#تاريخ_معاصر_ايران (204)
(از اواخر سلسله قاجار تا سال 1357)
@amookhtan#حافظه_تاريخي#فصل_ششمزمينههاي اجتماعي اقتصادي انقلاب 1357
رفتار ارتش رضاشاه دقيقا" توسط ارتش محمدرضاشاه هم در سراسر کشور انجام ميگرفت، مخصوصا" مناطق روستايي، که ترسي از عواقب عمل خود نداشتند، فوقالعاده وحشيانه بوده است.
در تاريخ معاصر ايران مخصوصا" از نيمه دوم سدهي نوزدهم ميلادي تا کنون (1850-2022)، حکومتهايي که در اين مقطع
تاريخي فرمانروايي داشتهاند، حکومتهاي توتاليتر و ديکتاتوري بودهاند و مبتلا به انواع مختلف فساد که رشوهخواري گل سرسبد آنها بوده است، ادامه داشته و دارد، به طوری که اخبار آن در ميان طبقات اجتماعي به امري عادي تبديل شده و با یک شانه بالاانداختن از کنار آن رد میشوند.
نوشتیم شناخت حال، کلید شناخت گذشته را در اختیار ما قرار میدهد، بنابراین اکنون اگر نيک بنگريم از نظر رفاه اجتماعی و رشد پايهي اقتصادي مردمان شرکتکننده در تولید، با نیم سدهی گذشته، تفاوت فاحشی ندارد.
در چنین شرایطی، بسیاری از طبقات مختلف اجتماعی برای بقا و امرار معاش روزانه، چون قادر نیستند، به جیب دولتها دست فرو کنند، به جیب همنوعان خود دست میبرند و در نتیجه فساد به امری اجتماعی تبدیل میشود.
محمد حسين ميرزا جهانباني افسر شهرباني رضاشاه (که بعدها به رياست شهرباني رسيد) در خصوص رشوهخواري يکي از پاسبانان شهرباني ميگويد:
«کلانتري 3 گزارش داده بود که پاسباني از پاسبانهاي آن کلانتري با گرفتن پنج تومان رشوه از اجراي دستوري خودداري نموده و فعلا" بازداشت و منتظر دستور رياست هستيم.
پاسبان رشوهخوار را احضار و علت عمل را سئوال کردم. جوابي نداشت. وجهي را گرفته و حکمي را بلااجرا گذاشته بود. من متغير شده او را تنبيه کردم. پاسبان پس از چند شلاقي که خورد گفت:
قربان مرا تنبيه کرديد حق داشتيد. ولي حال که تنبيه شدم به عرضم هم برسيد.
گفتم: بگو.
گفت: به بنده چقدر حقوق ميدهيد؟
گفتم: تو صد و پنجاه ريال حقوق ميگيري.
گفت: من يک زن و دو بچه و يک مادر تحت تکفل دارم. بفرستيد ببينيد که ما پنج نفر در يک اتاق خرابه زندهگي ميکنيم. اثاثيه من مرکب است از دو گليم پاره و مختصرترين مايحتاج يک نفر بشر. رسيدهگي کنيد من با زن و بچه و مادرم نان خالي ميخوريم و اغلب سر بي شام زمين ميگذاريم. اين حقوق من پانزدهم برج که شد تمام است. فقط تيمسار به من بفرماييد پانزده روز بقيه ماه را من با چه وجهي زندهگي کنيم؟
تا آن روز من حرف به اين حسابي از هيچ يک از زيردستانم نشنيده بودم. چند وقت پيش هم رضاشاه در زمان تصدي من در اداره امنيه براي سرکشي به اداره آمده بود. پس از بازديد اداره و صدور دستورات راجع به امور جاري اظهار داشت:
«راستي من از دست امنيههاي شما چه کنم؟ روزي نيست که از ولايات شکايات متعدد از ظلم و ستم امنيهها نرسد. آخر اين چه وضع اداره است؟ امنيهها مزاحم مردم ميشوند و رشوه ميگيرند.»
من جوابي نداشتم بدهم.
رضاشاه گفت: چرا ساکت شدي. مگر نشنيدي چه گفتم؟
در پاسخ اظهار داشتم: اگر متغير نميشويد و اجازه ميدهيد دليل اصلي را به اطلاع برسانم.
رضاشاه گفت: بسيار خوب بگو.
گفتم: قربان، نفرات امنيه براي رشوهخواري اجازه مخصوص دارند.
رضاشاه با تعجب پرسيد: اجازه دارند مردم را به چاپند؟ کي اجازه داده؟
گفتم: دولت.
و متعاقبا" اضافه کردم: امنيه روزي دو قران ماهيانه شش تومان از هر جهت حقوق دريافت ميکند و قيمت نان يک من دو قران است و يک نفر عمله در روز چهار قران مزد ميگيرد. اگر يک نفر بتواند عملهگي کند ميرود عملهگي روزي چهار قران اجرت ميگيرد. کسي ميآيد امنيه ميشود که يا لياقت عملهگي ندارد يا آدم زرنگي است که بقيه دو قران را براي اعاشه خود توسط لباس امنيه از مردم ميگيرد!
رضاشاه سري تکان داد و بدون اينکه کلمهيي حرف بزند با اوقات تلخي سوار اتومبيل شده و رفت. اما نه به حقوق افراد امنيه اضافه شد و نه به حرف من ترتيب اثري دادند.»
( اسکندر دلدم/ زندهگي پرماجراي رضاشاه، نشر گلفام/تهران/1371 ص1014)
ادامه دارد
@amookhtan