در منابع گوناگون از #شاهزاده_ملک_قاسم_میرزا (۱۸۶۰-۱۸۰۷) پسر #فتحعلیشاه و #حکمران_ارومیه بعنوان اولین ایرانی نام برده شده که به #روش_داگرئوتیپ بر روی صفحه نقره اندود #عکاسی کرده اگر چه تاکنون هیچ داگرئوتیپ ایرانی باقی نمانده است. ورود #فرانسیس_کارلهیان_فرانسوی به ایران در پاییز ۱۲۳۷ به نوعی سرآغاز آموزش و گسترش عکاسی در ایران بود. #آقارضا_اقبالالسلطنه (۱۸۹۰-۱۸۴۳) حسب امر و علاقه #ناصرالدین_شاه زیرنظر این عکاس فرانسوی به آموختن عکاسی مشغول شد و پس از یادگیری این فن، در حوالی ۲۰ سالگی بدریافت لقب #عکاسباشی مفتخر گردید و شاه مکان مستقلی را در کاخ گلستان با عنوان #عکاسخانه به فعالیتهای وی اختصاص داد، از اینرو از وی بعنوان نخستین عکاس حرفهای ایران نام میبرند. او بعدها شاگردانی از جمله #عباسعلی_بیک را تربیت کرد و هم اکنون بخش مهمی از آلبومهای بجا مانده از #دوره_ناصری به عکسهای این عکاس و شاگردانش اختصاص دارد. او همچنین نخستین کسی است که از آستان قدس رضوی در مشهد و نیز بسیاری از بناهای تاریخی کشور عکاسی کرده، همچنین در سالهای ۱۸۷۸-۱۸۷۳ از همراهان ناصرالدینشاه در سفر اروپا بود و عکسهایی از مناظر و همراهان شاه گرفته است. اما تاریخ عکاسی ایران بیش از نام هر حاکم دیگری با ناصر الدینشاه (۱۲۷۵-۱۲۱۰) گره خورده. طبق برخی اسناد یکی از نخستین برخوردهای او با عکاسی زمانی بوده که طبق اعلام بعضی منابع در ۱۳ سالگی و زمانیکه بعنوان ولیعهد ایران در تبریز اقامت داشت در آذرماه ۱۲۲۳ سوژه دوربین #ژول_ریشار_فرانسوی شد. ظاهراً این آشناییهای اولیه سبب علاقه ولیعهد جوان به عکاسی شد بطوریکه پس از رسیدن به سلطنت در شهریور ۱۲۲۷ همواره یکی از حامیان اصلی گسترش عکاسی در ایران لقب گرفت. وی در بسیاری موارد دانسته یا ندانسته از عکاسی بعنوان وسیلهای برای مستندنگاری تاریخی و فرهنگی بهره جست و عکاسان دربار را به اقصی نقاط کشور فرستاد تا از شهرها و روستاهای مختلف و آثار تاریخی و اقوام و طوایف ایرانی عکس بگیرند و اغلب توضیحاتی هم برای هر عکس بنویسند. ناصرالدینشاه خود عکاسی را از فرانسیس کارلهیان آموخت و تا آخر عمرش عکسهای بسیاری از خود، زنان حرمسرا، غلامان و خدمتکاران دربار و شخصیتها و محیط اطرافش گرفت که بسیاری از آنها هماکنون در آلبومخانه کاخ گلستان یا سایر آرشیوهای تاریخی موجود است. اولین عکاسخانه عمومی ایران به دستور ناصرالدینشاه و به سرپرستی عباسعلیبیک (از شاگردان آقارضا عکاسباشی) فروردین ۱۲۴۸ در خیابان جباخانه تهران تاسیس شد. از دیگر مواردی که سبب همگانی شدن بیشتر عکاسی در ایران شد میتوان به آغاز آموزش آن در #دارالفنون اشاره کرد که نخستین مدرس آن هم فرانسیس کارلهیان بود. #سرهنگ_لوییجی_پشه اهل ناپل ایتالیا و معلم پیاده نظام ارتش ایران، در اردیبهشت ۱۲۳۷ برای نخستین بار با هزینه شخصی به جنوب ایران رفت و به #روش_کلودیون_تر عکسهایی از #تخت_جمشید و #پاسارگاد تهیه کرد و کمی بعد نسخههایی از آنها را در آلبومی به ناصرالدینشاه تقدیم نمود که میتوان آن را نخستین گزارش تصویری در ایران که دارای تاریخ مشخص است بشمار آورد که در البومخانه #کاخ_گلستان موجود است. #آنتوان_سوریوگین، #روسیخان، #ژول_ریشار، #ارنست_هولتسر، #مسیو_پاپاریان، #لوییجی_مونتابونه، #ژاک_دمرگان و #آلبرت_هوتز از دیگر خارجیانی هستند که طی سالهای اولیه ورود عکاسی به ایران تصاویر بسیاری با موضوعات مختلف از زندگی اجتماعی و مناظر و معماری ایران آفریدند یا دستی در آموزش عکاسی داشتند.
در منابع گوناگون از #شاهزاده_ملک_قاسم_میرزا (۱۸۶۰-۱۸۰۷) پسر #فتحعلیشاه و #حکمران_ارومیه بعنوان اولین ایرانی نام برده شده که به #روش_داگرئوتیپ بر روی صفحه نقره اندود #عکاسی کرده اگر چه تاکنون هیچ داگرئوتیپ ایرانی باقی نمانده است. ورود #فرانسیس_کارلهیان_فرانسوی به ایران در پاییز ۱۲۳۷ به نوعی سرآغاز آموزش و گسترش عکاسی در ایران بود. #آقارضا_اقبالالسلطنه (۱۸۹۰-۱۸۴۳) حسب امر و علاقه #ناصرالدین_شاه زیرنظر این عکاس فرانسوی به آموختن عکاسی مشغول شد و پس از یادگیری این فن، در حوالی ۲۰ سالگی بدریافت لقب #عکاسباشی مفتخر گردید و شاه مکان مستقلی را در کاخ گلستان با عنوان #عکاسخانه به فعالیتهای وی اختصاص داد، از اینرو از وی بعنوان نخستین عکاس حرفهای ایران نام میبرند. او بعدها شاگردانی از جمله #عباسعلی_بیک را تربیت کرد و هم اکنون بخش مهمی از آلبومهای بجا مانده از #دوره_ناصری به عکسهای این عکاس و شاگردانش اختصاص دارد. او همچنین نخستین کسی است که از آستان قدس رضوی در مشهد و نیز بسیاری از بناهای تاریخی کشور عکاسی کرده، همچنین در سالهای ۱۸۷۸-۱۸۷۳ از همراهان ناصرالدینشاه در سفر اروپا بود و عکسهایی از مناظر و همراهان شاه گرفته است. اما تاریخ عکاسی ایران بیش از نام هر حاکم دیگری با ناصر الدینشاه (۱۲۷۵-۱۲۱۰) گره خورده. طبق برخی اسناد یکی از نخستین برخوردهای او با عکاسی زمانی بوده که طبق اعلام بعضی منابع در ۱۳ سالگی و زمانیکه بعنوان ولیعهد ایران در تبریز اقامت داشت در آذرماه ۱۲۲۳ سوژه دوربین #ژول_ریشار_فرانسوی شد. ظاهراً این آشناییهای اولیه سبب علاقه ولیعهد جوان به عکاسی شد بطوریکه پس از رسیدن به سلطنت در شهریور ۱۲۲۷ همواره یکی از حامیان اصلی گسترش عکاسی در ایران لقب گرفت. وی در بسیاری موارد دانسته یا ندانسته از عکاسی بعنوان وسیلهای برای مستندنگاری تاریخی و فرهنگی بهره جست و عکاسان دربار را به اقصی نقاط کشور فرستاد تا از شهرها و روستاهای مختلف و آثار تاریخی و اقوام و طوایف ایرانی عکس بگیرند و اغلب توضیحاتی هم برای هر عکس بنویسند. ناصرالدینشاه خود عکاسی را از فرانسیس کارلهیان آموخت و تا آخر عمرش عکسهای بسیاری از خود، زنان حرمسرا، غلامان و خدمتکاران دربار و شخصیتها و محیط اطرافش گرفت که بسیاری از آنها هماکنون در آلبومخانه کاخ گلستان یا سایر آرشیوهای تاریخی موجود است. اولین عکاسخانه عمومی ایران به دستور ناصرالدینشاه و به سرپرستی عباسعلیبیک (از شاگردان آقارضا عکاسباشی) فروردین ۱۲۴۸ در خیابان جباخانه تهران تاسیس شد. از دیگر مواردی که سبب همگانی شدن بیشتر عکاسی در ایران شد میتوان به آغاز آموزش آن در #دارالفنون اشاره کرد که نخستین مدرس آن هم فرانسیس کارلهیان بود. #سرهنگ_لوییجی_پشه اهل ناپل ایتالیا و معلم پیاده نظام ارتش ایران، در اردیبهشت ۱۲۳۷ برای نخستین بار با هزینه شخصی به جنوب ایران رفت و به #روش_کلودیون_تر عکسهایی از #تخت_جمشید و #پاسارگاد تهیه کرد و کمی بعد نسخههایی از آنها را در آلبومی به ناصرالدینشاه تقدیم نمود که میتوان آن را نخستین گزارش تصویری در ایران که دارای تاریخ مشخص است بشمار آورد که در البومخانه #کاخ_گلستان موجود است. #آنتوان_سوریوگین، #روسیخان، #ژول_ریشار، #ارنست_هولتسر، #مسیو_پاپاریان، #لوییجی_مونتابونه، #ژاک_دمرگان و #آلبرت_هوتز از دیگر خارجیانی هستند که طی سالهای اولیه ورود عکاسی به ایران تصاویر بسیاری با موضوعات مختلف از زندگی اجتماعی و مناظر و معماری ایران آفریدند یا دستی در آموزش عکاسی داشتند.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
#دولت#ساسانيان ايران در اواخر دهه قرن سوم ميلادی دچار درد سرسازی يك شاهزاده جاه طلب به نام #تيرداد پسر #خسرو شده بود كه تاييد #امپراتور وقت #روم را برای پادشاهی خود بر #ارمنستان به دست آورده بود. #نرسی_ساسانی#شاه_وقت_ايران برای دستگيری و محاكمه تيرداد به جرم خيانت به وطن، به ارمنستان نيرو فرستاد و تيرداد به #رم فرار كرد و دولت روم را بر ضد وطن خود برانگيخت.
دولت ايران که چنين ديد به دولت روم اعلان جنگ داد. #سنای_روم هم به نوبه خود در جلسه ۲۷ سپتامبر سال ۲۹۵ پيشنهاد #جنگ_با_ايران را تصويب كرد. متعاقب ابلاغ اين مصوبه به دولت، #ديوکلتيانوس ( #ديوکلتيان ) امپراتور وقت روم سپاهی به #فرماندهی#گالريوس داماد خود به جنگ ايران فرستاد.
اين سپاه ۲۶ ژوئيه ۲۹۷ ميلادی در نزديكی #فرات (محلی ميان #جنوب_ترکيه و #شمال_سوريه امروز) از ايران #شكست_خورد و #گالريوس به #انطاکیه فرار كرد و از سوی امپراتور روم توبيخ شد و قول جبران داد. اين سومين نبرد ايران و روم در زمان سلطنت نرسی بود.
گالريوس بعدا با طرح نقشه و با يک نيروی زبده و پس از عبور از کوهها (کوههای جنوب ترکيه و شمال #عراق امروز) خود را به اردوگاه نرسی رسانيد و در يک شبيخون همسر و فرزندان کوچک او ازجمله دخترانش را اسير کرد که نرسی برای پس گرفتنشان مجبور به دادن امتياز و امضای #قرارداد_صلح شد. نرسی پس از دادن اين امتياز از عمل خود احساس پشيمانی کرد، بيمار شد و به نفع پسرش #هرمز از سلطنت کناره گيری نمود. ۶۵ سال بعد #شاپور_دوم#انتقام_شکست نرسی از رومیان را گرفت و زمین های مسترد شده را بازپس گرفت....
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
وی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود. وحشی در جوانی به #یزد رفت و از دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به #کاشان عزیمت نمود و شغل #مکتب_داری را برگزید. وی پس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به #بندر_هرمز و #هندوستان ، در اواسط عمر به #یزد بازگشت و تا پایان عمر (سال ۹۹۱ هجری قمری) در این شهر زندگی کرد.
محل ارامشگاه یزد، خیابان امام خمینی روبهروی #شاهزاده_فاضل بود. (بنای آرامگاه را تخریب نمودند!!!!!؟؟؟)
#محمد_باقر_میرزا ( #صفی_میرزا ) #نخستین_فرزند شاه عباس، #شاهزاده دلیر، #مشفق و #درست_کردار به دستور پدرش سال ۱۰۲۲ ق کشته شد. در لحظات فاش شدن قتل او سیل نفرت، اعتراض و دشنام مردم و سیاحان خارجی را روانه شاه عباس گرداند. مادر بینوای شاه جوان، دیوانه وار بسوی شاه دوید و با مشت بر سر و روی او کوفت. #همسر_اول صفی میرزا ( #دختر#شاه_اسماعیل_دوم ) با سر و روئی خونچکان، شاه را به باد ناسزا گرفت. شاه از فرط انفعال و ندامت در مقابل این همه تهاجم هیچ عکس العملی نشان نداد. شاه عباس در دوزخ #سوء_ظن و بدبینی همواره می اندیشید که صفی میرزا با آنهمه محبوبیت در نزد مردم، در صدد کشتن اوست، اما شاهزاده همواره می کوشید تا اخلاص و صداقتش را به پدر بدگمانش ثابت کند. در #سفر#گیلان#جاسوسانِ مراقب شاهزاده با #گزارش_های_دروغ مدعی شدند که وی در مجلس #شراب_خواری و در حال مستی نیّات باطنی خود را مبنی بر کشتن شاه و نشستن بر جای او بر زبان رانده است. #ملا_مظفر_گنابادی#منجم_شاه نیز اخطار کرد که خطر جدی جان شاه را تهدید میکند و همین باعث مصمم ساختن شاهِ بد دل و خرافه پرست برای کشتن پسرش نمود. اجرای قتل را ابتدا به #قرچای_خان ، #سپهسالار_کل_ایران محول کرد که این مرد پاکدل به پای شاه افتاد و گفت: این غلام، هرگز دست به خون خاندان شاهی نمی آلاید. به یقین میدانم که قبله عالم روزی از این کارش پشیمان خواهد شد. #اوزن_بهبود (بهبود بیگ) #غلام_چرکسی ، خونریز و قسی القلب سر راه صفی میرزا که تازه از حمام بیرون آمده و سوار بر قاطر همراه یکنفر جلودار به خانه میرفت، را گرفت و گفت: پیاده شو، قبله عالم خواسته که تو بمیری. شاهزاده تیره روز به لرزه افتاد و چشم بر آسمان نهاد و گفت: پروردگارا، من چه کرده ام که باید کشته شوم؟ اکنون که اراده تو بر مردن من تعاق گرفته، جز تسلیم چاره نیست. بهبود بیگ با ۲ زخم کارد او را در خاک و خون غلطاند و جسدش را در مردابی افکند. قاتل به طویله خاص شاهی پناه گرفت و بست نشست. این تمهید را شاه عباس اندیشیده بود، عفو قاتل نیز موید آن بود. شایع کردند که قاتل خودسرانه و به قصد رفعاتهام و سوءظن از غلامان چرکس، مبادرت به قتل نموده و هیچ بازخواستی از او نکردند که هیچ بلکه شاه معتقد بود باید با او با مهربانی رفتار کرد و در پاسخ علت بخشیدن قاتل گفت: اگر او را بکشم، مردم خواهند گفت که بدستور من صفی میرزا را کشته و او را کشتم تا این راز پنهان بماند. صفی میرزا پسران کوچکی دارد که روزی بزرگ خواهند شد و انتقام پدرشان را خواهند گرفت، فعلاً با او مهربانی کنید تا نگریزد. صفی میرزا هنگام مرگ ۲۹ ساله بود، در ساعات اولیه کسی جرات نزدیک شدن به جسد را نداشت ولی #شیخ_بهاء_الدین_عاملی ( #شیخ_بهائی ) اجازه برداشتن نعش را از شاه گرفت و آنرا به #اردبیل فرستاد. اشخاص بسیاری بدنبال صفی میرزا کشته شدند، شاه که به سختی پشیمان شده بود در راه #گیلان به #اصفهان و #قزوین#سرداران و افرادی که به تبانی با صفی میرزا متهم شده بودند و آنهائی که او را به کشتن پسرش برانگیخته بودند یکجا جمع کرد و با #شراب_زهر_آلود همگی را به دیار عدم فرستاد حتی به بهبود بیگ دستور داد سر پسر جوانش را ببُرد و نزد او آورد.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
پادشاه زاده ای از اسب به زمین افتاد و مهره های گردنش به سختی جا به جا شد. پزشکان همه ناتوان از درمان او بودند تا اینکه پزشکی یونانی توانست گردن پادشاه را بهبود بخشد. همین که آن شاهزاده درد گردنش پایان گرفت، پزشک معالج خود را فراموش کرد. آن پزشک به نزد شاهزاده رفت، اما به او چندان توجه نکرد. پزشک ناراحت شد و با خود گفت اگر آن روز درمانت نمی کردم، امروز زمین گیر بودی.
پزشک که از بی توجهی شاهزاده نسبت به خودش دلگیر بود، تصمیم گرفت کاری کند که شاهزاده دوباره به همان درد مبتلا شود. برای اجرای نقشه خود مقداری از تخم گونه ای گیاه را برای شاهزاده فرستاد و گفت شایسته است که آنها را بر آتش بریزید تا بوی آن به کارتان آید. مقداری از آنرا بر آتش ریختند و شاهزاده به عطسه افتاد. گردن پادشاه دوباره به حالت قبلی بازگشت. پادشاه چندین نفر را برای عذرخواهی به دنبال پزشک فرستاد، ولی از او اثری نبود.
پس از #قتل_نادر_شاه، برادر زاده وی بنام #علیقلی_خان که لقب #عادلشاه!! برای خود برگزید، به #مشهد آمده و #اعلام_سلطنت کرد. وی برای این که مدعیان تاج و تخت را از میان بردارد #سهراب_خان_نامی را با گروهی از #سپاهیان_بختیاری که مهارتشان را در #قلعه_گیری نشان داده بودند ( #فتح قندهار ) برای #کشتن#شاهزادگان#افشار به #کلات فرستاد و مدتی آن جا را در محاصره داشتند، تا روزی که #مستحفظین_برج غفلت کرده و نردبانی را که در کنار برج قرار داشت، بجای گذاشته بودند. عده ای از بختیاری ها متوجه نردبان شده و از آن بالا رفته و خود را به برج رسانیده و بر آن جا مسلط شدند، و با جنگ و گریز، بالاخره حصار کلات را به تصرف در آوردند. شاهزادگان افشار، #نصرالله_میرزا و #امامقلی_میرزا (پسران نادر) به اتفاق #شاهرخ، #برادر_زاده خود چون بخت را واژگون دیدند هریک بر اسبی سوار شده، به سوی #مرو#گریختند و #کاظم_بیگ_افشار (برادر دیگر علیقلی خان) که آن هنگام در کلات بود، آن ها را تا بیرون دژ دنبال کرد و چون به آن ها نرسید مراجعت کرد و گروهی به همراه #دوست_محمد_خان_چهچهه_ای که #قوشچی#نصر_الله_میرزا بودـ حق نمک نشناخته به تعقیب آن ها روانه شد و امامقلی و شاهزاده شاهرخ را درشرق حدود کلات دستگیر نمود، و #قربانعلی نامی از منسوبان خود را به تعقیب #شاهزاده#نصر_الله_میرزا فرستاد و او در #آبادیِ #حوض_سنگ به نصرالله میرزا رسید و نصرالله میرزا در زد و خورد قربانعلی را به هلاکت رساند و از معرکه گریخت ولی با جمعی از #قراولانِ_مرو مواجه شد. آنان این فرزند نادر که #داماد#محمد_شاه_گورکانی و ملقب به #پسر_شمشیر بود را دستگیر و به کلات آوردند. #سهراب ، رضاقلی میرزای نابینا را با شانزده و به قولی هیجده نفر از #اولاد و #احفاد_خُرد_و_بزرگ_نادر که در کلات بودند از دم شمشیر گذرانیده ولی نصرالله میرزا که بیست و سه ساله و هشت پسر او و #امامقلی هیجده ساله، #چنگیز_خان سه ساله، #محمد_الله_خان_شیر_خواره و #شاهرخ_میرزا را به مشهد آوردند. پس از فتح کلات و دستگیری خانواده نادرشاه توسط سپاهیان بختیاریِ علیقلی خان (عادلشاه)، او بدون هیچ شرمی، عموزادگان خویش یعنی نصرالله میرزا و امامقلی میرزا را پس از انتقال به مشهد کشته و سایر برادرانش، چنگیزخان سه ساله و محمدالله خان که کودک بودند به دستوراو #مسموم گردیدند!! همچنین #برادران_شاهرخ، #محبعلی_میرزا دوازده ساله، #احمد_قلی_میرزا یازده ساله، #هارون_خان پنج ساله، #بیستون_خان هفت ساله، و #محمد_خان چهارساله را به قتل رسانید. علیقلی خان برای #ریشه_کن_کردن#نسل_نادر_شاه ، وحشیگری را به جایی رسانید که کلیه #زنان_بیوه ای را که از #شاه و #شاهزادگان باقی مانده و دارای فرزند بودند به #قتل رسانید و تنها #شاهرخ که هنوز بیش از چهارده سال نداشت در #ارگ_شهر#محبوس نموده خبر کشته شدن او را در شهر منتشر نمود. منظور او از کار این بود که هر وقت عموم مردم با سلطنت او از در مخالفت برآیند، شاهرخ میرزا را که از #دودمان_نادر و از مادر، #صفویه است بر تخت نشانده و خود زمام امور را بدست گیرد و اگر توانست به زور سرنیزه برتخت بنشیند در آینده او را نیز مانند سایر شاهزادگان معدوم سازد.
هرچند یکی از فرزندان خردسال نادرشاه بطور معجزه آسایی نجات یافت و به اروپا رسیده و #افسر#ارتش#اتریش شده و معروفیتی بهم رسانید که خودش داستان دلکشی دارد.
تصویر پیوست : نادر شاه افشار و دو فرزندش (احتمالاً رضاقلی و نصراللّه) و پیرمردی که شاید #میرزا_مهدی_خان_استر_آبادی باشد را نشان می دهد. این نقاشی در زمان نادرشاه (قرن دوازده شمسی) کشیده شده است و در معرفی این اثر، شرح حال تنها فرزند بازمانده نادرشاه که افسر فرمانده امپراتوری اتریش بود نیز آمده است.😔
#دولت#ساسانيان ايران در اواخر دهه قرن سوم ميلادی دچار درد سرسازی يك شاهزاده جاه طلب به نام #تيرداد پسر #خسرو شده بود كه تاييد #امپراتور وقت #روم را برای پادشاهی خود بر #ارمنستان به دست آورده بود. #نرسی_ساسانی#شاه_وقت_ايران برای دستگيری و محاكمه تيرداد به جرم خيانت به وطن، به ارمنستان نيرو فرستاد و تيرداد به #رم فرار كرد و دولت روم را بر ضد وطن خود برانگيخت.
دولت ايران که چنين ديد به دولت روم اعلان جنگ داد. #سنای_روم هم به نوبه خود در جلسه ۲۷ سپتامبر سال ۲۹۵ پيشنهاد #جنگ_با_ايران را تصويب كرد. متعاقب ابلاغ اين مصوبه به دولت، #ديوکلتيانوس ( #ديوکلتيان ) امپراتور وقت روم سپاهی به #فرماندهی#گالريوس داماد خود به جنگ ايران فرستاد.
اين سپاه ۲۶ ژوئيه ۲۹۷ ميلادی در نزديكی #فرات (محلی ميان #جنوب_ترکيه و #شمال_سوريه امروز) از ايران #شكست_خورد و #گالريوس به #انطاکیه فرار كرد و از سوی امپراتور روم توبيخ شد و قول جبران داد. اين سومين نبرد ايران و روم در زمان سلطنت نرسی بود.
گالريوس بعدا با طرح نقشه و با يک نيروی زبده و پس از عبور از کوهها (کوههای جنوب ترکيه و شمال #عراق امروز) خود را به اردوگاه نرسی رسانيد و در يک شبيخون همسر و فرزندان کوچک او ازجمله دخترانش را اسير کرد که نرسی برای پس گرفتنشان مجبور به دادن امتياز و امضای #قرارداد_صلح شد. نرسی پس از دادن اين امتياز از عمل خود احساس پشيمانی کرد، بيمار شد و به نفع پسرش #هرمز از سلطنت کناره گيری نمود. ۶۵ سال بعد #شاپور_دوم#انتقام_شکست نرسی از رومیان را گرفت و زمین های مسترد شده را بازپس گرفت....
در منابع گوناگون از #شاهزاده_ملک_قاسم_میرزا (۱۸۶۰-۱۸۰۷) پسر #فتحعلیشاه و #حکمران_ارومیه بعنوان اولین ایرانی نام برده شده که به #روش_داگرئوتیپ بر روی صفحه نقره اندود #عکاسی کرده اگر چه تاکنون هیچ داگرئوتیپ ایرانی باقی نمانده است. ورود #فرانسیس_کارلهیان_فرانسوی به ایران در پاییز ۱۲۳۷ به نوعی سرآغاز آموزش و گسترش عکاسی در ایران بود. #آقارضا_اقبالالسلطنه (۱۸۹۰-۱۸۴۳) حسب امر و علاقه #ناصرالدین_شاه زیرنظر این عکاس فرانسوی به آموختن عکاسی مشغول شد و پس از یادگیری این فن، در حوالی ۲۰ سالگی بدریافت لقب #عکاسباشی مفتخر گردید و شاه مکان مستقلی را در کاخ گلستان با عنوان #عکاسخانه به فعالیتهای وی اختصاص داد، از اینرو از وی بعنوان نخستین عکاس حرفهای ایران نام میبرند. او بعدها شاگردانی از جمله #عباسعلی_بیک را تربیت کرد و هم اکنون بخش مهمی از آلبومهای بجا مانده از #دوره_ناصری به عکسهای این عکاس و شاگردانش اختصاص دارد. او همچنین نخستین کسی است که از آستان قدس رضوی در مشهد و نیز بسیاری از بناهای تاریخی کشور عکاسی کرده، همچنین در سالهای ۱۸۷۸-۱۸۷۳ از همراهان ناصرالدینشاه در سفر اروپا بود و عکسهایی از مناظر و همراهان شاه گرفته است. اما تاریخ عکاسی ایران بیش از نام هر حاکم دیگری با ناصر الدینشاه (۱۲۷۵-۱۲۱۰) گره خورده. طبق برخی اسناد یکی از نخستین برخوردهای او با عکاسی زمانی بوده که طبق اعلام بعضی منابع در ۱۳ سالگی و زمانیکه بعنوان ولیعهد ایران در تبریز اقامت داشت در آذرماه ۱۲۲۳ سوژه دوربین #ژول_ریشار_فرانسوی شد. ظاهراً این آشناییهای اولیه سبب علاقه ولیعهد جوان به عکاسی شد بطوریکه پس از رسیدن به سلطنت در شهریور ۱۲۲۷ همواره یکی از حامیان اصلی گسترش عکاسی در ایران لقب گرفت. وی در بسیاری موارد دانسته یا ندانسته از عکاسی بعنوان وسیلهای برای مستندنگاری تاریخی و فرهنگی بهره جست و عکاسان دربار را به اقصی نقاط کشور فرستاد تا از شهرها و روستاهای مختلف و آثار تاریخی و اقوام و طوایف ایرانی عکس بگیرند و اغلب توضیحاتی هم برای هر عکس بنویسند. ناصرالدینشاه خود عکاسی را از فرانسیس کارلهیان آموخت و تا آخر عمرش عکسهای بسیاری از خود، زنان حرمسرا، غلامان و خدمتکاران دربار و شخصیتها و محیط اطرافش گرفت که بسیاری از آنها هماکنون در آلبومخانه کاخ گلستان یا سایر آرشیوهای تاریخی موجود است. اولین عکاسخانه عمومی ایران به دستور ناصرالدینشاه و به سرپرستی عباسعلیبیک (از شاگردان آقارضا عکاسباشی) فروردین ۱۲۴۸ در خیابان جباخانه تهران تاسیس شد. از دیگر مواردی که سبب همگانی شدن بیشتر عکاسی در ایران شد میتوان به آغاز آموزش آن در #دارالفنون اشاره کرد که نخستین مدرس آن هم فرانسیس کارلهیان بود. #سرهنگ_لوییجی_پشه اهل ناپل ایتالیا و معلم پیاده نظام ارتش ایران، در اردیبهشت ۱۲۳۷ برای نخستین بار با هزینه شخصی به جنوب ایران رفت و به #روش_کلودیون_تر عکسهایی از #تخت_جمشید و #پاسارگاد تهیه کرد و کمی بعد نسخههایی از آنها را در آلبومی به ناصرالدینشاه تقدیم نمود که میتوان آن را نخستین گزارش تصویری در ایران که دارای تاریخ مشخص است بشمار آورد که در البومخانه #کاخ_گلستان موجود است. #آنتوان_سوریوگین، #روسیخان، #ژول_ریشار، #ارنست_هولتسر، #مسیو_پاپاریان، #لوییجی_مونتابونه، #ژاک_دمرگان و #آلبرت_هوتز از دیگر خارجیانی هستند که طی سالهای اولیه ورود عکاسی به ایران تصاویر بسیاری با موضوعات مختلف از زندگی اجتماعی و مناظر و معماری ایران آفریدند یا دستی در آموزش عکاسی داشتند.