گوشه ی ابروهاتو افتابو مهتاب ندیده ماه از اون بالا تو رو دیده خجالت کشیده میون یکصد هزار دختر خوش قدو بالا دل من دروغ نگم فقط تو رو پسندیده میشه ما عاشق بشیم مثل قدیما دو باره میشه اما دل ما اینقده همت نداره کمکمک باز داره چشمات منو جادو میکنه مثه اهو منو سر گشته ی هر سو میکنه
قدمت روی چشام اگه بیای سر وقت من چشم دل کور بشه زود خونشو جارو میکنه ❤️
ما برای زیستن، عشق میخواستیم، چیزی که میان تمام امکانها، یقین باشد و میان تمام شایدها، حتماً! ما نیاز داشتیم بهوقت سردی و بیمهریِ روزگار، به گرمیِ آغوش مهربان کسی پناه ببریم. ما برای زیستن، به چیزهای بیشتری نیاز داشتیم.
آهسته باید زندگی را چشید، آهسته باید آن را نوشید. زندگی را نمی توان لاجرعه سرکشید. زندگی را نمی توان بی درنگ بلعید. مزه اش از دست می رود. طعمش گم می شود. نجویده می ماند روی معده شبانه روز. بسیاری دردها که ما داریم، دردِ نجویده بلعیدنِ زندگی است. دردِ مزه نکردن ثانیه ها و سال هاست.