#نکته_تاریخی«می گویند ناپلئون در حالی که به یک جمعیت در حال غرق شدن نگاه میکرد، به شخص همراه خود گفت: «به این وزغها نگاه کن!»
شاید این داستان ساختگی باشد، با این همه حقیقتی در آن است. تنها فکری که استبداد دارد تحقیر انسان است، انسان مسخشده؛ و این فکر به این دلیل بر بسیاری افکار دیگر برتری دارد که در عینحال یک واقعیت است. مستبد همیشه انسانهای لگدمال شده را جلوی خود میبیند. این انسانها پیش چشمان او و بهخاطر او در منجلاب زندگی معمولی غرق میشوند و از این منجلاب است که چون وزغ دوباره سر بر میآورند. اگر مردی چون ناپلئون با آن دید ژرفی که داشت... غرق در چنین بینشی باشد، چگونه پادشاهی معمولی در میان چنین واقعیتی میتواند آرمانگرا باشد.
بنیادی که سلطنت در کل بر آن استوار است، در اساس، انسانهای نفرینشده و نفرتانگیز است؛ انسان عاری از انسانیت. این ادعای منتسکیو که بنیاد سلطنت مایهی افتخار است، کاملا برخطاست. او با تمایز قائل شدن میان سلطنت، استبداد و خودکامگی، میکوشد این ادعا را موجه نشان دهد. اما همهی این نامها به مفهوم واحدی اشاره دارند که نشان شیوههای متفاوت با بنیادی یکسان است. جایی که بنیاد سلطنت متکی بر اکثریت مردم است، انسانها در اقلیت هستند؛ جایی که زیر سوآل قرار نمیگیرد، انسانها حتی وجود ندارند. یقینا نمیتوانم ضامن کشتی نادانان بشوم، اما ادعا خواهم کرد که تا زمانی که این دنیای وارونه؛ دنیای واقعی تلقی میشود، پادشاه پروس یکهتاز زمان خود باقی خواهد ماند.»
✍ برگرفته از نامه
#کارل_مارکس به آرنولد روگه - سال ۱۸۴۳
📕📕📕https://t.center/tajrobeneveshtan