سوسیالیسم کارگران

#کارل_مارکس
Канал
Новости и СМИ
Политика
Образование
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала سوسیالیسم کارگران
@SkaregariПродвигать
739
подписчиков
32,8 тыс.
фото
21 тыс.
видео
8,59 тыс.
ссылок
سوسیالیسم کارگری خبرها و گزارش های کارگری،تصویرها و کلیپ و مطالب و نظرات و پیشنهاد های خود را از این طریق برایمان ارسال کنید @AmAe123
Forwarded from نان و آزادی
کثیفت رین نوع خرافه و ایدئولوژی ( آگاهی کاذب ) همین است ،کارگری که 10 متر زمین از خاک وطن بنامش نیست  ولی برای جای خوابش باید اجاره پرداخت کند! سرمایه داری به او قبولانده است  که وطن پرست و میهن پرست باشد!
"کارگران جهان، وطن ندارند".

#کارل_مارکس #فردریش_انگلس






#توماج_صالحی
#زن_زندگی_آزادی
#شریفه_محمدی_آزاد_باید_گردد
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری




@Nan_Azadi
جامعه عبارت از افراد نیست؛ جامعه مجموع روابط و مناسباتی است که این افراد در آن قرار دارند.
گروندریسه
#کارل_مارکس

نقاشی اثر واسیلی شولژنکو
تابلوی قدم زدن با پدر در شب


#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری


@Skaregari
اگر انسان، انسان باشد و روابطش با جهان روابطی انسانی، آنگاه می‌توان عشق را فقط با عشق، اعتماد را با اعتماد و ... رد و بدل كرد. اگر بخواهيم از هنر لذت ببريم، بايد هنرمندانه پرورش يافته باشيم؛ اگر می‌خواهيم بر ديگران تأثير بگذاريم، بايد به‌راستی قادر به برانگيختن و تشويق ديگران باشيم. هركدام از روابط ما با انسان و طبيعت بايد جلوه‌ی ويژه‌ای باشد منطبق با ابژه‌ی اراده و زندگی فردی واقعی‌مان. اگر يك‌طرفه عشق می‌ورزی، يعنی عشقت به‌عنوان عشق ناتوان از برانگيختن عشق متقابل است، اگر با تجلی زنده‌ی خود به‌عنوان انسانی عاشق، محبوب ديگري نمی‌شوی، آنگاه عشقت ناتوان است و اين عين بدبختی است.

دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844|کارل مارکس|ترجمه:حسن مرتضوی

چهاردهم مارس،برابر است با درگذشت #کارل__مارکس،انقلابی‌ترین فیلسوف تاریخ بشریت و از بنیان‌گذاران سوسیالیسم علمی

#مبارزه_طبقاتی
#رفاه_عدالت_برابری
#زنده_باد_انقلاب
@zan_j
Forwarded from تجربه نوشتن
کارل مارکس در زندگی خصوصی؛ خاطرات پل لافارگ، سوسیالیست فرانسوی و همسر لورا، دختر مارکس (۱)

بیست‌وچهار سالم بود که برای اولین بار او را دیدم. می‌گفت«دانش نباید وسیله کسب لذات خود‌خواهانه شخصی باشد. آن کسانی‌که چون روی به دانش آورده‌اند خود را سعادتمند می‌دانند، در عین‌حال باید بتوانند از نخستین کسانی باشند که دانش خود را در خدمت بشریت قرار دهند». «برای جهان کار کردن» یکی از تکیه‌کلام‌های مطلوبش بود. مارکس فعالیت خود را محدود به کشوری که در آن زاده شده بود، نمی‌ساخت. می‌گفت:«من شهروند جهانم و هرجا که باشم، آنجا فعال هستم.» واقعیت نیز همین بود. هر جا که رویدادهای زندگی یا تعقیب‌های سیاسی او را به آن‌جا رانده بودند؛ در فرانسه، بلژیک، انگلستان نقش چشم‌گیری در جنبش انقلابی آن‌جا برعهده می‌گرفت.

اطاق کارش نامرتب به‌نظر می‌رسید، ولی فقط این‌طور به‌نظر می‌رسید؛ اما در واقع همه چیز همان‌جا بود که می‌باید باشد و همیشه آن کتاب یا دفتری را که می‌خواست بی‌زحمت جست‌وجو می‌یافت. به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد کتاب‌ها و کاغذهایش را مرتب و در واقع نامرتب کند.

کتاب‌هایش بر حسب قدوقواره کنار هم قرار نگرفته بودند. کتاب‌هایی با قطع جیبی یا وزیری و جزوه‌ها کیپ هم چیده شده بودند. او کتاب‌ها را نه بر حسب اندازه، بلکه بر حسب موضوع در کنار هم می‌گذاشت. در نظر مارکس کتاب ابزار کار معنوی بود، نه یک شی‌ِ تجملی. می‌گفت: «آن‌ها بردگان من هستند و باید مطابق میل من در خدمتم باشند.» بدون توجه به شکل، جلد، زیبایی کاغذ یا چاپ، با کتاب بد‌رفتاری می‌کرد. گوشه صفحات را تا می‌کرد، در حاشیه صفحات و زیر سطور با مداد خط می‌کشید. گرچه حاشیه‌نویسی نمی‌کرد، ولی اگر مؤلف جایی دچار خطا شده بود، نمی‌توانست از گذاشتن علامت تعجب یا پرسش در آن‌جا خودداری کند. شیوه خط‌کشی در کنار یا زیر سطور به وی امکان می‌داد تا در مراجعات بعدی جای مورد نظر را به‌آسانی تمام پیدا کند. وی عادت داشت که بارها، حتی پس از گذشت سال‌ها، به یادداشت‌های خود بازگردد و یا جاهایی را که در کتاب علامت گذاشته بود دوباره بخواند، تا آن‌ها را خوب در حافظه فوق‌العاده نیرومند و دقیقش ضبط کند. وی از جوانی، به پیروی از توصیه هگل، برای تقویت حافظه اشعاری را به زبانی که نمی‌شناخت از بر می‌کرد.

مارکس اشعار «هاینه» و «گوته» را که اغلب در صحبت‌هایش از آن‌ها شاهد می‌آورد، از بَر داشت و پیوسته به مطالعه آثار دیگر شاعران اروپایی که برگزیده بود می‌پرداخت. همه آثار «آشیل» را به همان زبان یونانی کهن می‌خواند. آشیل و «شکسپیر» را به‌عنوان بزرگ‌ترین نوابغ درام‌نویسی که بشریت به خود دیده است تجلیل می‌کرد. ستایش وی از شکسپیر، که او آثارش را دقیقا مطالعه کرده بود، حد و مرز نداشت و حتی کوچک‌ترین شخصیت‌های آثار او را هم می‌شناخت. تمام اعضای خانواده او درست و حسابی شیفته و ستایش‌گر شکسپیر، درام‌نویس انگلیسی، بودند. هر سه دختر مارکس، آثار شکسپیر را از بر داشتند. هنگامی که مارکس در سال ۱۸۴۸ (در سی سالگی) قصد آن کرد تا زبان انگلیسی خود را، که از قبل خواندن آن‌را می‌دانست، تکمیل کند، به جمع‌آوری و تنظیم اصطلاحات ویژه شکسپیر پرداخت. اشعار «دانته» و «روبرت برنز» نیز از آثار مورد علاقه او بودند. وقتی دخترانش طنز یا اشعار تغزلی این شاعر اسکاتلندی را دکلمه می‌کردند و یا به آواز می‌خواندند، غرق شادی می‌شد.

مارکس تمام زبان‌های اروپایی را در حد مطالعه به آن زبان‌ها می‌شناخت و به سه زبان آلمانی، فرانسه و انگلیسی می‌نوشت. در ستایش کسی که به زبان‌ها آشنا بود با علاقه این تمثیل را تکرار می‌کرد که: «یک زبان خارجی، سلاحی است در نبرد زندگی». او استعداد زیادی در فرا گرفتن زبان‌ها داشت و دخترانش نیز این استعداد را از او به ارث بردند. پنجاه ساله بود که شروع به آموختن زبان روسی کَرد و با وجود آن‌که این زبان از لحاظ ریشه‌شناسی(اتیمولوژی)با هیچ‌یک از زبان‌های نوین و کهنی که او می‌شناخت خویشاوند نبود، معهذا پس از ۶ ماه، چنان بر این زبان تسلط یافت که می‌توانست از آثار شاعران و نویسندگان روسی به ویژه پوشکین، گوگول و شچدرین، که ارزش خاصی برای آن‌ها قائل بود، لذت برد.

مارکس فقط از دروغ، تو خالی بودن، خودستایی و احساسات دروغین نفرت داشت. قلم مارکس یعنی خود او. مردی که تا اعماق وجودش یک انسان ناب بود که هیچ کیشی نمی‌شناخت، مگر کیش حقیقت جوئی. او آن‌چه را با رنج آموخته و بدان دل بسته بود، به‌محض آن که از نادرستی‌اش مطمئن می‌گشت، در یک چشم بر هم زدن به دور می‌انداخت، چنین آدمی باید در برابر نوشته‌های خود نیز همین روش را داشته باشد. او نه قادر به تزویر بود و نه قیافه گرفتن، همیشه خودش بود، هم در نوشته‌هایش و هم در زندگی‌اش.
ادامه دارد...
#کارل_مارکس
#پل_لافارگ
#لورا

https://t.me/tajrobeneveshtan/3052
🔴 #کارل_مارکس:

عالی‌ترین عمل پادشاه، فعالیت جنسی اوست...

«خصیصه‌ی موروثی شاه از مفهوم آن سرچشمه می‌گیرد. او باید شخصی باشد به طور ویژه متمایز از کُل نوع بشر و متمایز از دیگر افراد. آنچه در نهایت و قاطعانه فردی را از تمام اشخاص دیگر متمایز می‌سازد، چیست؟ جسم او! عالی‌ترین فعالیت جسم، فعالیت جنسی است. بنابراین، عالی‌ترین عمل پادشاه، فعالیت جنسی اوست؛ چرا که از رهگذر این فعالیت، شاه دیگری می‌سازد و جسم خود را تداوم می‌بخشد. جسم پسرش بازتولید جسم او و خلق جسمی شاهانه است.»

#کارل_مارکس

📚«نقد فلسفه‌ی حق هگل»

@amookhtan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩🚩🚩

#کارگران_پروژه_ای نفت پس از ۱۰ تا ۱۲ ساعت کار فیزیکی طاقت‌فرسا، در دمای ۵۰درجه‌ و شرجیِ عسلویه این‌چنین استراحت می‌کنند.

ببینید کلمات مارکس پس از ۱۷۷ سال چقدر زنده و همین‌جایی‌‌اند:

"حتی نیاز به هوای تازه هم از کارگر دریغ می‌شود. انسان بار دیگر برای زندگی به غار باز‌می‌گردد‌، اما نه غاری که اکنون با نفس زهرآگین و طاعونی تمدن آلوده شده است. و با این‌که کارگر با هزار اما و اگر در این غارها سکنی می‌گزیند، این ماوا برای او چنان بیگانه است که هر وقت اجاره‌ی خود را نپردازد، از او بازپس می‌گیرند و بیرونش می‌کنند. برای این مرده‌شورخانه‌ها هم باید پول پرداخت.
مسکنی رو به خورشید که پرومته (در منظومه‌ی پرومته‌ی) آیسخلوس از آن موهبتی والا یا می‌کرد دیگر برای کارگران وجود ندارد.
نور، هوا ساده‌ترین پاکیزگی‌های حیوانی دیگر نیاز انسان به شمار نمی‌آیند.
کثافت، این گندیدگی و تعفن انسانی، گنداب تمدن( به معنایی کاملا واقعی)، عناصر زندگی او شده‌اند."

دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی
#کارل_مارکس
ترجمه‌ی
#حسن_مرتضوی


#زن_زندگی_آزادی
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کارگران_پروژه_ای نفت پس از ۱۰ تا ۱۲ ساعت کار فیزیکی طاقت‌فرسا، در دمای ۵۰درجه‌ و شرجیِ عسلویه این‌چنین استراحت می‌کنند.

ببینید کلمات مارکس پس از ۱۷۷ سال چقدر زنده و همین‌جایی‌‌اند:

"حتی نیاز به هوای تازه هم از کارگر دریغ می‌شود. انسان بار دیگر برای زندگی به غار باز‌می‌گردد‌، اما نه غاری که اکنون با نفس زهرآگین و طاعونی تمدن آلوده شده است. و با این‌که کارگر با هزار اما و اگر در این غارها سکنی می‌گزیند، این ماوا برای او چنان بیگانه است که هر وقت اجاره‌ی خود را نپردازد، از او بازپس می‌گیرند و بیرونش می‌کنند. برای این مرده‌شورخانه‌ها هم باید پول پرداخت.
مسکنی رو به خورشید که پرومته (در منظومه‌ی پرومته‌ی) آیسخلوس از آن موهبتی والا یا می‌کرد دیگر برای کارگران وجود ندارد.
نور، هوا ساده‌ترین پاکیزگی‌های حیوانی دیگر نیاز انسان به شمار نمی‌آیند.
کثافت، این گندیدگی و تعفن انسانی، گنداب تمدن( به معنایی کاملا واقعی)، عناصر زندگی او شده‌اند."

دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی
#کارل_مارکس
ترجمه‌ی #حسن_مرتضوی



#طبقه_کارگر #سرمایه‌داری #کارگران_پروژه‌ای #فراتر_از_استثمار #معیشت_کارگران #طبقه_کارگر_ایران

@Blackfishvoice1
🚩🚩🚩

📖 در مقاله‌ای از
#کارل_مارکس که در سال ۱۸۴۵ نوشته و اخیراً کشف شده است این جمله ی شگفت‌انگیز دیده می‌‌شود:

#میهن_کارگران نه فرانسه، نه انگلیس و نه آلمان؛ بلکه کار شاق، دستمزد برده‌وار و فروش خویشتن است. #حکومت آنان نه فرانسه، نه انگلیس و نه آلمان؛ بلکه #سرمایه است. فضای بومی آنان نه فرانسه است، نه انگلیس و نه آلمان؛ بلکه فضای کارخانه است. سرزمینی که به آنان تعلق دارد نه فرانسه است، نه انگلیس و نه آلمان؛ بلکه چند وجب خاک در زیرزمین.

به نقل از مقاله سرزمین پدری یا سیاره ی مادری؟ نوشته ی میشل لووی


#زن_زندگی_آزادی
#فقط_کف_خیابون_بدست_میاد_حقمون
#پیش_بسوی_ایجاد_تشکل_های_مستقل_کارگری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_پوشش_اختیاری
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
🚩🚩🚩

«میشل لووی» مارکسیست فرانسوی - برزیلی در مقاله «سرزمین پدری یا سیاره‌ی مادری؟» می‌نویسد:

«در مقاله‌ای از
کارل مارکس که در سال ۱۸۴۵ نوشته و اخیراً کشف شده است این جمله‌ی شگفت‌انگیز دیده می‌‌شود:

میهن کارگران نه فرانسه نه انگلیس و نه آلمان، بلکه کار شاق، دستمزد برده‌وار و فروش خویشتن است. حکومت آنان نه فرانسه، نه انگلیس و نه آلمان، بلکه سرمایه است. فضای بومی آنان نه فرانسه است، نه انگلیس و نه آلمان، بلکه فضای کارخانه است. سرزمینی که به آنان تعلق دارد نه فرانسه است، نه انگلیس و نه آلمان، بلکه چند وجب خاک در زیرزمین.»
#کارل_مارکس
#میشل_لووی

#اعدام_قتل_عمد_حکومتی
#نه_به_اعدام
#مهسا_ژینا_امینی
با اتحاد و همبستگی سراسری است که فضای سرکوب شکسته خواهد شد.
#زن_زندگی_آزادی
مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد
#پیش_بسوی_ایجاد_تشکل_های_مستقل_کارگری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_پوشش_اختیاری
#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
🚩🚩🚩

١٤ مارس، يک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همينکه به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين‌بار براى هميشه. مرگ اين مرد چنان ضايعه‌اى براى پرولتارياى رزمنده اروپا و آمريکا و براى تاريخ علوم است که ابعادش غير قابل اندازه‌گيرى است. جاى خالى‌ئى که با رفتن اين روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودىِ زود همه‌جا احساس خواهد شد.

همانطور داروين به قانون تکامل جهان ارگانيک و موجودات زنده پى بُرد،
مارکس هم قانون تکامل تاريخ بشر را کشف کرد؛ اين حقيقت ساده را که تا قبل از او در زير کوهى از ايدئولوژى پنهان شده بود، اين حقيقت که بشر پيش از آنکه بتواند به سياست، دانش، هنر، دين و جز اينها بپردازد، بايد بخورد، بياشامد، سرپناه و پوشاک و غيره داشته باشد؛ اين که بنابراين توليد وسايل مبرم مادى، و نتيجتا ميزان رشد اقتصادى کسب‌شده توسط هر مردم معيّن يا در هر دوره معيّن، آن زيربنايى را تشکيل می‌دهد که بر روى آن، دولت، مفاهيم حقوقى، هنر و حتى نظرات آن مردم در مورد مذهب تکامل پيدا کرده‌اند... و در پرتو اين نور است که بايد همه اينها را تبيين کرد، نه برعکس، آنچنان تا حال شده است.

اما اين همه‌اش نيست.
مارکس قانون ويژه حرکت ناظر بر شيوه توليد سرمايه‌دارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوايى که زاده اين شيوه توليد است را هم کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسئله‌اى را روشن کرد که هم اقتصاددانان بورژوا و هم منتقدين سوسياليستى که در صدد حلش بودند در تمام بررسى‌هاى قبلى، در تاريکى کورمالى‌اش می‌کردند.

دو کشف اين چنينى براى يک عمر کافى است. خوشبخت آن که نائل آمدن به حتى يکى از اين کشفيات نصيبش شود. اما در هر زمينه‌اى که
مارکس به تحقيق پرداخت - و او در زمينه‌هاى بسيار متعددى تحقيق کرد، که هيچکدامشان سطحى نبودند - در همه زمينه‌ها، حتى در رياضيات، به کشفيات مستقلى نائل شد.

چنين بود اين مَردِ دانش. اما اين هنوز حتى نيمى از وصف او نيست. دانش براى
مارکس نيرويى بلحاظ تاريخى پويا و انقلابى بود. گرچه براى او هر کشف جديد در اين يا آن عرصه‌ از دانش تئوريک که شايد هنوز هم کاربردهايش بتمامى قابل تصور نبود خشنودى فراوانى بهمراه داشت، وقتى کشفيات تأثيرى فورى و انقلابى بر صنايع، و بر تکامل تاريخى در کل می‌گذاشتند، شعفى از نوعى کاملا متفاوت احساس می‌کرد. بعنوان مثال، او از نزديک پيشرفت‌ها و اکتشافات حاصله در زمينه الکتريسيته را دنبال می‌کرد و در اين اواخر بخصوص کارهاى مارسل دپره را.

براى اينکه
مارکس بيش از هر چيز ديگر يک انقلابى بود. ماموريت واقعيش در زندگى اين بود که از هر طريق به سرنگون‌کردن جامعه سرمايه‌دارى و نهادهاى دولتى مخلوقش مدد برساند، به آزادى و رهايى پرولتاريا کمک برساند که او خود اولين بانى وقوفش بر وضعيت و نيازهايش، و آگاهی‌اش بر شرايط رهايی‌اش بود. مبارزه خوى او بود. با چنان شور، با چنان سرسختى و با چنان کاميابى مبارزه کرد که کمتر کسى با او رقابت می‌کند.

کار او در اولين «روزنامه جديد راين» در سال ١٨٤٢، روزنامه «به پيش» پاريس در ١٨٤٤، «روزنامه آلمانى بروکسل» در ١٨٤٧، «روزنامه جديد راين» در ١٨٤٨- ١٨٤٩ و بعلاوه جزوه‌هاى ميليتانت بيشمار، کار در سازمان‌هاى پاريس، بروکسل و لندن، و بالاخره تاجى بر سر همه اين‌ها، تشکيل انجمن بين‌المللى کارگران - اين خود براستى دستاوردى بود که بنيان‌گذارش می‌تواند بحق بر آن ببالد حتى اگر هيچ کار ديگرى نکرده باشد. و در نتيجه،
مارکس بلحاظ مورد نفرت و تهمت و لجن‌پراکنى بودن سرآمد زمانه خودش بود. حکومت‌ها – هم مطلقه و هم جمهورى – او را از ممالک خود تبعيد کردند. بورژواها – چه محافظه کار و چه اولترا دمکرات – در بدنام کردن و لجن‌پراکنى به او گوى سبقت از هم ربودند.

همه اين‌ها را او همچون تارعنکبوت کنار می‌زد، ناديده می‌گرفت، و تنها زمانى پاسخ می‌داد که ضرورتى فوق‌العاده مجبورش می‌کرد. و او مُرد در حالى که ميليون‌ها کارگر انقلابى هم‌رزمش - از معادن سيبرى تا کاليفرنيا، در همه بخش‌هاى اروپا و آمريکا، از صميم قلب دوستش دارند، خالصانه به او احترام می‌گذارند و در فقدانش سوگوارند - و گرچه شايد مخالفان او بسيار بودند، اما من به جرئت ادعا می‌کنم که بعيد است حتى يک دشمن شخصى داشته باشد.

نام او قرن‌ها دوام خواهد یافت، و کارش هم‌چنين خواهد ماند.

سخنرﺍﻧﯽ ﻓﺮﯾﺪﺭﯾﺶ ﺍﻧﮕﻠﺲ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺭﻛﺲ _ گوﺭﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﮔﯿﺖ _ لندن: ١٧ ﻣﺎﺭس ۱۸۸۳


🚩 در چنین روزی، قلب پرمهر بزرگ‌ترین فیلسوف انقلابی تاریخ،
#کارل_مارکس، از تپیدن باز ایستاد و جهان را با دردها و امیدها و شادی‌هایش تنها گذاشت. یاد و نام عزیزش گرامی.

☆☆☆☆☆☆☆

#مهسا_ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h

https://t.me/+QGioAvQDU7Bxrapo
🔴«بنیادی که سلطنت در کل بر آن استوار است، در اساس، انسان‌های نفرین‌شده و نفرت‌انگیز است؛ انسان عاری از انسانیت. این ادعای منتسکیو که بنیاد سلطنت مایه‌ی افتخار است، کاملا برخطاست. او با تمایز قائل شدن میان سلطنت، استبداد و خودکامگی، می‌کوشد این ادعا را موجه نشان دهد. اما همه‌ی این نام‌ها به مفهوم واحدی اشاره دارند که نشان شیوه‌های متفاوت با بنیادی یکسان است‌. جایی که بنیاد سلطنت متکی بر اکثریت مردم است، انسان‌ها در اقلیت هستند؛ جایی که زیر سوآل قرار نمی‌گیرد، انسان‌ها حتی وجود ندارند. یقینا نمی‌توانم ضامن کشتی نادانان بشوم، اما ادعا خواهم کرد که تا زمانی که این دنیای وارونه؛ دنیای واقعی تلقی می‌شود، پادشاه پروس یکه‌تاز زمان خود باقی خواهد ماند.
اشتباهی که مردم مدت‌ها مرتکب می‌شدند این بود که برای امیال و اندیشه‌هایی که پادشاه بیان می‌کرد، اهمیت قائل بودند. این امر نمی‌تواند کوچک‌ترین تغییری در ماهیت این موضوع ایجاد کند که نافرهیختگان، عناصر تشکیل دهنده‌ی سلطنت مطلقه اند و سلطان قاهر تا ابد، یگانه پادشاه نافرهیختگان باقی خواهد ماند.»

✍️ برگرفته از نامه #کارل_مارکس به #آرنولد_روگه - ۱۸۴۳
@amookhtan
Forwarded from Grapes Of Wrath
#کارل_مارکس:
عالی‌ترین عمل پادشاه، فعالیت جنسی اوست...

«خصیصه‌ی موروثی شاه از مفهوم آن سرچشمه می‌گیرد. او باید شخصی باشد به طور ویژه متمایز از کُل نوع بشر و متمایز از دیگر افراد. آنچه در نهایت و قاطعانه فردی را از تمام اشخاص دیگر متمایز می‌سازد، چیست؟ جسم او! عالی‌ترین فعالیت جسم، فعالیت جنسی است. بنابراین، عالی‌ترین عمل پادشاه، فعالیت جنسی اوست؛ چرا که از رهگذر این فعالیت، شاه دیگری می‌سازد و جسم خود را تداوم می‌بخشد. جسم پسرش بازتولید جسم او و خلق جسمی شاهانه است.»

#مارکس ، «نقد فلسفه‌ی حق هگل»

@Grapes_Of_Wrath
«به تو اطمینان می‌دهم که اگر غرور ملّی نداریم، با شرمساری ملّی آشناییم. این … هرچند به گونه‌ای منفی دست‌کم یادمان می‌دهد تا پوچی ملّت‌گرایی و سرشت ناهنجار دولتمان را بشناسیم و از شرم چهره پنهان کنیم.
هر گاه تمامی یک ملّت شرمنده شوند، شاید به سان شیری شوند که واپس می‌کشند تا جهش خود را به جلو آغاز کنند.»

نامه‌ی #کارل_مارکس به #آرنولد_روگه

#زنده_باد_انقلاب
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی
#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari
Forwarded from تجربه نوشتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 سکانسی از:
Movie: Trumbo 2015

«ما با خشک‌اندیشی بر جهان پیشی نمی‌گیریم، بلکه نخست با نقد جهان کهنه، در جستجوی جهان نوین هستیم. از این رو هیچ چیز از این بازمان نمی‌دارد که نقدمان را به نقد سیاست و به جانبداری سیاسی، همانا به مبارزات واقعی پیوند زنیم و آن‌ها را هویت خود بدانیم. ما آئین‌مندانه و با قاموسی تازه در برابر جهان ظاهر نمی‌شویم [و فرمان نمی‌دهیم]: هان! این است حقیقت؛ در برابرش به زانو درآیید! ما برای جهان، از اصول جهان، اصولی نوین برمی‌سازیم. به جهان نمی‌گوییم: از این نبردها دست بردار، زیرا پوچ و بی‌هوده اند؛ ما می‌خواهیم شعارهای حقیقی مبارزه را رو به سوی جهان فریاد بزنیم. ما فقط به جهان نشان می‌دهیم، حقیقتِ مبارزه‌اش چیست؛ و آگاهی چیزی است که باید به‌چنگ آورد، حتی اگر نخواهد. اصلاحِ آگاهی فقط به معنای آگاه ساختن جهان از آگاهی خویش است، یعنی بیدار کردن آن از رویایی که از خویشتن دارد، و توضیح دادن معنای کارهایی که انجام می‌دهد.»
(از نامه‌‌ی مارکس به آرنولد روگه، سپتامبر ۱۸۴۳)

پنجم ماه مه زادروز #کارل_مارکس

🌏🌍🌎
https://t.center/tajrobeneveshtan
❤️تولد #کارل_مارکس در 5 مه 1818❤️
@amookhtan
🔴قسمت نخست

فردا 5 مه 2022 است. #انگلس هنگام مرگ مارکس اعلام داشت «بشريت يک سر و گردن کوتاه‌تر شد.» بنابراين، در 204 سال پيش در 5 مه 1818، کسي تولد يافت که يک سر و گردن بالاتر از زمانه خود قرار گفت. به قول انگلس او نابغه‌ي زمانه خود بود.

مارکس در 17 ساله‌گي ديپلم، و در 23 ساله‌گي دکترا گرفت. نخستين ديدار مارکس با رفيق و تکيه‌گاه آينده‌اش، مخصوصا" از منظر مالي، انگلس، در سال ۱۸۴۲ در تحريريه‌ي روزنامه‌ي «راينيشه» در شهر کلن روي داد، که تا پايان عمر ادامه داشت. بين اين دو، ۱۴۰۰ نامه رد و بدل شده است.

اين‌جا گفته باشيم، تا زماني که اين ياران «دوقلو» در کنار هم بودند، تمام آثاري که انگلس تاليف مي‌کرد، قبل از انتشار توسط مارکس خوانده مي‌شد، حالا عده‌يي کورذهن، در صدد هستند، بين اين دو فاصله بي‌اندازند! تا آن وقت به صورت فردي، انديشه و افکار آنان را با بلغم خودشان آلوده سازند. اما اين کوتوله‌هاي سيستم سرمايه، قادر به فهم ديالکتيک زنده‌گي نيستند، تا زماني که مبارزه طبقاتي هست، مارکس و انگلس در کنار هم، در دل اين مبارزه حضور عيني دارند.

در حقيقت اين دو فيلسوف انقلابي در بسياري موارد جلوتر از زمان خود حرکت مي‌کردند، دو ستون اصلي آموزه‌هاي آن‌ها‌، «#ماترياليسم_تاريخي» و «#ماترياليسم_ديالکتيک» است، که سازنده‌ي اصلي ستون اول کارل مارکس، و سازنده‌ي ستون دوم، مارکس و انگلس بوده‌اند که با هم‌فکري يک‌ديگر آن را به روشني تمام، مدون کرده‌اند.

مارکس در سال 1843 در سن 25 ساله‌گي، با دوست و نامزد دوران دانش‌جويي خود « #جني‌_فون_وستفالن» ازدواج کرد و در 26 ساله‌گي «دست‌نوشته‌هاي اقتصادي، فلسفي 1844» نخستين طرح عالمانه خود براي لغو استثمار و برده‌گي بر پايه‌ي يک سيستم اقتصادي جديد، ريخت، که نشانه‌ي دست يافتن او به ديالکتيک ماترياليستي بود. او در اين اثر تئوري روان‌شناسي عصر سرمايه‌داري را به سخره گرفت و ريشه‌ي آن‌ها‌ را در «کار بيگانه شده» که بر ديالکتيک هگلي که آن را روي پاي خود قرار داده بود، با جزييات ريزي تشريح نمود.

مارکس همراه انگلس در سال 1845، و در سنين 27 و 25 ساله‌گي ايده‌ئولوژي آلماني را نوشتند. و در روزهاي پاياني سال ۱۸۴۷، اين دو، در سنين 29 و 27 ساله‌گي چند ماه،(به گفته‌ي برخی: ده روز تمام با متن پيش‌نويس سندي پراهميت کلنجار مي‌رفتند.) بر متن پيش‌نويس سندي کار کردند که جهان سرمايه‌داري را دگرگون ‌ساخت، و به تمام زبان‌هاي زنده دنيا ترجمه گرديد و آن «#مانيفست_حزب_کمونيست» بود. آن‌ها‌ آگاه‌هانه، مي‌خواستند که طرحي نو براي بشريت گرفتار در چنگال سرمايه، ارائه نمايند، و چنين هم کردند، طرح مشترک خود را در فوريه ۱۸۴۸ به پايان رساندند.
ادامه در قسمت دوم👇👇
@amookhtan
Forwarded from چاپار کارگری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مبارزه‌ی آشتی ناپذیر بین سرمایه‌دار و کارگر مزد را تعیین می‌کند. سرمایه‌دار ناگزیر پیروز می‌شود. سرمایه‌دار بدون کارگر، بیشتر می‌تواند زندگی کند تا کارگر بدون سرمایه‌دار‌. اتحاد میان سرمایه داران معمول و کارآمد است، در حالی که اتحاد کارگران ممنوع است و پیامدهای دردناکی برای آنان دارد.

دست نوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ #کارل_مارکس

#اول ماه_مه_روز_جهانی_کارگر
#علیه_تبعیض_نابرابری
#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی
Forwarded from تجربه نوشتن
#نکته_تاریخی

«می گویند ناپلئون در حالی که به یک جمعیت در حال غرق شدن نگاه می‌کرد، به شخص همراه خود گفت: «به این وزغ‌ها نگاه‌ کن!»
شاید این داستان ساختگی باشد، با این همه حقیقتی در آن است. تنها فکری که استبداد دارد تحقیر انسان است، انسان مسخ‌شده؛ و این فکر به این دلیل بر بسیاری افکار دیگر برتری دارد که در عین‌حال یک واقعیت است. مستبد همیشه انسان‌های لگدمال شده را جلوی خود می‌بیند. این انسان‌ها پیش چشمان او و به‌خاطر او در منجلاب زندگی معمولی غرق می‌شوند و از این منجلاب است که چون وزغ دوباره سر بر می‌آورند. اگر مردی چون ناپلئون با آن دید ژرفی که داشت... غرق در چنین بینشی باشد، چگونه پادشاهی معمولی در میان چنین واقعیتی می‌تواند آرمان‌گرا باشد.

بنیادی که سلطنت در کل بر آن استوار است، در اساس، انسان‌های نفرین‌شده و نفرت‌انگیز است؛ انسان عاری از انسانیت. این ادعای منتسکیو که بنیاد سلطنت مایه‌ی افتخار است، کاملا برخطاست. او با تمایز قائل شدن میان سلطنت، استبداد و خودکامگی، می‌کوشد این ادعا را موجه نشان دهد. اما همه‌ی این نام‌ها به مفهوم واحدی اشاره دارند که نشان شیوه‌های متفاوت با بنیادی یکسان است‌. جایی که بنیاد سلطنت متکی بر اکثریت مردم است، انسان‌ها در اقلیت هستند؛ جایی که زیر سوآل قرار نمی‌گیرد، انسان‌ها حتی وجود ندارند. یقینا نمی‌توانم ضامن کشتی نادانان بشوم، اما ادعا خواهم کرد که تا زمانی که این دنیای وارونه؛ دنیای واقعی تلقی می‌شود، پادشاه پروس یکه‌تاز زمان خود باقی خواهد ماند.»

برگرفته از نامه #کارل_مارکس به آرنولد روگه - سال ۱۸۴۳

📕📕📕
https://t.center/tajrobeneveshtan
Forwarded from تجربه نوشتن
متفکری که بازخوانیش، شگفت‌زده‌مان می‌کند!

کارل مارکس در چهارده مارس سال ۱۸۸۳ درگذشت. نابغه ای که به اعتراف بسیاری تاثیرگذار ترین فرد در هزاره دوم میلادی بوده است. بدون تردید در آغاز هزاره سوم نیز اندیشه مارکس همچنان جایگاه خود را در کشاکش های اجتماعی کار و سرمایه از دست نمی دهد. دلیل آن هم این است که آنچه که مارکس در قرن نوزدهم به چالش کشید، یعنی تناقضات جامعه سرمایه داری، امروز به قوت خود باقی است. به عبارتی تضاد بین رشد نیروهای مولده و مناسبت حاکم بر روابط تولیدی این جامعه و تقابل بین کار و سرمایه و به تبع آن مبارزه طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا، یک واقعیت انکارناپذیر است. واقعیتی که مارکس آن را از لابلای افکار و آرای حاکم بر جامعه بیرون کشید و روشن و شفاف کرد.
مارکس جوان در ۲۳ سالگی دکترایش را در فلسفه از دانشگاه لنا گرفت. او به حلقه هگلیان جوان یا هگلیان چپ رفت و آمد می کرد. بعدها با میراث هگل تسویه حساب کرد، تسویه حسابی که بسیاری با این عبارت مشهور او، آن را می شناسند:‌ «فیلسوفان تاکنون تنها جهان را به شیوه های متفاوتی تفسیر کرده‌اند؛ حال آنکه مسئله اصلی تغییر آن است.»
#کارل_مارکس
#فریدریش_انگلس
🪴🪴🪴
Ещё