آمین

#مهرجویی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
▪️
نمایش نقاشی‌های داریوش
#مهرجویی در گالری آریانا...
مهرجویی گفته که برای کشیدن نقاشی‌ از هیچ الگویی تبعیت نمی‌کند و این آثار زاده‌ی فضای ذهنی و ناخودآگاه اوست!

@aminhaghrah
▪️
گزارش وزارت ‌فرهنگ‌ و هنر در خصوص خروج غیرقانونی #فیلم_گاو اثر داریوش #مهرجویی، از کشور و شرکت در فستیوال ونیز [ ۱۳۵۰/۶/۳۱ ]

نوشته:
«با توجه به این‌که فیلم گاو ۱۱حلقه و جمعن ۱۰۴۹۰ فوت و به وزن تقریبی ۲۰ کیلو است معلوم نیست آقای مهرجویی با چه عوامل و ایادی فیلم مذکور را از ایران خارج نموده است؟!»

منبع: جلد سوم کتاب اسناد موسیقی، تئاتر و سینما در ایران (۱۳۰۰-۱۳۵۷)، معاونت ارتباطات دفتر ریاست جمهوری، ۱۳۷۹

#سند
@aminhaghrah
▪️روایت «پاریس ریویو» از اقتباس #مهرجویی از #سلینجر
@ehsanname

جی. دی. سلینجر، خالق «ناتور دشت» از هالیوود دل خوشی نداشت. حتی در «ناتور دشت» هولدن کالفیلد می‌گوید: «در دنیا از یک چیز متنفرم و آن فیلم است. حتی اسم فیلم دیدن را هم جلوی من نیاور!»
نفرت سلینجر از هالیوود پس از فروش حق اقتباس داستان «عمو ویگیلی در کانه‌تی‌کت»، از مجموعۀ «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم»، شروع شد. از نظر سلینجر اقتباس سینمایی آن، فیلم «قلب احمق من» زیادی احساساتی از آب درآمد. از آن به بعد سلینجر به خودش قول داد که دیگر اجازه ندهد از آثارش اقتباس سینمایی شود. از فروش حق ساخت آثارش خودداری کرد و چند اقتباس غیرقانونی آثارش را تحت پیگرد قرار داد. الان هم وارثان سلینجر محکم مقابل هالیوود ایستاده‌اند.

طبق قانون کپی‌رایت آمریکا، مالکیت معنوی آثار تا ۷۰سال پس از حیات فرد هست، اما در دهه۹۰ یک شکاف در قوانین بین‌المللی کپی‌رایت باعث شد کارگردانی سراغ یک داستان سلینجر برود.
داریوش مهرجویی، یکی از چهره‌های پیشتاز موج نو سینمای ایران از فرصتی استفاده کرد که هیچ فیلمساز غربی نتوانست به دست آورد. مهرجویی در سال ۱۹۹۵ فیلم «پری» را با ترکیبی از دو داستان «فرانی و زویی» و «یک روز خوش برای موزماهی» [از همان مجموعۀ «دلتنگی‌های...»] سلینجر ساخت. مهرجویی در دانشگاه UCLA درس خوانده و اگر قبلاً در وطن خودش سلینجر نخوانده بود، بی شک آثار سلینجر را در دورۀ تحصیل خوانده است. در ایران به بعضی هنرمندان غربی احترامی افسانه‌ای می‌گذارند. تقریباً غیرممکن است که کافی‌شاپی در تهران پیدا کنید که در طول هفته از آلبوم «نیمه تاریک ماه» پینک فلوید استفاده نکند و در هر کتابفروشی آثاری از سلینجر، اشتاین‌بک و سوزان سانتاگ را می‌شود در کنار آثار غول‌های ادبی خودشان، فروغ فرخزاد، صادق هدایت، حافظ، فردوسی و مولانا دید.

روایت مهرجویی از داستان‌های سلینجر تمثلیلی وشاعرانه است. او از نمادها برای درآوردن خصوصیات سبکی سلینجر استفاده می‌کند. طبق قوانین ایران مهرجویی نمی‌توانست زویی را آن طور که سلینجر در وان حمام توصیف کرده نشان بدهد، پس از نمادِ آب بهره می‌گیرد. در ابتدای فیلم، پری، فرانیِ ایرانی را می‌بینم که توسط گروهی از همکلاسی‌هایش به زیر آب هل داده می‌شود. صحنه‌هایی در فیلم هست که دقیقاً مانند داستان سلینجر است و فقط کمی رنگ ایرانی گرفته. در داستان سلینجر، فرانی روبه‌روی دوست‌پسرش در یک رستوران مجلل می‌نشیند، دست به ساندویچ مرغی که سفارش داده نمی‌زند و به او از کتابی دربارۀ یک راهب روسی می‌گوید. در برگردان مهرجویی، پری هم روبه‌روی نامزدش نشسته و از کتابی دربارۀ یک صوفی حرف می‌زند، درحالی‌که جوجه‌کبابش سرد شده. پری هم درست مثل فرانی با سؤال‌هایی درباره هویت و باور روبه‌رو است؛ فقط شرایط اجتماعی و فرهنگی دو جامعه متفاوت است. در واقع داستان سلینجر به مهرجویی فرصت داده تا تصویری از زن ایرانی مدرن ارایه دهد. پری هم مانند فرانی تحصیل‌کرده و رُک است و نظام پدرسالارانه را زیر سؤال می‌برد.

شاید اگر سلینجر «پری» را دیده بود از آن خوشش می‌آمد. صنعت فیلمسازی ایران هالیوودی نیست و حس‌های مهرجویی خوب و آگاهانه است، اما سلینجر هرگز این فیلم را ندید. تا اینکه سال ۹۸ مرکز سینمایی لینکلن تصمیم گرفت یک فستیوال ۳‌هفته‌ای درباره سینمای ایران برگزار کند. تبلیغات دربارۀ این رویداد، توجه سلینجر را به فیلم جلب کرد. نمایندگان سلینجر بلافاصله نامه‌ای نوشتند که اکران فیلم نقض آشکار قانون کپی‌رایت است. اگرچه مرکز لینکن از این هشدار انتقاد کرد، اما شاید به دلیل سابقه دعواهای حقوقی قبلی سلینجر تصمیم گرفتند نمایش فیلم را لغو کنند.

مهرجویی در پاسخ به این اتفاقات در «نیویورک‌تایمز» مقاله‌ای نوشت: «من نمی‌خواهم فیلم را به شکل تجاری بفروشم. این یک نوع تبادل فرهنگی است و فقط می‌خواهم منتقدین و کسانی که آثارم را دنبال می‌کنند به تماشای فیلم بنشینند.» او اضافه کرد که نامه‌ای به سلینجر نوشته تا از او اجازه بگیرد اما وقتی جوابی دریافت نکرد به کارش ادامه داد: «ما در کشورمان قانون کپی‌رایت نداریم و آزادیم هر چه دوست داریم بخوانیم.»
این حرف البته کاملاً درست نیست و در ایران کپی‌رایت داخلی هست. با این وجود قوانین شامل آثار خارج از کشور نمی‌شوند و در چهارراه‌های شلوغ تهران، پسربچه‌ها DVD فیلم‌های خارجی را به کمتر از یک دلار می‌فروشند. این اتفاق البته در سال‌های اخیر هزینه‌هایی برای ایران داشته، بخصوص برای نرم‌افزارنویس‌های ایرانی. اما اگر این تفاوت در قانون کپی‌رایت دو کشور نبود، این گفتگوی غیرمستقیم بین دو هنرمند از دو فرهنگ متفاوت شکل می‌گرفت؟
bit.ly/2qoFXze
●متن کامل مقالۀ Sasha von Oldershausen خبرنگار ایرانی-آمریکایی را اینجا بخوانید▼
theparisreview.org/blog/2018/04/05/franny-and-zooey-in-iran/

#ادبیات
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
وقتی هامون ( #خسرو_شکیبایی ) در فیلم #مهرجویی، خواندن کتاب "آسیا در برابر غرب"ِ #داریوش_شایگان را پیشنهاد می‌دهد.

[ دیروز خاکسپاری شایگان بود و امروز تولد شکیبایی ]

#ویدئو
@aminhaghrah
▪️
آزمودم عقل دوراندیش را... بعد از این دیوانه سازم خویش را... آیِ دکتر....
[ دیالوگ حمید هامون در هامون | داریوش #مهرجویی ]

۷فروردین تولد #خسرو_شکیبایی است.

@aminhaghrah

#فریدون_فرخزاد در گفتگویی مطبوعاتی با علی رضا نوریزاده در اواخر دهه ۴۰، از سینمای ایران ( #هژیر_داریوش، #مهرجویی، #کیمیایی، #غفاری، #ابراهیم_گلستان و...) می گوید...

#سند
#سینما
@aminhaghrah
🔺
🔹این از بهترین در رمان، در فلسفه چه کسي بهترین است؟

«بابک احمدي». او بهترین پژوهشــگر فلســفي این دوران است. او کم نظیر است. باید قدرش را دانست. او یگانه است. متأســفانه هنوز پس از این همه ســال کسي سراغ او نرفته اســت تا کلمه اي از او بنویســد. او از خیلي ها فراتر رفته و افق هاي خود را در دورترها گســترانده است. حتي در میان بزرگاني همچون عبدالحسین زرین کوب. بابک احمدي یگانه است.
علاقه شما به فلسفه بازمي گردد به دوران تحصیل شما در دانشگاه UCLA؛ به آن زمان که در همین رشته درس مي خواندید. اما رها کردید و به سینما متمایل شدید. چرا فلسفه را ادامه ندادید؟
سینما «هابي» من بود. نمي توانستم آن را از ذهنم دور کنم. هــر جا مي رفتم با من بود. رهایم نمي کرد. یک کشــمکش دورني بود. تا باالخره پیروز شد و من را به خود کشاند. پیش از دفاع از پایان نامه فلســفه به ســوي ســینما رفتم و آن را ادامه دادم تا به امروز. هرچند که در این همه ســال فلسفه رهایم نکــرد و با من ماند. در طول این ســال ها مدام با آن زندگي کرده ام و با اتکا به آن سینماي خودم را ساختم. بدون فلسفه پیمودن این راه ممکن نبود؛ چنان که بدون سینما هم زندگي مفهومي نداشــت. با فلســفه ذهن به کار مي افتد و با سینما روح تازه مي شــود.

[ گفتگوی مهرداد حجتی با داریوش #مهرجویی | سالنامه ی نوروزی روزنامه ی شرق ]

#مهرجویی
#عیدانه
#گفتگو
@aminhaghrah
[ گفتگوی سالنامه ی نوروزی روزنامه ی شرق با داریوش #مهرجویی ]

🔹چرا در واکنش به درگذشت کیارستمي آن طور از خود واکنش نشان دادید؟

من در تمامي آن مدتي که «عباس» بســتري بــود، با او در تماس بودم. آن قدر حالش بــد نبود که نتوان خوبش کرد. با قدري دقت در معالجه مي شد او را سرپا کرد. اما نکردند... اصلا براي جامعه پزشکي خــوب نبود. به حیثیت آنها لطمــه زد...

🔹سابقه دوستي شما با کیارستمي به چه زماني بازمي گردد؟
به حدود ۵۰ ســال پیش، او براي فیلــم اولم «الماس ۳۳» یک پوســتر طراحي کرده بود. هرچند تهیه کننده آن پوستر را نپســندید، اما من پســندیدم. دوســتي ما از همان موقع شــکل گرفت. در تمامي این سال ها ارتباط ما هیچ گاه قطع نشــد.

🔹لابد کیارستمي پاي شما را به «کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان» باز کرد؟
همین طور اســت. او ســبب شــد من فیلم «مدرسه اي که مي رفتیم» را در آنجا بسازم. براساس کتابي با عنوان «حیاط پشتي مدرسه عدل آفاق». فیلم البته توقیف شد و تا ۹ سال ُ بعد به نمایش درنیامد. بعد از ۹ سال نسخه اي مثله شده از آن به نمایش گذاشــتند که دیگر نشاني از فیلم من نداشت. فیلم از بین رفته بود. حرفشان هم این بود که موضوع فیلم کنایه مي زند کــه البته غلط بود. داســتان فیلم به پیش از انقالب بازمي گشت؛ به رابطه میان هیئت رئیسه یک مدرسه با دانش آموزان.

🔹از فیلم نسخه اي موجود هست؟
یک نسخه سانسور نشده دارم که قصد دارم آن را پخش کنم.

🔹پخش کنید؟ منظورتان در شبکه سینماي خانگي است؟

بلــه. علاوه بر آن، قصد دارم کلیه آثارم را با کیفیت عالي در یک بسته کامل روانه بازار کنم. این چنین دیگر نگران نیستم که بعد از من چه بر ســر آثارم خواهــد آمد. نگاتیو بســیاري از فیلم هاي مهم ممکن اســت آسیب دیده باشــد. چرا افرادي نظیر من باید دغدغه فیلم هاي قدیمي شــان را داشته باشــند؟

🔹خیلي نگران به نظر مي رسید. مدام گله مي کنید. چرا؟

چطور مي شــود نگران نبود؟ وضع موجود نگرانم مي کند! وقتي یک هنرمند به آن بزرگي چنان سرنوشتي پیدا مي کند. وقتي فیلم کســي مثل من چند ســال در توقیف مي ماند تا بلاخره به شــکل قاچاق راهي بازار شود. وقتي تهیه کننده فیلم «سنتوري» آن قدر آزار مي بیند تا اینکه نهایتا دق کند و بمیرد. وقتي فیلم دوست و همکار من، «کیانوش عیاري» را چند سال در توقیف نگه مي دارند تا او را از فیلم سازي دلسرد کننــد. وقتي در خبرها مي خواني گروهي از فقر و فالکت به گور پناه برده اند تا یک شب دیگر زنده بمانند. وقتي در جنوب کشور آن قدر وضع هوا بد اســت که دیگر مردم نمي توانند نفس بکشند، آن قدر وضع آب بد است که دیگر نمي توانند قطره اي بنوشــند. آن وقت نباید نگران بود؟! نباید عصباني بــود؟ اتفاقا از آنها که نگران نمي شــوند باید پرسید که چرا نگران نمي شوید؟!

🔹پس نگراني شما ربطي به این حرف ها که مدام اینجا و آنجا نقل مي شود ندارد؟ درباره «سنتوري ۲ «و مسائل مربوط به آن؟

چرا باید داشته باشد؟! بارها گفته ام که من هیچ کاري به «بهرام رادان» و «محســن چاووشــي» ندارم. نمي دانــم این حرف ها از کجا درآمــده که اینجا و آنجا نقل مي شود؟ اصلا براي این موضوعات اهمیتي قائل نیستم. چرا باید کســي مثل من خودش را در این سطح پایین بیاورد که راجع به این چیزها حرف بزند؟ من همان کسي هستم که با «هامون» «خسرو شکیبایي» را تا این حد مشهور کرد. پیش تر از او بزرگانــي نظیر «عزت االله انتظامــي»، «علي نصیریان»، «جمشید مشایخي»، «جعفر والي»، «پرویز فني زاده»، «مهین شهابي» و بســیاري دیگر را به سینما معرفي کردم. من که نباید وارد این بازي هاي رســانه اي شوم. آن بي انصاف هایي که من را به شکل گذرا گیر مي آورند و در حین عبور حرفي از من مي شــنوند و بعد با آب وتاب نقل مي کنند این جنجال ها را مي ســازند.. قصد جنجال اســت نه حرف حساب.

🔹از قدیم ها گفتید. از گروه بزرگ هنرمندان تئاتري که با فیلم «گاو» پا به سینما گذاشتند که تا به امروز همچنان بزرگ و بي بدیل باقي مانده اند؛ بزرگ تا آن حد که به نظر مي رسد تا سال ها بعد هم نظیرشان پیدا نخواهد شد. در آن سال هاي آغازین پس از بازگشت به میهن در پي چه بودید؟ در آن دورهمي هاي روشنفکرانه آن خانه طبقه همکف محل سکونت شما چه مي گذشت؟ آیا جنبشي را طراحي مي کردید؟

من در خانه اي زندگي مي کردم که بالای آن «هژیر داریوش» و «گلي ترقي» زندگي مي کردنــد. یک خانه همکف در یک مجتمع چهار طبقه. دو ســال تقریبا هر شــب در خانه من جلســاتي تشکیل مي شد که گاه منجر به تصمیمات مهمي مي شــد. مثل تصمیم به انتشــار بیانیه اي که در آن سانسور را محکــوم کردیم. در این جلســات همه دوســتاني که به بازشدن فضا اعتقاد داشتند، شــرکت مي کردند. یک مشت جوان پرشــور که همه خواهان تغییر وضع بودیم....

ادامه 🔻

@aminhaghrah
🔻گفتگوی مهرداد حجتی با داریوش #مهرجویی | درباره ی اندیشه و آثار، گذشته و نگرانی های امروزاش.
[ سالنامه نوروزی روزنامه شرق ]

#عیدانه
#گفتگو
@aminhaghrah
هرچقدر دوره می کنم می بینم از این بهتر نمی شود! ساعدی نیم قرن پیش داستان را تمام کرده! که "آدم" چه می شود که "گاو" می شود؟!
از آمین #فیلمنامه اش را بخوانید 🔻
#ساعدی
#مهرجویی
@aminhaghrah