#فردریک_جیمسون#نظریه_ی_اجتماعی_پس_مدرن_میانه_رودیدگاه مسلط بر قضیه ی
#پس_مدرنیته این است که نوعی گسستگی بنیادی بین مدرنیته و
#پس_مدرنیته وجود دارد.با وجود این برخی از نظریه پردازان پس مدرن استدلال می کنند که هر چند مدرنیته تفاوت های مهمی با پس مدرنیته دارد،اما پیوستگی های نیز بین این دو وجود دارد.معروف ترین این استدلال ها را می توان در مقاله ی
#فردریک_جیمسون (1984) با عنوان #"پس_مدرنیسم یا منطق فرهنگی سرمایه داری" و نیز مجموعه مقالات بعدی اش با همین عنوان(1991)،پیدا کرد.عنوان این اثر آشکارا بر این دیدگاه مارکسیستی
#جیمسون دلالت دارد که سرمایه داری ،که اکنون وارد آخرین فاز خود شده است ،هم چنان ویژگی مسلط بر جهان امروز است، هرچند که منطق فرهنگی جدیدی-
#پس_مدرنیسم- را خلق کرده است.به عبارت دیگر،با آن که منطق فرهنگ سرمایه داری ممکن است تغییر کرده باشد،اما ساختار اقتصادی زیربنایی آن همچنان با اشکال پیشین سرمایه داری پیوستگی دارد. گذشته از این سرمایه داری برای کمک به ابقای خود ،همچنان به همان حیله ی قدیمی اش یعنی خلق یک منطق فرهنگی ادامه می دهد.
#جیمسون کارش را با تشخیص این امر آغاز می کند که
#پس_مدرنیسم معمولا با یک شکاف عمیق ارتباط پیدا می کند؛ اما او پس از بحث درباره ی شماری از پدیده های که معمولا به
#پست_مدرنیسم نسبت داده می شود،این پرسش را مطرح می کند که "آیا
#پس_مدرنیسم به معنای دگرگونی های دوره ای مبتنی بر سبک و مد است که درنتیجه ی نوعی نیاز مدرنیستی قدیمی برای نوآوری در سبک تعیین می شود یا بیانگر دگرگونی و شکاف بنیادی دیگری است؟"(54:1984).
#جیمسون به پیروی از ارنست ماندل سه مرحله در تاریخ سرمایه داری تشخیص می دهد:
🔽سرمایه داری بازاری یا پیدایش بازارهای متحد ملی است که توسط مارکس تحلیل شده است.
🔽مرحله ی امپریالیستی همراه با ظهور نوعی شبکه ی سرمایه داری جهانی است که توسط لنین تحلیل شده است.
🔽مرحله ی سوم که توسط ماندل و
#جیمسون که "سرمایه گذاری متاخر" نامیده شده است.
#جیمسون بیان دارد که دگرگونی فرهنگی بازتابی از این دگرگونی های ساختار اقتصادی هستند. بدینسان فرهنگ واقع گرا را به سرمایه داری بازاری،فرهنگ مدرنیستی را به سرمایه داری انحصاری و فرهنگ
#پست_مدرن را به سرمایه داری چند ملیتی نسبت می دهد. به نظر میرسد این دیدگاه
#جیمسون نسخه ی به روز شده ای از استدلال مبتنی بر زیر ساختار- رو ساختار مارکس می باشد.اما جیمسون به خاطر این دیدگاه مورد انتقاد قرار گرفت.
#جیمسون این شکل جدید را به عنوان نوعی "سلطه گری فرهنگی" توصیف می کند.
#پس_مدرنیسم به عنوان یک سلطه گر فرهنگی بیانگر نوعی "زمینه ی تحمیلی است که در آن انواع گوناگون تکانه های فرهنگی... باید راهشان را پیدا کنند".بدینسان گرچه
#پست_مدرنیسم "یک نوع هنجار فرهنگی و نظام مند و جدید"است،اما از انواع عناصر کاملا ناهمسان ساخته شده است.
#جیمسون با کاربرد اصطلاح ((سلطه گر فرهنگی))،آشکارا می گوید که هر چند فرهنگ
#پس_مدرن کنترل امور را به دست دارد ،اما نیروهای گوناگون دیگری نیز در چهارچوب فرهنگ امروزین
وجود دارد.
#جیمسون تصویر روشنی از جامعه
#پس_مدرن ارائه می دهد که از پنج عنصر بنیادی تشکیل یافته است:
🔹نخستین مشخصه ی جامعه
#پس_مدرن،سطحی بودگی و فقدان عمق است.
🔹دوم
#پس_مدرنیسم زوال احساس یا عاطفه است.
🔹سوم اینکه در
#پس_مدرنیسم نوعی فقدان تاریخ مندی وجود دارد.
🔹چهارم نوعی فن آوری جدید با جامعه پس مدرن همراه است.
🔹(و در نهایت عنصر پنجم آن سرمایه داری که در ابتدای بحث مطرح شد).
📓کتاب:
#نظریه_جامعه_شناسی_مدرن👥نویسنده:
#جورج_ریتزر_داگلاس_جی_گودمن👥مترجمان:
#خلیل_میرزایی_عباس_لطفی_زاده📚انتشارات:
#جامعه_شناسان♨️کافه روش تحقیق و نظریه جامعه شناسی
♨️@KhalilMirzaei