آمین

#مهستی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
▪️
[ #تریاک نامه! ]
مساله ی #موادمخدر در ایران و گرایش طیف وسیعی از جامعه به مصرف آن، بر خلاف اظهارات مقامات رسمی، انحصارن محصول یک توطئه ی خارجی برای‌ عقیم سازی نیروی انسانی اجتماع ایرانی نیست. واقعیت این است که تریاک کشی و خوری! این جا یک فرهنگ است! گو این که از قرن ها پیش از آن که پای استعماری و استکباری در میان باشد، در این سرزمین، سنتی حسنه بوده است! همان گونه که همین حالا هم در برخی نواحی هست!

برای درک بیشتر این معضل تاریخی فرهنگی کافی ست به ادبیات فارسی مراجعه کرد. با مطالعه ی اشعار شاعران قرون گذشته، و ارجاعات بسیار به افیون و حال و مقال جماعت افیونی می توان عمق فاجعه را فهمید!

● تریاک به مثابه دوای درد!
یک معنی تریاک در ادب پارسی «پادزهر» است که بسیار از آن گفته اند:

الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
#سعدی

در عشق تو غم مرا چو شادی
وز دست تو زهر همچو تریاک
#سنایی

جانم چو رفت از تن برون، وصلم چه کار آید کنون
این زهر بگذشت از فسون، ضایع مکن تریاک را
#امیرخسرو_دهلوی

زهر با یادش زیان نکند ولی بی یاد او
گر خوری تریاک همچون زهر بگزاید ترا
#سیف_فرغانی

آثار خشم و چشم تو کفرست و ایمان، ای پری
گفتار تلخ و لعل تو زهرست و تریاک، ای صنم
#اوحدی

دلم را مار زلفینت گزیده ست
خلیده جان من بر لب رسیده ست
بود تریاک جان من لبانت
همان خورشید بخت من رخانت
#فخرالدین_اسعد_گرگانی

به هر کویی مرا تا کی دوانی
ز هر زهری مرا تا کی چشانی
چو زهرم می‌چشاند چرخ گردون
به تریاک سعادت کی رسانی
#عطار

دل خستگان را بی‌طلب تریاک‌ها بخشی ز لب
محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو
#خاقانی

با لطف تو تریاک دهد چاشنی قند
با قهر تو پازهر دهد خاصیت سم
#قاآنی

ابریست که خون دیده بارد غم تو
زهریست که تریاک ندارد غم تو
در هر نفسی هزار محنت زده را
بی دل کند و ز جان بر آرد غم تو
#مهستی_گنجوی


● اما برخی شاعران هم صراحتا از معنی نشئگی تریاک یاد کرده اند:

هم زخم ز شست تو شود مایهٔ مرهم
هم زهر ز دست تو دهد نشئه تریاک
با چشم تو آسوده‌ام از فتنهٔ ایام
با خوی تو خوش فارغم از تندی افلاک
جور است که در جام فشانند به جز می
حیف است که بر خاک نشانند به جز تاک
#فروغی_بسطامی


به رفع تلخی ایام باید خون دل خوردن
مگر صهبا خمار وهم این تریاک بنشاند
#بیدل_دهلوی

جز با غم تو نمی‌شکیبد
این جان حزین و چشم نمناک
دیگر نشود به هیچ خورسند
خاطر که گرفت خو به تریاک
#رضی_‌الدین_آرتیمانی


و بعد جناب #صائب_تبریزی که گمان کنم حسابی اهلش بوده است:

جای جام باده را تریاک نتواند گرفت
خاک جای آب آتشناک نتواند گرفت
"صائب تبریزی"

تا به ترک خود کند ارشاد اهل کیف را
ترک باشد اول و آخر ازان تریاک را
"صائب تبریزی"

نیست بی اسرار وحدت می پرستی های ما
آتش ایمن ز چوب تاک می بینیم ما
صائب آن فیضی که مخموران نیابند از شراب
در طلوع نشئه تریاک می بینیم ما
"صائب تبریزی"

شقایق حقه تریاک تا گردید، دانستم
که افیونی کند آخر خمار می شرابی را
"صائب تبریزی"

فلک از شکوه ما تنگدلان آسوده است
حقه از تلخی تریاک چه پروا دارد؟
"صائب تبریزی"

سنجد کسی که باده و تریاک را به هم
نسبت کند سخاوت و امساک را به هم
غافل مشو چو لاله ز ادراک نشأتین
یک کاسه ساز باده و تریاک را به هم
"صائب تبریزی"

سررشته مهر از می بی باک بریدیم
بی دردسر از سلسله تاک بریدیم
تا چند به یک حال کسی را نگذارند؟
از باده گذشتیم و ز تریاک بریدیم
"صائب تبریزی"


و سرانجام « ملک الشعرا #بهار »که سنگ تمام گذاشته است:

ای برادر ز بهر لذت نفس
سر ز هر شهوتی که هست مکش
از زنا و لواط روی متاب
وز شراب و قمار دست مکش
غسل جز در زلال خمر مکن
مسح جز بر کدوی مست‌مکش
نار جز بر حریم کعبه مزن
آب جز بهر بت‌پرست مکش
چرس و تریاک و شیره را با هم
کمتر از صد هزار بست مکش
از بدی کن هرآنچه خواهی لیک
منت از مردمان پست مکش
"ملک‌الشعرای بهار"

ادیب‌الممالک ز طبع شکرزا
سوی بنده قند و عسل می‌فرستد
به شیرینی کام تریاک‌خواران
شکرها زقول وغزل می‌فرستد
"ملک‌الشعرای بهار"

می مخور ور خوری مدام مخور
جز شب آن هم میان شام مخور
عرق ساده به زکنیاک است
به ز مرفین و چرس و تریاک است
چون ز پنجه شدی به سال فزون
بایدت خورد گندمی افیون
این من از ده طبیب بشنیدم
خود ازو نیز چیزها دیدم
گر تو را نیست حال معده خراب
می‌توان خورد گاهگاه شراب
چون به‌دست آیدت شراب کهن
همره شام یک دو جام بزن
"ملک‌الشعرای بهار"

از همان اول‌، ما و تو به هم رنگ زدیم
وز سر جهل به هم حیله و نیرنگ زدیم
سنگ برداشته بر کلهٔ هم سنگ زدیم
گاه تریاک کشیدیم و گهی بنگ زدیم
من و تو بس که دبنگیم امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگیم امان از من و تو
"ملک‌الشعرای بهار"

منبع: کانال کلیدر

#جامعه
#ادبیات
#فرهنگ_عمومی
#سوی_مصرف_مواد
@aminhaghrah