آمین

#محمود_دولت_آبادی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
آمین
• روشنفکر علیه روشنفکر! 🔻 @aminhaghrah

روشنفکر علیه روشنفکر!

امیرحسن چهل‌تن و فریدون فریاد در شماره‌ی ۱۴ مجله‌ی آدینه (۱۰تیر ۱۳۶۶) گفتگوی مفصلی دارند با محمود دولتآبادی. متنی که در ادامه می‌آید بریده‌ایست از همان گفتگو. جایی که نویسنده‌ی "کلیدر" از رابطه‌ی خودش و جریان روشنفکری ایران می‌گوید. می‌شود در تحلیل این اظهارات، آن هم در میانه‌ی دهه‌ی شصت (عهد انقلابی‌گری و التهاب جنگ) بسیار نوشت اما عجالتن خود متن را بخوانید که به قاعده گویاست...


س: به توطئه‌‌ی سکوت بخشی از روشنفکران اشاره کردید در رابطه با کارهاتان... آیا اعتقاد ندارید که روشنفکرها یک کانال خیلی مهم هستند برای این‌که ادبیات و هنر به طور کلی در میان مردم گسترش پیدا کند؟
- چرا...

س: این کانال را معتقدید که ندارید یا خیلی ضعیف...؟
- بله. نداشته‌ام و ندارم هم، و حالا دیگر احتیاجی هم به آن ندارم! چون کار من ارتباط منطقی خود را با مردم پیدا کرده است. البته من در زندگی‌ام... در برخی موارد که کم هم نیستند، با روشنفکرها، برخوردهای زمخت دهقانی داشته‌ام. در اصل به مناسبات محفلی روشنفکران برخورد اعتراض‌آمیز داشتم. علتش هم این بود که در دهه‌ی ۴۰ من با شیفتگی بیش از حد رفته بودم طرف روشنفکران؛ چون برای من که جوانی اصالتاً روستایی و شیفته‌ی هنر و دانستن بودم محیط روشنفکرانه جاذبه‌های فراوانی داشت و می‌توانست داشته باشد. پس من با شدت جذب شدم و با یاس کناره گرفتم، چون آن‌چه را می‌طلبیدم نیافتم، بلکه آن‌چه یافتم بیشتر "درماندگی شخصیت" بود در حالی‌که من در جستجوی "تعالی شخصیت" بودم.

بزرگترین فایده‌ی تجربیات آن سالها این بود که توانستم "بُت‌" های ساخته شده در اندیشه و هنر را از نزدیک ببینم و بشناسم و دریابم که آنها سنجیده ساخته شده‌اند از طرف جریانهای مختلف، در آن بُتها بیش از هرچه دیدم "خودپسندی" و "خودبزرگ‌بینی" بود، و آن‌چه رواج می‌دادند آغشته به دروغ و تعصبات بود. و در میان پیروان آن بُتها هم آن‌چه می‌دیدم بیشتر دورویی و دروغ و تعصبات قالبی بود. آدمهایی را می‌دیدم که از همدیگر تعریف بی‌خودی می‌کنند، در همان حال پشت سر همدیگر زشتگویی می‌کنند. پس هیچ عیار متعالی و آموزنده‌ای نتوانستم از آن‌ها فرا بگیرم و تعجب می‌کردم که یک جماعتِ اهل ذوق چطور می‌توانند روز و شب خود را با تکرار و تکرار و تکرار- تکرارِ تعریف و تکذیب که هر دو دروغ بود- بگذرانند! بنابراین من برای این‌که وجود خودم را سالم از این تباهی‌ها نگاه دارم عطایش را به لقایش بخشیدم و حتا از اقلیت روشنفکران نسبتا سالم‌تر هم دوری کردم و کناره گرفتم...
.
.
.
#محمود_دولت_آبادی
#امیرحسن_چهل_تن
#فریدون_فریاد
#مجله_آدینه
#روزانه
@aminhaghrah

من از میرزا برای همین خوشم می‌آید. خودش می‌خورد و می‌گذاشت دیگران هم بخورند.
او عادت شیر را دارد و دوشنبه عادت شغال را.
شیر، سیر که شد پس می‌نشیند، اما شغال پس مانده لاشه را زیر خاک قایم می‌کند.


جای خالی‌ سلوچ
#محمود_دولت_آبادی

@aminhaghrah

تئاترِ رها شده...
یادداشت #محمود_دولت_آبادی در مقدمه‌ی کتاب فستیوال #تئاتر انقلاب، همگام مبارزات ضدامپریالیستی مردم ایران، بهمن‌ماه ۱۳۵۹

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
در مورد #سیمین_دانشور صحبت‌هایم را کرده‌ام. از داستان‌های ایشان خوشم نمی‌آید... خانم دانشور وحشت دارد که یک کتابی بماند ولی نباید وحشت داشته باشد. اشکالی ندارد یک نویسنده «یک‌کتابی» باشد. البته دانشور بیش از یک کتاب دارد. چند داستان کوتاه درخشان دارد. تجدید چاپ داستان‌های بیست‌سی‌سال پیش و ضعیف فایده‌ای ندارد. همه دارند او را تحسین می‌کنند. من هم همین طور. چون استاد همه ما هستند ولی من ضعفش را می‌گویم. خواننده‌هایش هم بیخودی به او تعارف نکنند.

در مورد #محمود_دولت_آبادی... «جای خالی سلوچ» را تأیید می‌کنم البته با دویست صفحه حذف! بقیه کارهایش بی‌ارزش است، یعنی کار اساسی نیست. در مورد کلیدر گفتم، امروز هم تثبیت شده، نقالی و زیاده‌گویی است. قرن هجدهمی است. کار بعدش هم شکست مطلق بود، یعنی «روزگار سپری شده مردمان سالخورده» به نظر من «روزگار سپری شده» رمان‌نویس بود. دولت آبادی به جای اینکه برگردد و به شیوه‌های من داستان بنویسد، باید جای خالی سلوچ را ادامه می‌داد. متأسفانه بی‌دلیل مَرعوب من شد. خواست تکنیک تازه‌ای به کار ببرد در حالی که اصلا این کاره نیست. جای خالی سلوچ دولت آبادی جزو بهترین داستان‌های ایرانی است. دولت آبادی یک داستان‌نویس ایرانی است و من با او هیچ مشکلی ندارم.

اما کار #رضا_براهنی اصلا برای من جدی نیست. کتاب اخیرش را من تا صفحه پنجاه خواندم و دیدم کلا زیاد است. بعد دوستان به من گفتند بقیه‌اش را بخوان. حالا می‌گویم چشم؛ بقیه‌اش را هم می خوانم ولی پنجاه صفحه اول زائد است. بی‌معنی است. ساده‌ترین معیار من برای خواندن داستان این است که اول ببینم نویسنده فارسی می‌داند یا نه. بعد نگاه می‌کنم ببینم چقدر زیادی نوشته، کار آخیر آقای براهنی همین پنجاه صفحه‌ای که خواندم از هر سه سطر دو سطرش اضافی است و واقعا می‌توانم ثابت کنم. من به خود براهنی هم گفته‌ام که چرا هُل می‌زنی؟ چرا این قدر پرگویی می‌کنی و چرا اینقدر پُر می‌نویسی؟ چرا در هر مجله باید عکست باشد؟ شعرت باشد؟ چرا هر سال باید یک کار جدیدی در بیاوری؟ ممکن است بگویند به خاطر زندگی و مالیات و این حرفها، ولی من می‌گویم برای امرار معاش، شغل‌های دیگری هم وجود دارد که شرافتمندانه‌تر است. اینها به نظر من دلیل نمی‌شود. من در ادبیات بی‌رحمم و با کسی تعارف تکه پاره نمی‌کنم. وقتی می‌گویم پنجاه صفحه این رمان زیادی است، واقعا زیادی است. بعد داخل متن که می‌شوم می‌بینم دعوایی را که با من دارد، در داستان می‌خواهد تصفیه کند. اسم کاراکترش را می‌گذارد هوشنگ. چهره‌اش را هم وصف می‌کند و بعد حرف‌هایی را هم به او نسبت می‌دهد...


[ از گفتگوی میترا شجاعی با #هوشنگ_گلشیری
هیولای درون | نشریه دنا؛ مهر ماه ۱۳۷۹؛ شماره ۸ ]

@aminhaghrah
▪️طریقِ بِسمِل‌شدن...
داستانی تازه از #محمود_دولت_‌آبادی [ توسط نشرچشمه در نمایشگاه کتاب امسال عرضه خواهد شد ]

از این‌جا دو صفحه‌ از این داستان را بخوانید▼

#کتاب
@aminhaghrah
▪️
این مردمی که من دیده‌ام خود به خود حامی قدرت هستند، پشت کسی هستند که توانا باشد‌.
اما اگر آن قدرت ضعیف شود‌، مردم خود به خود از او دور می‌شوند.

اگر قدرتی که می‌پسندند از پا در بیاید، آن‌ وقت همین مردم لگدش می‌کنند و از رویش می‌گذرند‌، همین مردم ...!

[ کلیدر | #محمود_دولت_آبادی ]

#کتاب
#روایت
@aminhaghrah
▪️
تاریکی را تو با دلِ روشن می‌توانی ببینی. وقتی دلِ تو از شب هم تاریک‌تر است، دیگر چه رنگی می‌تواند داشته باشد شب؟!

[ جای خالی سلوچ | #محمود_دولت_آبادی ]

#کتاب
#روایت
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️برای یک فرد انسانی و همچنین برای یک جامعه‌ی انسانی، فاجعه وقتی به اوج خود می‌رسد که احساس کند هیچ نقشی در پیش‌برد، تحول و دگرگونی سرنوشت خود ندارد.

همین احساس فجیع کافی است تا انسان از درون متلاشی شود و با چشمان باز ببیند که دارد از پا در می‌آید. چون وقتی که انسان یا جامعه و یا حتی گیاه، رشد پیش رونده‌ای نداشته باشد الزاماً رهسپار فنا و نیستی می‌شود، و البته در فاصله‌ی آغاز رکود تا نیستی، بر اثر عدم پیش روندگی دچار فساد و تباهی می‌گردد.

چه انتقام وحشت باری، چه انتقام موهنی، چه نکبت بار! وای بر نا‌امیدانی که ما هستیم.

[ نون نوشتن | #محمود_دولت_آبادی ]

#روایت
#کتاب
@aminhaghrah
🔻
هزار سخن می‌گويی
تا سخن عشق، نگفته باشی...

[ ‏سلوک | #محمود_دولت_آبادی ]

#روایت
@aminhaghrah
بهرام دبيری، زیر تیغ سلمانیِ #محمود_دولت_آبادی!
روایت است دولت آبادی پيش از نويسنده شدن مشاغل متعددی را تجربه كرد. از جمله چوپاني و شاگرد سلمانی.
(باتشکر از سعید جوزانی)
#عکس #ادبیات #هنر
@aminhaghrah