آمین

#جمالزاده
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Jamalzade about Mashroote
▪️
خاطرات محمدعلی #جمالزاده از #مشروطه
سال ضبط: ۱۳۶۷خورشیدی

#صدا
@aminhaghrah
Jamalzade about Mashroote
▪️
خاطرات محمدعلی #جمالزاده از #مشروطه

این گفتگو در سال ۱۳۶۷ ضبط شده و نسخه‌ی مکتوب آن را می‌توانید در کتاب «انقلاب ایران به روایت رادیو بی‌بی‌سی» (طرح نو، ۷۲) صفحات ۶ تا ۱۷ بخوانید.

#صدا
@ehsanname
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
چگونه با روزنامه‌نویسی، خانه بخریم و خوش بگذرانیم؟!

#جمالزاده در مورد مقالات جنجالی #محمد_مسعود ادامه می‌دهد:
«…بعدها دوباره به ایران رفتم، یک روز باز مرا وعده گرفت. دیدم عمارتی ساخته بیرون دروازه و دو تا نوکر دارد. نوکرهای خوش لباس. یک آوازه خوان زن و یک تارزنِ زن و یک تمبکی را هم وعده گرفته بود. چندین بار گفتم: «من نمی‌توانم وقت ندارم»...اما دو نفر آدم حسابی آمدند و گفتند که آقای جمالزاده مسعود خیلی دلش می‌خواهد که شما به خانه‌اش بروید.

رفتم و دیدم که آن کس که از گرسنگی داشت می‌مرد، عمارت ساخته و …، تا اینکه رفتم سر میز شام آن دو نفر آمدند که خدمت کنند، با لباسهای خیلی خوب و شیک… بعد آن دو نفر مرا بردند توی اتاق دیگری و گفتند: «جمالزاده تو چرا برای روزنامه مسعود مقاله نمی‌نویسی؟» گفتم: «می‌دانید چیست؟ من مقاله‌ی ادبی می‌نویسم، اما این روزنامه تمام مقالاتش سیاسی است. من اهل سیاست نیستم» بعد یکی از آن‌ها گفت: «جمالزاده می‌دانی چرا همه‌اش سیاسی می‌نویسد؟ چون این خانه را که می‌بینی ما برایش درست کردیم، و از همین راه»
تعجب کردم و پرسیدم چطور توانسته‌اند از راه روزنامه برایش خانه درست کنند؟ گفت: «ما می‌دانیم در تهران آدمهای پولدار چه کسانی هستند. می‌آییم به مسعود می‌گوییم که مثلاً به رئیس روزنامه اطلاعات بد بگو… به وهاب زاده فحش بده، به فلان تاجر فحش بده. او هم شروع می‌کند؛ ولی آن پایین می‌نویسد: بقیه دارد...
آن وقت ما می‌رویم آن مرد را که برایش مقاله نوشته می‌بینیم و می‌گوییم: اگر می‌خواهی بقیه نداشته باشد باید ده هزار تومان بدهی آن مرد هم می‌گوید: ده هزار تومان نمی‌توانم بدهم. پنج هزار تومان می‌گیریم می‌آییم سه نفری تقسیم می‌کنیم»...

●منبع:
لحظه‌ای و سخنی، دیداری با #محمدعلی_جمالزاده، به کوشش مسعود رضوی، نشر همشهری، ۱۳۷۳

◆پانوشت:
مسعود در ۲۱بهمن ۱۳۲۶ در پی نشر یادداشتی اعتراض‌آمیز حاوی تعیین جایزه‌ی یک میلیون ریالی برای اعدام #احمد_قوام (#قوام السلطنه)، در خیابان اکباتان تهران هنگام خروج از چاپخانه به ضرب گلوله کشته شد...

#کتاب
#روایت
@aminhaghrah
▪️
«گاگول» از کِی داخل ادبیات ما شد؟!
[ سایه اقتصادی‌نیا ]

«شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با هم‌قطارها قرارومدار گذاشته بودیم که هرکس اول ترفیع رتبه یافت، به‌عنوان ولیمه یک مهمانی دسته‌جمعی کرده، کباب غاز صحیحی بدهد دوستان نوش‌جان نموده به عمر و عزتش دعا کنند.
زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد. فوراً مسئلۀ مهمانی و قرار با رفقا را با عیالم که به‌تازگی با هم عروسی کرده بودیم در میان گذاشتم. گفت تو شیرینی عروسی هم به دوستانت نداده‌ای و باید در این موقع درست جلوشان درآیی....»

این سرآغاز داستان «کباب غاز» است‌ـ داستانی که در میان نوشته‌هایی که از رسوم نوروزی ایرانیان حکایت می‌کنند در حلاوت و ظرافت کم‌نظیر است. نثر طنزآمیز و زنده و پرکشش #جمالزاده، که با انواع اصطلحات عامیانه و ضرب‌المثل‌ها دُرنشان شده، مخاطب را از همان سطرهای اولیه جذب قند خود می‌کند. قصه، چنانکه از سطور آغازین آن پیداست، از این قرار است که راوی داستان در ایام نوروز سور مفصلی برای رفقایش تدارک می‌بیند. باید به دو گروه از رفقا در دو شب متوالی کباب غاز بدهد، اما یک غاز بیشتر تهیه نکرده و در این حیص و بیصِ چه‌کنیم چه‌نکنیم هم یکی از اقوام دورش به عیددیدنی می‌آید. این مهمان ناخوانده مصطفی نام دارد:
«مصطفی پسرعموی دختردایی خالۀ مادرم می‌‌شد. جوانی به سن بیست‌وپنج یا بیست‌وشش. لات‌ولوت و آسمان‌جل و بی‌دست‌وپا و پخمه و گاگول و تا بخواهی بدریخت و بدقواره. هروقت می‌خواست حرفی بزند، رنگ می‌گذاشت و رنگ برمی‌داشت و مثل این ‌كه دسته‌هاون برنجی در گلویش گیر كرده باشد دهنش باز می‌‌ماند و به خرخر می‌‌افتاد. الحمدالله سالی یك مرتبه بیشتر از زیارت جمالش مسرور و مشعوف نمی‌شدم.»

«گاگول»، به معنای احمق و گیج و ابله، که جمالزاده آن را در اوایل قرن حاضر در داستان «کباب غاز» به کار برده، چنان در زبان امروز جوانان پربسامد شده که بسیاری ممکن است آن را ساخته‌ای جدید پنداشته باشند، به این گمان که تازه در زبان عامیانه پیدا شده؛ اما «گاگول» جدید نیست و دست‌کم از دورۀ قاجار به بعد در زبان عامیانه به کار می‌رفته و در تعدادی از فرهنگ‌ها نیز ثبت شده؛ هرچند البته رواج آن با بسامد بالا جدید است. در واقع، درست این است که بگوییم جوانان امروز این واژه را، که در زبان موجود اما کم‌کاربرد بوده، با ذوق خود برگزینش کرده و بسامد کاربرد آن را بالا برده‌اند. تعریف «برگزینش»، که به‌مثابه یکی از شیوه‌های واژه‌گزینی در جزوۀ اصول و ضوابط واژه‌گزینی مصوب فرهنگستان آمده، نیز همین است: «انتخاب یک واژه یا عبارت از میان واژه‌ها و عبارت‌های موجود در زبان». و حالا که ذوق جوانان سال‌های اخیر «گاگول» را پسندیده و آن را برگزینش کرده، دنبال کردن ردّپای آن بانمک‌تر است!

ادامه در پایین▼

@aminhaghrah
Jamalzade about Mashroote
▪️خاطرات محمدعلی #جمالزاده از #مشروطه با صدای خودش.
سال روایت: ۱۳۶۷

#صدا
@aminhaghrah
▪️خلقیات ما ایرانیان
نویسنده: محمدعلی #جمالزاده
تهران: کتابفروشی فروغی
سال نشر: ۱۳۴۵ خورشیدی

بخوانید◁https://goo.gl/HkxAFw

#کتاب #PDF
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️جمالزاده و #نوبل_ادبیات ۱۹۶۷

آکادمی #نوبل به عادت هر ساله اسناد مربوط به ۵۰ سال پیش خودش را آزاد کرد و از جمله فهرست ۷۰ کاندیدای نوبل ادبی ۱۹۶۷ هم منتشر شد.
جالب اینجاست که در بین کاندیداهای نوبل ادبیات ۱۹۶۷ نام ۳ ایرانی هم هست. اولین و مهمترین اسم ایرانی این فهرست، محمدعلی #جمالزاده است (ردیف ۱۵) که از طرف احسان یارشاطر کاندیدای نوبل ادبیات شده. بسیج خلخالی (ردیف ۳۵) دیگر ایرانی این فهرست است که از طرف از طرف صادق رضازاده شفق پیشنهاد شده. بسیج خلخالی یک منظومه دارد با عنوان «حماسه هیزم‌شکن» که درباره بنجامین فرانکلین آمریکایی است. زین‌العابدین رهنما (ردیف ۵۳) را هم انجمن قلم ایران (که آن موقع رئیسش علی‌اصغر حکمت بود) پیشنهاد داده است. رهنما روزنامه‌نگار معروفی بود که رضاخان او را به لبنان تبعید کرد و آنجا، تنها رمانش یعنی رمان تاریخی «پیامبر» را نوشت.
زین‌العابدین رهنما و محمدعلی جمالزاده در سال ۱۹۶۵ هم به عنوان کاندیدای جایزه به آکادمی نوبل معرفی شده بودند.

جمالزاده خودش (در «اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران» جلد چهارم، صفحات ۴۲۵ تا ۴۲۸) مدعی است شانس نوبل بردنش زیاد بوده ولی دربار پهلوی مانع برنده شدن او شد و از بسیج خلخالی حمایت کرد. هرچند اسامی رقیبان جمالزاده صحت ادعایش را زیر سوال می‌برد.

سال ۱۹۶۷ میگل آنخل آستوریاسِ گواتمالایی «به پاس دستاوردهای ارزنده ادبی، که ریشه در صفات ملی و سنت‌های مردم بومی آمریکای لاتین دارد» برنده جایزه نوبل شد. درحالی که بین کاندیداها اسامی چهره‌های بسیار معروفتر از او، مثل خورخه لوییس بورخس، جی‌آرآر تالکین، گراهام گرین، ساموئل بکت، اوژن یونسکو، آلبرتو موراویا، پابلو نرودا، ازرا پاوند، ژرژ سیمنون، ژان ژنه و لویی آراگون هم هست. از این جمع ساموئل بکت در ۱۹۶۹ و پابلو نرودا در ۱۹۷۱ نوبل ادبیات بردند.

منبع: احسان‌نامه

#ادبیات
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️۲۰ سال از درگذشت محمدعلی #جمالزاده، #نویسنده ی پیشروی ایرانی در غربت می گذرد. این #ویدیو ی کوتاه از او، مربوط به دیدارش با فرهاد سپهبدی، در سن ۱۰۲سالگی، دیدنی ست.

#ادبیات
@aminhaghrah
Jamalzade about Mashroote
▪️خاطرات محمدعلی #جمالزاده از #مشروطه با صدای خودش.
سال روایت: ۱۳۶۷
[ منبع: کانال احسان نامه ]

#صدا
@aminhaghrah
🔻خاطرات محمدعلی #جمالزاده از #مشروطه را با صدای خودش بشنوید.
[ این صدا در سال ۱۳۶۷ ضبط شده است ]

#پرتره
@aminhaghrah
[دستخطِ #جمالزاده...]
"مباش در پیِ آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر ازاین گناهی نیست".

[هفده آبان، نوزدهیم سالمرگ پدر داستان نویسی نوین ایران ]
#دستخط #سند #ادبیات #حافظ
@aminhaghrah