▪چرا بازندهایم؟!
کشتی
#نفتکش سانچی بعد از چند روز سوختن در آبهای
#چین، بی هیچ عملیات موثری از سوی تیمهای
#امداد و نجات ایرانی و همپیمانان بینالمللیشان همراه همهی سرنشینانش به قعر دریا فرو رفت.
داستان پُرآبی که این روزها مردم ایران شبیه آن را در ابعاد گوناگون مکرر تجربه میکنند.
◎ همین چند روز پیش اخبارِ برخورد
#ناوشکن_دماوند به موج شکن
#انزلی تیتر رسانههای داخلی بود. حادثهای که ابعاد خسارات جانی و مالیاش هرگز درست مشخص نشد اما آنچه رسانهای شد مرگ و مصدومیت نفراتی از تیم امداد اعزامی بود! گروهی که قرار بود منجی سرنشینان گرفتار آمده باشند اما خود در دست حادثه گرفتار آمدند!
◎ در حادثهی ساختمان
#پلاسکو هم قصه همین بود. تمام آن چند روزِ پر از اندوه و دلهره، نه در حال یافتن ساکنان
پلاسکو که در تب و تاب رهایی آتشنشانان امدادگر اسیر شده زیر خروارها آهن و بتن و آتش گذشت!
◎ این قصهی پرغصه در حادثه انفجار و ریزش
#معدن_یورت هم شنیده شد. عملیات نجات با مسمومیت و مصدومیت تعداد زیادی از امدادگران عقیم ماند و در انتها پروندهی معدنچیان با مرگ دهها نفر بایگانی شد.
◎ حالا آنچه همین حوالی بر زلزلهزدگان غرب کشور رفت و میرود مصیبتی دیگر است. عملا آنچه گُم بود و بیرنگ بود رویداد امداد سیستماتیک و رخداد عملیات سازمانیِ نجاتِ
#فاجعه دیدگان بود. که اگر بود دیگر نیازی به فراخوان عمومی سلبریتیها نبود!
● حالا سوال این است:
واقعن اشکال کار کجاست؟ چرا وقتی به حادثه دچاریم پایان خوش سهم ما نمیشود؟ ما را چه شده که این حجم از باران تیره و تلخ بر سرِ ما میبارد؟ چرا تماشاگر و تسلیمِ همیشهی فاجعهایم؟ چرا مدتهاست پیوسته و مکرر میبازیم؟ چرا دیگر ما را به نجاتگر امیدی نیست؟ چرا نهال امیدمان زرد ست؟ چرا گُل نمیدهند بذرهایی که میکاریم؟ چرا...
#روزانه@aminhaghrah