتبارِ کارگران دردوران جنگ تأکيد داشتند و در تهران و آذربايجان بر اين اصل مانور ميدادند. درحالي که فعالين کارگري تودهيي،[
به دستور سران حزب توده]
به شدت اين خط را نقد کرده و آن را ضربهيي
به جبههي ضد فاشيستي [در جنگ دوم جهاني] در ايران ميدانستند.»(م.چلنگريان: فرزندان سليمان ميرزا جلد يکم:88)
و باز هم يکي ديگر از مخالفتهاي شديد حزب توده با یوسف،، عدم حضور يوسف افتخاري
به عنوان نماينده تشکيلات مستقل کارگري در مجامع بينالمللي مانند «سازمان جهاني کار» بود. حزب توده
به کمک دولت شوروي موانع فراواني براي عدم حضور افتخاري در «سازمان جهاني کار» ايجاد کرد، اما در نهايت موفق نشد. يوسف در سازمان جهاني کار،
به مبارزه پيگير و سرسختانه خود با سران حزب توده ادامه ميدهد.