■
#جامعه_شناسی_سرپاییشماره۸: ما چگونه قدیس میسازیم؟!
اندر سرت بخار جهالت قویاست
من درد جهل را به چه درمان کنم؟
#ناصر_خسروآقای «سین» کاسب بود و شهرهی شهر به بداخلاقی. دوستانش واسطه شدند و بیرون از مرکز مشاوره هم را دیدیم. گفت خانواده از دستش به ستوه آمده. همسایهها هم. مشتریهای مغازه هم که پَریدهاند. فکر میکرد مرض بدخیمی گرفته که درمان ندارد. قراری گذاشتیم و بعد دیدارهایمان هفتهگی شد. در برابر دستوراتی که هر جلسه میگرفت و تمرینات روزانهای که تعریف میشد، بیاندازه مطیع و رام بود. و این از انگیزهی بالایی بود که برای خوب شدن اوضاع داشت. طبیعیست که نتیجهی کار هم حرف نداشت. خلقیاتش در همان دور اول مشاوره، به شکل شگفتانگیزی عوض شد؛ شد مردی آرام، مهربان، خوشصحبت و صبور که "عشقورزی" ورد زبانش بود. بسیار مطالعه میکرد و مشفقانه دانستههایش را حتی به مشتریها انتقال میداد. توی بازار به طنز میگفتند معجزه شده. اما حیرتشان را هم نمیتوانستند پنهان کنند.
حالا مساله این بود؛ همان اندازه که همهچیز خوب میشد وابستگی آقای «سین» هم بیشتر میشد. خب. این وقتها یعنی باید از حجم دیدارها کاست. پس جلسات حضوری تعطیل. گفتم که اگر نیاز بود تلفنی ارتباط خواهیم داشت. این گذشت...
کمی بعد تماس گرفت و خواست دوستش را هم ببینم. گفت که مشکل بزرگی دارد و به او گفته است که من معجزه میکنم! این جمله را اکثرن وقتی میخواهند واسطهی دیدار رفیقی شوند میگویند!
قرار ملاقات را گذاشتیم. دوستش مردِ جوانی بود خجالتی و کم حرف. دست چپش توی جیب ش بود و سرش پایین. معلوم بود که تسلیم است و رشتهی کار را به آقای «سین» داده. احوالپرسی که تمام شد آقای «سین» یک دفعه دست مرد جوان را از توی جیبش کشید بیرون و مقابلم گرفت. بعد با هیجانی ترسناک گفت: «خوبش کن آقا! اینو هم خوبش کن...»
دست مردانجوان کوچکتر از فرم طبیعی بود و انگشتها به هم چسبیده. به ضایعهای مادرزادی میمانست که در نظر اول هیچ امکان بهبودیاش نبود.
حالا فهمیدم وقتی آقای «سین» از معجزه میگفت دقیقن از چه میگفت!
راهی نبود جز عتاب با آقای «سین» و تلخی با مردِ جوان. گفتم برای دست چپ که هیچ، اما میشود کاری کرد که دیگر اینطور خسته و خموده و ناامید نباشی.
و دیگر ندیدمشان...
●واقعیت این است که در اجتماع ما، خُرافه به همین راحتی تکثیر میشود و قدیسهای پوشالی با همین الگو ظهور میکنند.
درست که جاعلان و کذابان و کلاشان همه جا هستند اما کاشف و مُبلغ و معرف اصلیِ دستان شفابخش و نَفس مسیحاییِ معجزهگر در عصر دود و آهن و اینترنت پرسرعت، همچنان همان تودهی منتظرِ به جهل آلوده است. و کمترین گناه روی دوش قدیسیست که یکباره ظهور میکند!
.
◁پانوشت:
انگلیسیها ضربالمثلی دارند که میگوید؛
«اگر کسی شما را "اسب" خطاب کرد اهمیت نده. اگر بار دوم خطابت کردند، رویش فکر کن. و اگر به بار سوم کشید، فورن برای خودت دنبال یک زین بگرد!»
قدیسهای الکی، عمومن خودشان هیچ حواسشان به ظرفیتهای فرا انسانی مستتر در زوایای تاریک روح و روانشان نیست! این جامعهی تنبل، سوداگر و جاهل است که بیوقفه و مدام به کشف عجایب و غرایب میپردازد و ذهن بیمارِ قدیسهای بالقوه را به منابع مجعول و مجهول قدرتِ فاوستی پیوند میدهد.
@aminhaghrah