شعر ، ادبیات و زندگی

#جنگ_و_صلح
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
مردم و پتيا با آنها، فرياد مي زدند فرشته ي ما، پدر جان ما، هورا! باباي مهربان ما! و زنها و چند نفر از مردها كه دلي نرمتر داشتند و از آن جمله پتيا از بسياري وجد گريه مي كردند. تكه ي نسبتاً بزرگي از كلوچه ي شاه كه خرد شده بود از دستش روي نرده ي ايوان و از روي آن به زمين افتاد. كالسكه راني كه جليقه به تن داشت و نزديكتر از ديگران به ايوان ايستاده بود به جانب آن جست و آن را برداشت. چند نفري از جمعيت به سوي سورچي خيز برداشتند. شاه به ديدن اين صحنه دستور داد بشقابي كلوچه آوردند و شروع كرد آنها را از ايوان فروانداختن. چشمان پتيا سرخ شده بود، ترس از له شدن زير دست و پا او را بيشتر برمي انگيخت. او نيز مانند ديگران به سوي كلوچه ها خيز برداشت. خود نمي دانست چرا واجب مي دانست يكي از اين كلوچه ها را كه از دست شاه فرومي افتد به دست آورد و نيز واجب مي شمرد كه در اين تلاش ميدان را خالي نكند. خيز برداشت و پيرزني را كه او نيز مي كوشيد يك كلوچه بدست آورد بر زمين انداخت اما پيرزن گرچه روي زمين پهن شده بود دست از تلاش برنمي داشت، پتيا دست او را با زانو كنار زد و كلوچه اي برداشت و گفتي از ترس آنكه مبادا عقب مانده باشد دوباره با صدايي كه ديگر گرفته بود بناي هورا كشيدن و زنده باد گفتن را گذاشت.
#برشي از كتاب
#جنگ_و_صلح
#لئو_تولستوي
ترجمه ي #سروش_حبيبي