شعر ، ادبیات و زندگی

#جنگ
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥

#جنگ

تلویزیون را خاموش کرد، آهی کشید و گفت: جنگ اصلا خوب نیست، حاصل جنگ فقط ویرانی و تباهی است. کانت می‌گوید:« بدی جنگ این است که بیش از آن که آدم‌ها را از بین ببرد، آدم‌های بد تولید می‌کند.» میدانی پسرم، دلم بیش‌تر به حال کودکان، زنان و مردان فلسطینی و همین‌طور کودکان، زنان و مردان اسرائیلی می‌سوزد، که به بدترین شکل زیر موشک‌ها و خمپاره‌ها ازبین رفته و به خاک و خون کشانده می‌شوند. مگر چه چیز ارزش این‌همه ویرانی را دارد، چه چیز ارزش سلاخی شدن این‌همه انسان را دارد؟! پسرش در حالی‌که کتابی در دستش بود، سخن پدرش را قطع کرد و گفت: پدرجان! که‌ها جنگ را پدید می‌آورند؟ او دست زیر چانه برد و در فکر شد، بعد از اندکی درنگ گفت: جنگ‌ها را ایدئولوگ‌ها، رهبران دینی، دیکتاتورها و سرمایه سالاران پدید می‌آورند. جنگ را کسانی پدید می آورند که به راحتی از دیگران به بهانه مذهب و دین و زبان و نژاد شخصیت زدایی و انسانیت زدایی می‌کنند. جنگ را کسانی پدید می آورند که خود را نماینده خدا در زمین می‌دانند. جنگ را کسانی مثل شوونیست‌ها، مذهبیون رادیکال، ایدئولوژی زده‌های بی‌خرد پدید می آورند که به جای تاکید بر اشتراکات انسانی همیشه بر طبل جدایی و جنگ می‌کوبند. بدبختی این است که همیشه تاوان جنگ را مردم بی‌چاره و بدبخت می‌پردازند؛ از کشته شدن گرفته تا هزاران هزار ویرانی و صدمه‌ای دیگر، اما در مقابل کسانی‌که جنگ را پدید می‌آورند هرگز کشته نمی‌شوند، آسیب نمی‌بینند، خانه‌های ‌شان ویران نمی‌شود، ضربه اقتصادی نمی‌بینند. آنها از این آب گل‌آلود نهایت استفاده را کرده و ماهی می‌گیرند. می‌دانی پسرم! وقتی چنین جنگ‌های را می‌بینم که گاهی بین مسلمان و یهودیست، گاهی بین مسلمان و مسیحی‌ست، گاهی بین مسلمان و بی‌دین است و گاهی هم بین خود مسلمان است؛ بین شیعه و سنی، بین اسماعیلی و حنبلی و هزاران جنگ دیگر که همیشه حاصل این‌ها فقط قتل و کشتار و ویرانی و تباهی بوده و دیگر هیچ، پیش خود آرزو می‌کنم که کاش هیچ پیغمبری نمی آمد!
کاش خدا همگی را از همان اول انسان می‌آفرید.
دیگر واقعا نیازی به تفسیر نبود، نیازی به اثبات نبود. هیچکس دچار تشویش نمی‌شد. هیچ چیزی تحت نام دین و مذهب که فقط حاصل‌شان جنگ افروزی بوده و است، به وجود نمی‌آمد و هیچ انسانی به اسم دین، خدا و مذهب کشته نمی‌شد! هیچ مذهبی، هیچ دینی و هیچ آدمی مدعی و جانشین خدا نمی‌شد. هیچ کسی دیگر با زور شمشیر کسی را به کیش خود نمی‌کشید، هیچ کسی دیگر چنین باورهای انسان‌کشی را در ضمیرشان نمی‌پروراندند که ما برحقیم و غیر از ما، همه‌ای انسان‌های روی کره زمین واجب‌القتل است، یا باید به دین ما داخل شوند یا هم باید کشته شوند. پسرش گلوی صاف کرد، سخن پدرش را قطع کرد و گفت: من هم می‌دانم و خودت هم می‌دانی که این تفکر و آرزوها بسیار آیده‌آلیستی است، می‌بینم که این‌طور نیست، همه‌چیز برعکس آرزوها و آرمان‌های شماست. خوب باز در چنین شرایط فکر می‌کنید راه حل چیست؟ او آهی سردی کشید و ناامیدانه گفت: می‌دانم این آرزوها بسیار رویایی و تحقق ناپذیرند اما کاش چنین می‌شد و مردم به این درک می‌رسیدند، شاید آن‌زمان زمین به جای بهتری برای زیستن تبدیل می‌شد. من فکر می‌کنم تنها راه حل این‌ست که ما از این حوزه‌های محدود کننده، از این ائدیولوژی‌های مخرب دست کشیده و به انسانیت ایمان بیاوریم، نه به آن انسانیتی که غرب به نمایش گذاشته و نه  هم به آن انسانیتی که این ادیان به نمایش گذاشته؛ بلکه به معنای واقعی کلمه همان‌طور که قبلا گفتم و تو گفتی این خیلی ایده‌آلیستی است. زمانی این کلمه معنا می‌یابد که همگی مردم دنیا انسان بودن را به مسلمان بودن، عشق ورزی را به مسیحی بودن، مهرورزی را به یهودی بودن ترجیح بدهند و بدانند همگی با هر طرز تفکر و دیدگاهی حق زیستن دارند. این را گفت و به پیاله چایش که در حال سرد شدن بود، خیره شد. پسرش دوباره کتابش را باز کرد و زیر لب آهسته گفت: کاش چنین می‌شد و همگی به انسانیت ایمان می‌آوردند، کاش دیگر جنگ نمی‌شد. کاش دیگر کودکان و زنان تحت نام یهودی، مسلمان و بی‌دین کشته نمی‌شدند، کاش کسی از کشورش مهاجر نمی‌شد، کاش صلح بر تمام دنیا حاکم می‌شد... بعد با تنفر ادامه داد: لعنت به جنگ... لعنت به انسان‌کشی، لعنت به جنگ‌افروزان.

#رادوین_راد ۱۴۰۲/۷/۲۱

https://t.center/alahiaryparviz38
شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥 پرنده‌ی اسیر پرنده‌ی آزاد می‌وزد بر گُرده‌ی باد شناور بر معبر رود تا سرمنزل همواره‌اش موج می‌خورد بال‌هایش در تُرنجه‌ی آفتاب و بی‌هراس آسمان را از‌آن خود می‌داند. ــ پرنده‌ی دیگر اما قفسیِ حصر تنگ وُ تارش…
اوکراین، دخترکِ سرخ پوشِ فهرستِ شیندلر

استیون اسپیلبرگ در قسمتی از فهرستِ شیندلر سکانسی ساخته که به یکی از ماندگارترین تصاویر تاریخ سینما تبدیل شده است. در هیاهوی اشغالِ کراکوف توسط نازی‌ها و اعزام مردم به جهنمِ داخائو، بوخن‌والد و آشویتز دختر خردسالی لابلای نازی‌ها و مردمِ لهستان بی‌هدف و سردرگم راه می‌رود. اسپیلبرگ تصویر این کودک را برخلاف تمام انسان‌های حاضر در آن صحنه با فیلتر رنگی مونتاژ کرده است. این صحنه چنان تاثیرگذار و بیاد ماندنی است که بدون هیچ دیالوگ یا فعل و انفعالی مهم‌ترین پیغام فیلم را به بیننده انتقال می‌دهد. اسکار شیندلر تنها کسی است که در آن هیاهوی سیاه و سپید و مه‌آلود، متوجه آن کودک خردسال است. کودکی که چندی بعد جسد بی‌جانش را از روی کُت سرخ رنگش شناسایی می‌کند. خود اسپیلبرگ درباره این سکانس می‌گوید : " این صحنه قرار بود اشاره‌ای باشد به اینکه چگونه اعضای بالاترین سطوح دولت در ایالات متحده می‌دانستند که هولوکاست در حال وقوع است، اما هیچ کاری برای جلوگیری از آن انجام ندادند. اتفاقاتی که در لهستان می‌افتاد مانند یک دختر کوچک که کت قرمز پوشیده بود و در خیابان راه می‌رفت واضح بود ولی با این حال هیچ کاری برای بمباران خطوط راه آهن آلمان انجام نشد. برای رساندن این پیام بود که خواستم آن صحنه رنگی شود. " دخترکِ قرمز پوشِ اسپیلبرگ نمادی جهانی برای قربانیان بی‌گناه جنگ است. هشت دهه پیش لهستانی‌ها و یهودیان دخترک قرمز پوش بودند و حالا مردم اوکراین... این لباس هربار بر تنِ یک ملت پوشانده می‌شود، معصومیت لابلای قنداق‌ تفنگ‌ها و پوتین سربازها و شنی‌ِ تانک‌ها، جلوی دیدگان مردم جهان قربانی می‌شود، مُثله می‌شود و فرزندان بشر دست از ریختن خون هم برنمی‌دارند.

▫️رسول اسدزاده

#اوکراین #روسیه #جنگ #نه_به_جنگ #ولادیمیر_پوتین




#سکانس " #دختر_کت_قرمز " فیلم " #فهرست_شیندلر " ۱۹۹۳

به همراه موسیقی تحسین برانگیز فیلم ساخته:
#جان_ویلیامز

کارگردان:
#استیون_اسپیلبرگ

# کانال تلگرامی برتولت برشت

https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای پایان دادن به کشتار، امیدی به دولت‌های درگیر یا منفعل در جنگ نیست. توده‌های سازمان یافته تنها نیروی مقاومت و مخالفین واقعی جنگ‌های ارتجاعی و امپریالیستی هستند.

#ویدیو: حمله‌ی شجاعانه‌ی مردم اوکراین با کوکتل مولوتوف به تانک‌های ارتش روسیه
# مردم خودشان تکلیف
جنگ را تعیین می کنند
#جنگ_اوکراین
#نه_به_جنگ
https://t.center/alahiaryparviz38
‍ .


پنج سال پس از به قدرت رسیدن "آدولف هیتلر" به مقام صدراعظمیِ آلمان و یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، ارتش آلمان نازی به سرعت بخشهای زیادی از سرزمینهای راین، دانوب و سودِتلند(جمهوری چک فعلی) را به بهانه آلمانی زبان بودن و قلمروهای از دست رفته کشور در قرارداد صلح جنگ جهانی اول(۱۹۱۸) تصرف و به زور به خاک آلمان الحاق می کند. فرانسه و انگلستان در آن زمان نه تنها نسبت به این تجاوز غیرقانونی هیچگونه اعتراضی نکردند، که به منظور نشستی سه جانبه در مونیخ(۱۹۳۸) میهمان هیتلر بودند.
نویل چمبرلین پس از ساعتها گفتگو با هیتلر و قول گرفتن شخصی از او مبنی بر عدم تعرض مجدد ارتش او به خاک دیگر کشورهای اروپایی، قرارداد صلحی را میان انگلستان،فرانسه و آلمان امضا کرد که خودش آن را "بزرگترین قرارداد صلح عصرِ ما" نامید.
پس از اتمام نشست، زمانی که "ادوارد دالادیه" نخست وزیر وقت فرانسه به صورت خصوصی به نِویل چمبرلین نخست وزیر انگلستان درباره اراضی به زور تصرف شده معترض شد و هشدار داد، چمبرلین با لبخند در مورد "حسن نیت" هیتلر در اروپای جدید به همتای فرانسوی اش اطمینان داد و جمله معروفی به زبان آورد که برای همیشه در تاریخ سیاسی جهان ماندگار شد:

"سرنوشت کشوری ناشناخته و دوردست در شرقِ اروپا به ما هیچ ارتباطی ندارد!"

اما هیتلر ثابت کرد که نخست وزیر ساده لوح انگلستان تا چد حد در محاسباتش سیاسی اش دچار اشتباه شده، ولی او آنقدر زنده نماند تا کاملاً شاهد آن باشد که جهان یک سال بعد، بابت مصالحه احمقانه اش چه تاوان سنگینی پرداخت کرد، چند ده میلیون نفر راهی دیار عدم شدند و زندگی بسیاری نابود گشت. چمبرلینِ سرشکسته، در نوامبر ۱۹۴۰ و در بحبوحه بمبارانهای سنگین لندن و لیورپول درگذشت. همان بس که بدانیم لقبش در تاریخ سیاسی انگلستان "نخست وزیرِ بازنده" است‌!

ذات و روحیه ی "شر" و شرارت همیشه در زمان، محیط و شرایطی رشد و گسترش پیدا می‌کند یا جانی دوباره می‌گیرد که "انفعال"، بیطرفیِ مدام، بی تفاوتی و خودخواهی(ناآگاهی و جهل صورت دیگر آنند) در آنجا حرف نخست را بزند‌.

جالب آنکه در فیلم پدرخوانده(۱) هم به این موضوع اشاره جالبی می‌شود؛ جایی که کارگردان هوشمندانه به ما نشان می‌دهد "تبهکاران" گاه بسیار بهتر از سیاستمداران، همکاران خود را می‌شناسند و بوی خطر را پیش از وقوع استشمام می‌کنند!

در فیلم، پیتر کِلِمِنتسو به مایکل کورلئونه‌ای که به عنوان قهرمان جنگی، تازه از اروپای ویرانِ بعد از ۱۹۴۵ به آمریکا بازگشته می‌گوید:

"میدونی مایکل، هیچکدوم از چیزا نباید اتفاق میوفتاد؛ ما باید سر مار رو قبل از جنگ تو مونیخ قطع می‌کردیم!"

رضی الدین طبیب

#شر
#اوکراین
#انفعال_غرب
#جنگ
#پوتین
#هیتلر
https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

📝📝📝هنوز از بهمنی می کشم که پدرم...

✍️ احسان محمدی

اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی های 57 ببینیم و آه دود کنیم که #گول مان_زدند. عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.

آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.

تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است. مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده #جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی #پلکان_هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند #بایرام_لودر که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردم افراط. ما مردم تفریط.

همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که #کتاب_ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، روی دیوارها شعار می نوشتند. به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان #مامور_ساواک است که تعقیب شان می کند.

سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در #خانه های_تیمی. به آن جسارتی که #کپسول_سیانور را می گذاشتند توی دهان برای لحظه مبادا. حالا هی بگویید؛دختر است دیگر؟!

فکر می کنم به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. #رفیق نمی فروختند. همیشه با همه اختلاف نظرها به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.

وقتی می روم #موزه_عبرت که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک#ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد. چطور می توانیم امروز لم بدهیم توی خانه و همه آنها را به نادانی، به فریب خوردن، به انجام دادن یک کار بیهوده محکوم کنیم؟

آنها فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که #ما باشیم. که آزادتر زندگی کنیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه»... ما سرخم نکردیم؟ ما نترسیدیم؟ از غم نان و جان تن ندادیم؟

من نه دلم برای #کافه و #کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و ملکه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود. آنها به جای نشستن و آه دود کردند، بلند شدند و کاری کردند. راهی را رفتند. یادشان گرامی باد. یاد همه آنها که با مشت های گره کرده، با سرهای پرشور، با رد شلاق هایی روی تن به خیابان ها آمدند گرامی باد...

https://t.center/alahiaryparviz38
❑بالائی‌ها

وقتی بالائی‌ها از صلح حرف می‌زنند
مردم عادی می‌فهمند که جنگ در پیش است.

وقتی بالائی‌ها جنگ را لعنت می‌کنند
فرمان‌های اجتماعی پیشاپیش صادر شده‌اند.

وقتی بالائی‌ها از صلح حرف می‌زنند
عابر خیابان دست از امید بشوی!
وقتی بالائی ها قرارداد عدم تعرض می‌بندند
وصیتنامه‌ات را بنویس!

■برتولت برشت
■ترجمه:شهاب برهان

◘ عکس:آنگ سان سو چی، رئیس دولت میانمار یکی از عاملین اصلی کشتار مردم میانمار در ماه اخیر همراه با هیلاری کلینتون.

#شعر
#برتولت_برشت


https://instagram.com/p/BYuuFoLAXBF/
مردم و پتيا با آنها، فرياد مي زدند فرشته ي ما، پدر جان ما، هورا! باباي مهربان ما! و زنها و چند نفر از مردها كه دلي نرمتر داشتند و از آن جمله پتيا از بسياري وجد گريه مي كردند. تكه ي نسبتاً بزرگي از كلوچه ي شاه كه خرد شده بود از دستش روي نرده ي ايوان و از روي آن به زمين افتاد. كالسكه راني كه جليقه به تن داشت و نزديكتر از ديگران به ايوان ايستاده بود به جانب آن جست و آن را برداشت. چند نفري از جمعيت به سوي سورچي خيز برداشتند. شاه به ديدن اين صحنه دستور داد بشقابي كلوچه آوردند و شروع كرد آنها را از ايوان فروانداختن. چشمان پتيا سرخ شده بود، ترس از له شدن زير دست و پا او را بيشتر برمي انگيخت. او نيز مانند ديگران به سوي كلوچه ها خيز برداشت. خود نمي دانست چرا واجب مي دانست يكي از اين كلوچه ها را كه از دست شاه فرومي افتد به دست آورد و نيز واجب مي شمرد كه در اين تلاش ميدان را خالي نكند. خيز برداشت و پيرزني را كه او نيز مي كوشيد يك كلوچه بدست آورد بر زمين انداخت اما پيرزن گرچه روي زمين پهن شده بود دست از تلاش برنمي داشت، پتيا دست او را با زانو كنار زد و كلوچه اي برداشت و گفتي از ترس آنكه مبادا عقب مانده باشد دوباره با صدايي كه ديگر گرفته بود بناي هورا كشيدن و زنده باد گفتن را گذاشت.
#برشي از كتاب
#جنگ_و_صلح
#لئو_تولستوي
ترجمه ي #سروش_حبيبي