•
کدام نیما؟!#نیما زادهی سال ۱۲۷۶ بود و
#شهریار سال ۱۲۸۵ (یعنی نیمای ساختارشکنِ نوسرا حدود یک دهه از شهریار کلاسیککارِ غزلساز بزرگتر است)
نیما، در ۹ بهمن ۱۳۲۲ (یعنی در ۴۶سالگی) مغایر عرفیات رایج که مراعات حرمت سن و سال را میخواست، به نام شهریار منظومهی بلندی با مطلع "با دل ویران از این ویرانه خانه/ به سوی شهر دلاویزان شدم آخر روانه..." میسراید و او را "نگارین شهریار شهر دلبندان میخواند" و در ۲۷تیر ۱۳۲۳، آنرا همراه نامهای مشفقانه برای او میفرستد.
نیما در آن نامه پس از اینکه از اهمیت طرح نویی که در شعر فارسی درانداخته و رنجهایی که متحمل شده میگوید، خاضعانه برای شاعر شوریدهی تبریزی مینویسد:
"چشمداشت عمده این است که این هدیهی ناقابل را به منزلهی برگ سبزی که درویشی به آستان ملوک تحفه میبرد، از دوست خود، بپذیرد..."
شهریار هم البته کم نمیگذارد و از آن پس ارادتش را به او بارها نشان میدهد. هم با آن قطعهی معروفِ "
نیما غم خود گو که غریبانه بگرییم..." و حتا بعد از مرگ
نیما در سال ۳۸ آنجا که نوشت: "من همه عبرتی از باختن دیروزم/ او همه غیرتی از ساختن فردا بود..."
خب. تا اینجا از ظواهر امر اینطور بر میآید که برخلاف قاعدهی بازی آنِ روزگار، بلاخره یکجایی آب سنتگرایان و نوخواهان در ادبیات وطنی توی یک جو رفته است. پدر شعر نوی فارسی به شهریارِ غزلِ معاصر، دل داده و دل گرفته. اما واقعیت این است که جانِ داستان ایننبود و سوی دیگری هم داشت و عاقبت دیگری. عوارضاش هم از کنشهای
نیما در آن دو سه سال آخر زندگی و یادداشتهای روزانهاش به ویژه در خرداد ۱۳۳۶ مشهود است:
"چقدر شعرهایم را که چاپ نشده بود برای شهریار خواندم و او در شعرهای خود گنجانید و من آن شعرها را دور انداختم... شهریار (شعرم را) فورن غاپید و شعر کرد. شهریار از عین شعرهای انتشار یافتهی من برداشت کرده است!"
• حالا اینها پرسش من است:
- چرا
نیما یوشیج پس از سرودن منظومهای به یاد و نام شهریار شش ماه آن را نزد خودش نگه داشت و با تاخیر برایش فرستاد؟
- تقدیمنامهی منظوم ِ
نیما به شهریار به نیت عرض ارادت و تحکیم رفاقت بود یا بهانهی تعرفه و تثبیت سبک تازه؟
- و دیگر؛ آیا واقعن شهریار دزد ایدههای بکرِ
نیما بود؟
#روزانه@aminhaghrah