[ گفتگوی سالنامه ی نوروزی روزنامه ی شرق با داریوش
#مهرجویی ]
🔹چرا در واکنش به درگذشت کیارستمي آن طور از خود واکنش نشان دادید؟
من در تمامي آن مدتي که «عباس» بســتري بــود، با او در تماس بودم. آن قدر حالش بــد نبود که نتوان خوبش کرد. با قدري دقت در معالجه مي شد او را سرپا کرد. اما نکردند... اصلا براي جامعه پزشکي خــوب نبود. به حیثیت آنها لطمــه زد...
🔹سابقه دوستي شما با کیارستمي به چه زماني بازمي گردد؟
به حدود ۵۰ ســال پیش، او براي فیلــم اولم «الماس ۳۳» یک پوســتر طراحي کرده بود. هرچند تهیه کننده آن پوستر را نپســندید، اما من پســندیدم. دوســتي ما از همان موقع شــکل گرفت. در تمامي این سال ها ارتباط ما هیچ گاه قطع نشــد.
🔹لابد کیارستمي پاي شما را به «کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان» باز کرد؟
همین طور اســت. او ســبب شــد من فیلم «مدرسه اي که مي رفتیم» را در آنجا بسازم. براساس کتابي با عنوان «حیاط پشتي مدرسه عدل آفاق». فیلم البته توقیف شد و تا ۹ سال ُ بعد به نمایش درنیامد. بعد از ۹ سال نسخه اي مثله شده از آن به نمایش گذاشــتند که دیگر نشاني از فیلم من نداشت. فیلم از بین رفته بود. حرفشان هم این بود که موضوع فیلم کنایه مي زند کــه البته غلط بود. داســتان فیلم به پیش از انقالب بازمي گشت؛ به رابطه میان هیئت رئیسه یک مدرسه با دانش آموزان.
🔹از فیلم نسخه اي موجود هست؟
یک نسخه سانسور نشده دارم که قصد دارم آن را پخش کنم.
🔹پخش کنید؟ منظورتان در شبکه سینماي خانگي است؟
بلــه. علاوه بر آن، قصد دارم کلیه آثارم را با کیفیت عالي در یک بسته کامل روانه بازار کنم. این چنین دیگر نگران نیستم که بعد از من چه بر ســر آثارم خواهــد آمد. نگاتیو بســیاري از فیلم هاي مهم ممکن اســت آسیب دیده باشــد. چرا افرادي نظیر من باید دغدغه فیلم هاي قدیمي شــان را داشته باشــند؟
🔹خیلي نگران به نظر مي رسید. مدام گله مي کنید. چرا؟
چطور مي شــود نگران نبود؟ وضع موجود نگرانم مي کند! وقتي یک هنرمند به آن بزرگي چنان سرنوشتي پیدا مي کند. وقتي فیلم کســي مثل من چند ســال در توقیف مي ماند تا بلاخره به شــکل قاچاق راهي بازار شود. وقتي تهیه کننده فیلم «سنتوري» آن قدر آزار مي بیند تا اینکه نهایتا دق کند و بمیرد. وقتي فیلم دوست و همکار من، «کیانوش عیاري» را چند سال در توقیف نگه مي دارند تا او را از فیلم سازي دلسرد کننــد. وقتي در خبرها مي خواني گروهي از فقر و فالکت به گور پناه برده اند تا یک شب دیگر زنده بمانند. وقتي در جنوب کشور آن قدر وضع هوا بد اســت که دیگر مردم نمي توانند نفس بکشند، آن قدر وضع آب بد است که دیگر نمي توانند قطره اي بنوشــند. آن وقت نباید نگران بود؟! نباید عصباني بــود؟ اتفاقا از آنها که نگران نمي شــوند باید پرسید که چرا نگران نمي شوید؟!
🔹پس نگراني شما ربطي به این حرف ها که مدام اینجا و آنجا نقل مي شود ندارد؟ درباره «سنتوري ۲ «و مسائل مربوط به آن؟
چرا باید داشته باشد؟! بارها گفته ام که من هیچ کاري به «بهرام رادان» و «محســن چاووشــي» ندارم. نمي دانــم این حرف ها از کجا درآمــده که اینجا و آنجا نقل مي شود؟ اصلا براي این موضوعات اهمیتي قائل نیستم. چرا باید کســي مثل من خودش را در این سطح پایین بیاورد که راجع به این چیزها حرف بزند؟ من همان کسي هستم که با «هامون» «خسرو شکیبایي» را تا این حد مشهور کرد. پیش تر از او بزرگانــي نظیر «عزت االله انتظامــي»، «علي نصیریان»، «جمشید مشایخي»، «جعفر والي»، «پرویز فني زاده»، «مهین شهابي» و بســیاري دیگر را به سینما معرفي کردم. من که نباید وارد این بازي هاي رســانه اي شوم. آن بي انصاف هایي که من را به شکل گذرا گیر مي آورند و در حین عبور حرفي از من مي شــنوند و بعد با آب وتاب نقل مي کنند این جنجال ها را مي ســازند.. قصد جنجال اســت نه حرف حساب.
🔹از قدیم ها گفتید. از گروه بزرگ هنرمندان تئاتري که با فیلم «گاو» پا به سینما گذاشتند که تا به امروز همچنان بزرگ و بي بدیل باقي مانده اند؛ بزرگ تا آن حد که به نظر مي رسد تا سال ها بعد هم نظیرشان پیدا نخواهد شد. در آن سال هاي آغازین پس از بازگشت به میهن در پي چه بودید؟ در آن دورهمي هاي روشنفکرانه آن خانه طبقه همکف محل سکونت شما چه مي گذشت؟ آیا جنبشي را طراحي مي کردید؟
من در خانه اي زندگي مي کردم که بالای آن «هژیر داریوش» و «گلي ترقي» زندگي مي کردنــد. یک خانه همکف در یک مجتمع چهار طبقه. دو ســال تقریبا هر شــب در خانه من جلســاتي تشکیل مي شد که گاه منجر به تصمیمات مهمي مي شــد. مثل تصمیم به انتشــار بیانیه اي که در آن سانسور را محکــوم کردیم. در این جلســات همه دوســتاني که به بازشدن فضا اعتقاد داشتند، شــرکت مي کردند. یک مشت جوان پرشــور که همه خواهان تغییر وضع بودیم....
ادامه
🔻@aminhaghrah