آمین

#نیما_یوشیج
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1

خیلی‌ها سعی می‌کنند که مرا به آمیزش با جامعه عادت بدهند. آه! من چه گناهی کرده‌ام که باید معاشرت کنم؟ جز به ضرورت، مایل به گرفتار شدن در این بلیّه‌ی پُر همهمه نیستم. قلب انسانی مگر چقدر طاقت دارد؟ چیزی از من باقی نمانده است...

#نیما_یوشیج | از میان نامه‌های سال ۱۳۰۱

@aminhaghrah

دو برگِ اول از مجله‌ی خروس‌جنگی؛ شماره‌‌ی اول از دوره‌ی اول، ۱۳۲۸خورشیدی. حاوی شعر #نیما_یوشیج تقدیمی به #ضیاپور برای نشر در مجله‌

قوقولی‌قو
خروس می‌خواند
از درونِ نهفت خلوت دِه
با نوایش از او ره آمده پُر
مژده می‌آورد به گوش آزادی
می‌نماید ره‌اش به آبادان
کاروان را در این خراب‌آباد
قوقولی‌قو
گشاده شد دل و هوش
صبح‌ آمد
خروس می‌خواند...

@aminhaghrah

صد سالِ دگر نه من به‌جا هستم و نه
این مرد که هست چشم او بر من وا
نه این سیهِ پلیدِ تیغ‌اش در مشت
آکنده شکم زِ خون مظلوم و گدا
نه این گَله‌ی رمیده‌، بیچاره‌شده
افتاده چنین نگون به گردِ صحرا
نه این روشِ سخن که می‌گوید نه
نه این کششِ صدا که می‌گوید ها
نه آن‌که بگفت نیست نیما شاعر
نه آن‌که از او به خشم آمد نیما
هرچیز به‌جای خویش ویرانه شده
ز افسانه‌ی آن، زبانِ مردمْ گویا
مانده‌است به‌جا چه‌چیز؟ این کوه و کمر
این ابرِ دونده در گذرگاهِ هوا
وز ما اثری که زشت باشد یا خوب
کآن حامی ما است یا ملامت‌دهِ ما



#نیما یوشیج | ٣ اسفندماه ١٣١٧ | دفترهای نیما: مجموعه‌اشعار نیما یوشیج. "عنکبوت رنگ". نشر رشدیه، ١٣٩٧

@aminhaghrah
▪️
عزیزم!

چقدر در خلوت بمانی؟
برای این کار ترازویی در دست نیست. آن‌قدر که وقتی از خانه برای واجبی بیرون می‌آیی، راه و‌ رسم حرف زدن با مردم فراموشت شده باشد. از دیدار تو خیال کنند آدم دیوانه و پریشانی می‌گذرد. اما تو سیمای آن‌ها را روشن ببینی، مثل این‌که با تو از خودشان حرف می‌زنند.
وقتی که به این پایه رسیدی بدان که خلوت تو آن شایستگی را یافته‌است که بتوانی بفهمی و‌ روی آن چیزها را که به‌طور عادی و از راه کتاب و به زبان مردم می‌فهمیدی و این مسیر، میسر نمی‌شود مگر پس از مدتی عمر و کار و‌ رنج و‌ سرد و گرم چشیدن‌. این کار مربوط است به تطهیر و تزکیه سرشت آدمی... این‌است آن میزان.

#نیما یوشیج. حرف‌های همسایه. شهریور ۱۳۲۳

@aminhaghrah
▪️
دیشب دو مازندرانی در این شهر خوابیدند؛ یکی شاه اعلیحضرت قدَر قدرت که در نهایتِ آرزوهایش بود، یکی من که ابتدای آرزوهای درازِ خودم..

سفرنامه‌ی رشت، #نیما یوشیج. سه‌شنبه، ۷ آبان ۱۳۰۸

@aminhaghrah
▪️
شاعر بود. زنده بود...
به پاکی رودخانه‌ها و کوه‌ها و دشت‌هایی که دیده بود می‌اندیشید و می‌سرود. دروغ نمی‌گفت. شعرش را از اینجا و آنجا نمی‌دزدید. صحنه آرای زبردست شعرها و اندیشه‌های دیگران نبود. اطوار نداشت. گفتگو می‌کرد همان‌گونه که حس می‌کرد و همانگونه که می‌گریست یا می‌خندید. مرزی میان زبان و چشم و اندیشه‌اش نداشت. او از آنِ مرزها نبود. از آنِ هستی بود. که بی‌مرز و بی‌پایان است. جهانی با خود آورد و با خود بُرد. جهانی که مهربان بود و آماده‌ی گسترش. در جهان او آدمی بایست به درخت‌ها و مرغ‌ها رشک ببرد. و حتا خشم به گِله بدل می‌شد. و شگفت‌آور است که این مرد، مردی که بارها در شعرهایش کوشیده است مزه و بوی خوش سپیده‌دم را به خفتگان و همگانِ جدا افتاده بچشاند، همگان گفتارش را در نیافتند. اما او همگان را بیشتر از آن دوست می‌داشت که از ناشناس ماندن خود بهراسد..

.
#فریدون_رهنما. " #نیما_یوشیج و دلش که می‌تپید ". مجله‌ی #یغما، شماره‌ی اول، شماره‌ی مسلسل ۱۴۱، سال سیزدهم، فروردین ۱۳۳۹.

• اشاره: ۱۴دی‌ماه سال‌روز مرگِ #نیما ست.

@aminhaghrah
▪️
در پیشِ کومه‌ام
در صحنه‌ی تمشک
بی‌خود ببسته است
مهتاب بی‌طراوت، لانه.
.
یک مرغِ دل‌نهاده‌ی دریادوست
با نغمه‌هایش دریایی
بی‌خود سکوتِ خانه‌سرایم را
کرده‌ست چون خیالش، ویرانه.
.
بی‌خود دویده است
بی‌خود تنیده است
«لَم» در حواشیِ «آییش»
باد از برابر جاده
کآنجا چراغِ روشن تا صبح
می‌سوزد از پیِ چه نشانه.
.
ای یاسمن تو بی‌خود پس
نزدیکی از چه نمی‌گیری
با این خرابم آمده خانه؟
.

•پانوشت:
لَم: گیاهی خاردار نظیر تمشک
آییش: زمینی که یک سال کشت نکرده باشند.

از: دفتر «اشعار دیگر»- مجموعه اشعار #نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج- نشر «رشدیه» چاپِ زمستانِ ۹۷

@aminhaghrah
▪️
این جوان‌ها همه چیز را ساختگی و افسانه‌ای و تصوری پنداشته‌اند، زیرا خودشان ساختگی‌تر و افسانه‌ای‌تر و تصوری‌تر از همه‌ی آن چیزها هستند.
خیال می‌کنند زندگی شعر است، اما خیال نمی‌کنند شعر از زندگی برخاسته است...

[ از یادداشت‌های منتشرنشده‌ی #نیما یوشیج، به همت شراگیم یوشیج | نشر رُشدیه ]

#سند
@aminhaghrah
▪️
سیلِ فغان درآمده در شهر و راهِ شهر
برکَند سودِ خسّت و پریشان به جان گذشت.
بسیار خفتگانِ غمی را
بگشاد گوش
شوریدگان ز هر ستمی را
افکند در خروش
دریا نمود غلغله، افکند آن زمان
آورده کف به لب، ز کران تا کران گرفت.

سیل فغان، نهان بگذشت اول از هر آن
جا کو بروبد و برآوَرد بال و پر
بغضِ نهفته بود، یک آتشفشان که بود
در سینه‌های مردم و در این مخوف‌کوه
کس را خبر نبود از او...

سیل فغان برآمده چون تیغ از غلاف
با زهرآبِ لبِ خود
بگریخته ز تیرگی دل
پس پشت کرده سوی شب خود
رو می‌کند به عالمِ صبحی ز هر شکاف..»
.

بریده‌ای از شعر «سیلِ فغان» از اشعار نویافته‌ی #نیما | سروده‌ی ۱۶ تیرماه ۱۳۲۴ | منتشرشده در مجموعه اشعار #نیما_یوشیج، به‌کوشش #شراگیم_یوشیج | #نشر_رشدیه

شرح تصویر: پرتره‌ی نیما، کار #بهمن_محصص | ۲۷فروردین ۱۳۳۱

@aminhaghrah

پیکِ اجل نشسته به بالای بامِ ما
یک فاتحه می‌نخوانَد
از دور ناظر است به ویرانه‌های دور
بر طاق‌های زرد و میانِ شکافِ ما
در چیزهای گنگ که در آن
صدها هزار دختر و فرزندهای ما
مُرده‌اند و خون‌شان را
یک جمع خورده‌اند.
در زیرِ یک درخت که پیداست
فانوسِ نیم‌روشن
وندر شعاعِ او
مردی به روی راه
جایی که بس بد و نیک
افتاده سرنگون
بر سنگ‌های آن
شیرازه بسته خون
بشکسته کاسه‌های سفالین
بنهاده ژنده‌پوش‌یتیمی
سر، جانگداز به بالین.

پیکِ اجل از این مناظر حظ می‌بَرَد به دل
از این منظر هرگز نمی‌شود
افسرده و کسل،
او بالِ خود سیه بگشاده‌‌ست سوی ما
با بینیِ درازش، سرمستِ بوی ما
در کاسه‌های چشمش، گردنده حرص و کین
چشمش برای ما نگران است هر دمی
اما برای اوست در این لحظه ماتمی؛
می‌ترسد او به جان
اندر تن‌اش تکان، می‌افتد از هراس!
می‌گردد او غمین
وآن از نهیبِ تیرِ نگاهی‌ست از کمین!...

"تهران، آبان‌ماهِ ۱۳۱۸"


"پیکِ اجل"
شعری نویافته از #نیما، منتشرشده در مجموعه‌ی اشعار #نیما_یوشیج، به‌کوشش شراگیم یوشیج، انتشارات رشدیه

• شرح تصویر: پُرتره‌ی نیما به قلم خودش، دی‌ماه ۱۳۱۴

@aminhaghrah
▪️
این جوان‌ها همه چیز را ساختگی و افسانه‌ای و تصوری پنداشته‌اند، زیرا خودشان ساختگی‌تر و افسانه‌ای‌تر و تصوری‌تر از همه‌ی آن چیزها هستند.
خیال می‌کنند زندگی شعر است، اما خیال نمی‌کنند شعر از زندگی برخاسته است...

[ از یادداشت‌های منتشرنشده‌ی #نیما یوشیج، به همت شراگیم یوشیج | نشر رُشدیه ]

#سند
@aminhaghrah
▪️
کاری را که همه می‌توانند بکنند
کار هنر نیست، کار همگانی‌ست...

[ دو نامه | نامه‌های #نیما یوشیج و شین پرتو | تهران ۱۳۲۹ ]

@aminhaghrah
Darvag
Babak Bayat
▪️
داروَگ...
اجرای خانگی

با صدای به حزن‌ آلوده‌: #بابک_بیات
آهنگساز: بابک بیات
شعر: #نیما یوشیج

خُشک آمد کِشتگاه من!
در جوار کشت همسایه
گر چه می‌گویند:
می‌گریند، روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران
قاصد روزان ابری؛ داروگ
کِی می‌رسد باران؟


از صفحه: پارسا غروی‌زاده

#تک_ترانه
@aminhaghrah
▪️
شکل خرابه‌ایست که بخیال کشیده‌ام.
من و او در آنجا با هم دوره معاشقه‌ خود را مداومت میدادیم.


نقاشی و خط #نیما یوشیج، ۱۳۰۴خورشیدی

#سند
@aminhaghrah
▪️
#نیما یوشیج در مدرسه‌ی لازاریست‌های فرانسوی تهران، سَن‌لویی | ١٢٨٨ خورشیدی
نفر دوم، ایستاده از چپ نیماست

منبع: توییتر سام گیوراد

#سند
@aminhaghrah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️
تصاویری از انتقال بقایای پیکر
#نیما یوشیج از امام زاده عبدالله به یوش [ بیست‌‌وپنجم شهریورماه ۱۳۷۲ ]

بریده‌ای از فیلم «دنیا خانه من است»
ساخته‌ی: منوچهر مشیری

#ویدئو
@aminhaghrah
▪️
#نیما، نصرت و مساله‌ای به نام آداب معاشرت!
.

[ یادداشتهای روزانه‌ی #نیما یوشیج | یادداشت ۱۱خرداد ۱۳۳۶ | به کوشش شراگیم یوشیج نشر مروارید، ۱۳۸۷ ]

@aminhaghrah
▪️
خودم...

[ یادداشتهای روزانه‌ی #نیما یوشیج | به کوشش شراگیم یوشیج نشر مروارید، ۱۳۸۷ ]

@aminhaghrah
▪️
#نیما، مرتضی کیوان، موسی صدر، استالین، مصدق، شاه و باقی قضایا!

[ از کتاب: یادداشتهای روزانه‌ی #نیما_یوشیج | به کوشش شراگیم یوشیج نشر مروارید، ۱۳۸۷ ]

@aminhaghrah
▪️
چقدر شعرهایم را که چاپ نشده بود برای شهریار خواندم و او در شعرهای خود گنجانید و من آن شعرها را دور انداختم....

[ خرداد ۱۳۳۶ | یادداشت‌های روزانه #نیما یوشیج از روی دست نوشته‌های نیما به کوشش: شراگيم یوشیج ]

@aminhaghrah
Ещё