فلسفه

#سورن_کی‌یرکگور
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️دیری است که گرایشِ بنیادیِ عصرِ مدرنِ ما معطوف به یکدست‌سازی از طریقِ آشوب‌های پرشمار بوده است... در روزگارانِ سرزنده و شورانگیز و پرآشوب، چیزی چون انبوهِ خلق در کار نیست... فقط وقتی هیچ زندگانیِ اشتراکیِ نیرومندی نیست تا به حیاتِ انضمامیِ آدمیان جوهر و مایه ببخشد، مطبوعات، این انتزاعِ موسوم به «انبوهِ خلق» را جعل خواهد کرد، انبوهی متشکل از افرادی بی‌جوهر و بی‌مایه که هرگز در اقترانِ زمانیِ هیچ وضعیت یا سازمانِ تشکل‌یافته‌ای متحد نمی‌شوند یا نمی‌توانند به وحدت برسند و با این‌همه مدعیان آن‌ها را یک کل می‌خوانند. انبوهِ خلق تشکیلِ قسمی سپاه می‌دهند، یکانی پرشمارتر از کلِ مجموعِ مردم، لیکن این سپاه را هرگز نمی‌توان بازدید و وارسید؛ راستش این سپاه حتی نمی‌تواند یک نماینده‌ی واحد داشته باشد زیرا خودش انتزاعی بیش نیست... انبوهِ خلق که مرکب است از کس‌هایی چون این‌ها، از افراد در لحظه‌هایی که کسی‌ نیستند، قسمی موجودِ غول‌پیکر است، فضایِ خالی و خلأیی انتزاعی که همه چیز هست و هیچ نیست. انبوهِ خلق همه چیز هست و هیچ نیست، خطرناک‌ترینِ همه‌ی قدرت‌ها و بی‌معناترینِ آن‌ها... مقوله‌ی «انبوهِ‌ خلق» سرابِ تأمل است که افراد را اغفال می‌کند و به عُجب و نِخوَت می‌کشاند، زیرا هرکس می‌تواند این غولِ بی‌شاخ‌ودم را به خود نسبت دهد، غولی که در قیاس با آن ویژگی‌های انضمامیِ واقعیتِ بالفعل، حقیر و خُرد می‌نمایند...

دست در دستِ بی‌شوروشوقی و تأمل‌زدگیِ عصرِ حاضر، انتزاعِ موسوم به «مطبوعات» شبحِ انتزاعیِ «انبوهِ خلق» را به وجود می‌آورد که همانا یکدست‌سازنده‌ی واقعی است... هرکس که کارِ نویسندگانِ یونان و رومِ باستان را خوانده باشد می‌داند که یک امپراتور چه لطایف‌الحیلی برای به‌خوش‌گذراندنِ وقت می‌شناسد. به همین قیاس، انبوهِ خلق محضِ سرگرمی و تفریح از سگی نگاهداری می‌کند. سگ جزءِ خوار و حقیرِ جهانِ ادب است. اگر سروکله‌ی مافوقی پیدا شود، سگ را سیخ می‌زنند تا پاچه‌اش را بگیرند و آن وقت، سرها گرم می‌شود... انبوهِ خلق احساسِ ندامت هم نمی‌کند؛ هرچه باشد او کاری نکرده، تقصیرِ سگ بوده... در دادگاه هم انبوهِ خلق خواهد گفت:‌ «این سگ مالِ من نیست؛ این سگ اصلاً صاحب ندارد.»

👤 #سورن_کی‌یرکگور، دو عصر، به نقل از‌ #جان_دی_کاپوتو
📚 #چگونه_کیرکگور_بخوانیم
▪️بخشِ هفتم - دو عصر
🔃 ترجمه‌ی صالح نجفی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
📚 #تکرار
نویسنده #سورن_کی‌یرکگور

تکرار کتابی است که در سال 1843 توسط سورن کیرکگور نوشته شد و با نام مستعار کنستانتین کنستانتیوس منتشر شده است تا نامش منعکس کننده ی مضمون کتاب باشد. کنستانتین در این کتاب بررسی می کند که تکرار امکان پذیر است یا خیر، این کتاب شامل آزمایش های او و رابطه ی او با بیمار بی نامی است که در طول کتاب از او با عنوان مرد جوان نام می برد.
مرد جوان عاشق دختری می شود، به او پیشنهاد ازدواج می دهد، این پیشنهاد پذیرفته می شود، اما مرد جوان اکنون نظر خود را تغییر داده است. کنستانتین به محرم راز مرد جوان تبدیل می شود. و در واقع مشکل مرد جوان همان مشکلی است که خود کیرکگور با رجین اولسن داشت. او به او پیشنهاد ازدواج کرده بود، او قبول کرده بود، اما کیرکگور نظر خود را تغییر داده بود. کیرکگارد به " آزمایش کردن احساسات نامزدش" متهم شد.
در کتاب تکرار کنستانتین معتقد است که "تکرار و یادآوری یک حرکت است، در جهت های مخالف، چرا که چیزی که یادآوری می شود در واقع تکرار می شود ." فردی ممکن است سعی کند "لذت را به طور مداوم تکرار کند و لذت را در چیزی موقتی جاودانه کند". این همان چیزی است که کنستانتین در تلاش است تا آن را انجام دهد. وی امیدوار است که تکرار به یک مقوله جدید فلسفی تبدیل شود.
کتاب تکرار را به نوعی میتوان تکمله ای بر بهترین اثر کیرکگور یعنی ترس و لرز دانست.حال آنکه دغدغه ی نویسنده در هر دو کتاب مسئله ی اخلاق و رابطه ی آن با ایمان بوده است با این تفاوت که داستان تکرار درباره ی یک نامزدی ناتمام و داستان ترس و لرز مسئله ی ابراهیم و اسحاق است.

▪️ترجمه به فارسی

این کتاب به سعی #صالح_نجفی و توسط نشر مرکز در سال ۱۳۹۶ به فارسی ترجمه شده است. این ترجمه همراه با یک مقدمه و یک موخره به قلم مترجم، منتشر شده‌ست.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️#سورن_کی‌یرکگور: زندگی بر لب بحر فنا و ترس و لرز

این ویدیو به اندیشه و آثار سورنکییرکگور فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی می پردازد.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️با هر اندازه افزایشِ درجه‌ی آگاهی، و به تناسبِ این افزایش، شدتِ نومیدی افزایش می‌یابد: آگاهیِ بیشتر همانا، نومیدیِ شدید‌تر همانا. این موضوع به راحتی همه‌جا قابل رصد است، بخصوص در حالت‌هایِ مینیمم و ماکزیممِ نومیدی. نومیدیِ شیطان شدیدترین نومیدی است، چراکه شیطان روحِ صِرف، و از این رو، آگاهی و شفافیتِ مطلق است؛ در شیطان هیچ تیرگی و ابهامی وجود ندارد که همچون امری تسکین‌دهنده عمل کند، و به همین خاطر نومیدی‌اش کاملاً مطلق است: ماکزیممِ نومیدی. اما مینیممِ آن در حالتی رخ می‌دهد که شخص آنقدر ساده‌دل است که حتی نمی‌داند چیزی به نامِ نومیدی وجود دارد. بنابراین وقتی آگاهی در مینیممِ خود است نومیدی نیز به حداقل می‌رسد.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #بیماری_به_سوی_مرگ

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
وقتی پرسشِ حقیقت به شیوه‌ای عینی و برون‌ذاتی طرح شود، حقیقت به شیوه‌ای عینی به صورتِ امری عینی موردِ تأمّل قرار می‌گیرد که فردِ شناسنده خود را به آن مربوط می‌سازد. آن‌چه موردِ تأمّل قرار می‌گیرد نه این رابطه بلکه این است که آن چه فردِ شناسنده با آن رابطه برقرار می‌کند آیا حقیقت است، آیا همان امرِ حقیقی است. فقط اگر آن‌چه او با آن رابطه دارد حقیقت باشد، امرِ حقیقی باشد، آن‌گاه فاعلِ شناسایی در ساحتِ حقیقت خواهد بود. وقتی پرسشِ حقیقت به شیوه‌ای فاعلی و درون‌ذاتی طرح شود، رابطه‌ی فرد به شیوه‌ای فاعلی موردِ تأمّل قرار می‌گیرد. فقط اگر چگونگیِ این رابطه در ساحتِ حقیقت باشد، فرد در ساحتِ حقیقت خواهد بود، حتّی اگر آن‌چه فرد با آن قرار است رابطه داشته باشد غیرِ حقیقی باشد...

وقتی فاعلیتِ درون‌ذاتی حقیقت باشد، تعریف حقیقت نیز لاجرم در بطنِ خود حاویِ تعبیری دالّ بر تقابل با عینیّتِ برون‌ذاتی خواهد بود، یادگاری از همان دوراهی در مسیرِ جاده، و این تعبیر در ضمن نشان از خاصیّتِ کش‌سانِ سیرِ باطن و مکنونِ آدمی دارد. حال تعریفی از حقیقت: «حقیقت عبارت است از یک بی‌یقینیِ عینی که در فرآیندِ از آنِ‌ خود کردنِ پرشورترین سیرِ باطنی سخت بدان می‌چسبیم»، و این عالی‌ترین حقیقتی است که در دسترسِ شخصی هستی‌مند هست. در نقطه‌ای از مسیر که جاده می‌پیچد (و نمی‌توان جایش را به صورتِ عینی و برون‌ذاتی تعیین کرد، چرا که این نقطه دقیقاً همان فاعلیّتِ درون‌ذاتی است)، معرفتِ عینی به حالِ‌ تعلیق در می‌آید. به لحاظِ عینیف فرد به جز بی‌یقینی هیچ ندارد اما درست همین امر است که شور و شوقِ بی‌نهایتِ سیرِ باطن و مکنون را صد‌چندان می‌کند، و حقیقت دقیقاً همین دل‌به‌دریازدن است در برگزیدنِ بی‌یقینیِ عینی با شور-و-شوقِ نامتناهی...

ولی تعریفی که از حقیقت به دست‌ دادیم بیانِ دیگری است از مقوله‌ی ایمان. بدونِ خطر کردن و دل‌به‌دریا زدن، ایمانی نیست. ایمان همین تضادِ میانِ شورِ نامتناهیِ سیرِ باطن و بی‌یقینیِ عینی است. اگر من قادر باشم خدا را به روشِ عینی و برون‌ذاتی دریابم، ایمان ندارم؛ ولی از آن‌جا که نمی‌توانم او را به روشِ عینی بشناسم، باید که ایمان داشته باشم. اگر می‌خواهم بر سرِ ایمانِ خویش استوار مانم، باید پیوسته کاری کنم که دست از آن بی‌یقینیِ عینی برندارم، باید پیوسته ترتیبی دهم که در آن بی‌یقینیِ عینی، «بر فرازِ دریایی به عمق چهارصدهزار پا» باشم و باز هم ایمان داشته باشم.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #چگونه_کی‌یرکگور_بخوانیم
▪️تعلیقه‌ی غیرِ عملیِ نهایی بر «پاره‌نوشته‌هایِ فلسفی» به نقل از #جان_دی_کاپوتو
🔃 ترجمه‌ی #صالح_نجفی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
من زمانِ خویش را به قرارِ ذیل تقسیم می‌کنم: نیمی از آن را می‌خوابم، نیمِ دیگر را خواب می‌بینم. وقتی می‌خوابم هرگز خواب نمی‌بینم؛ اگر چنین بود شرمسار می‌شدم، چرا که خوابیدن منتهایِ نبوغ است...
دستاوردِ زندگی‌ام هیچ نبوده است، جز حس و حال [یکنواخت] یا رنگی واحد. دستاوردِ من شبیهِ اثرِ آن نقّاش‌-ای است که قرار بود عبورِ بنی اسرائیل را از دریای سرخ تصویر کند، و بدین منظور تمامیِ دیوار را سرخ کرد. و در مقام توضیح گفت مردمِ بنی اسرائیل به آن سوی دریا رفته بودند و مصریان غرق شدند.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #یا_این_یا_آن
🔃 ترجمه‌ی #صالح_نجفی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ در میان تمامی چیزهای مسخره‌ی عالم، مسخره ترین چیز در نظر من مشغول بودن در عالم است، - زیستن به کردار مردانی که با عجله غذا می خورند و با عجله سر کار می روند. بدین سان، وقتی در لحظه‌ی حساس می بینم مگسی روی دماغِ مردِ پر مشغله‌ای از این دست می نشیند یا کالسکه‌ای با شتابی صدچندان از کنار او می گذرد و به سر تا پایش گل‌ولای می پاشد، یا ناگهان پلِ متحرک بلند می شود یا سفالی از بام خانه‌ای فرو می افتد و بر سرش می خورد و هلاکش می کند، از ته دل میخندم. و چه کسی می تواند جلوی خنده‌ی خود را بگیرد؟ آخر این آدم‌های پر جنب‌وجوشِ همیشه گرفتار، به چه دست می یابند؟ آیا شبیه خانمی نیستند که گیج و دستپاچه انبر بخاری را نجات داده، در حالی که خانه‌اش طعمه‌ی آتش شده است؟ آخر ایشان چه چیزی بیش از این را از آتشِ عظیمِ زندگی نجات می دهند؟

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #یا_این_یا_آن

. join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ ‍ آنکه امید می‌وَرزَد بزدل است.
«تکرار» را خواستن، شهامت می‌طلبد.
آن‌که امید می‌ورزد بزدل است، آن‌که فقط به یاد می‌آورد هوس‌باز است، ولی او که تکرار را می‌خواهد مَرد است.
ولی آن‌که درنمی‌یابد که زندگی تکرار است و این زیباییِ زندگی است، خود را محکوم کرده است و سزاوارِ چیزی بیش از آن‌چه به طورِ قطع بر سرش می‌آید نیست ــ هلاکت.

«امید» به جامه‌ای نو می‌ماند، آهار خورده و شَق و رَق و شیک، که با این همه هرگز آن را تن نکرده‌ای و از همین روی نمی‌دانی آیا اندازه‌ات هست و به تو می‌آید یا نه.
«تذکار» جامه‌ای است که دور انداخته‌ای، که هرچند زیبا، دیگر اندازه‌ات نیست و برایت تنگ شده است.
«تکرار» جامه‌ای است که هرگز کهنه نمی‌شود و از بین نمی‌رود، راحت است و راست بر قامتِ تو دوخته، نه تنگ و نه گشاد.

«امید» دوشیزه‌ای است دلربا، اما ماهیِ گریز است. «تذکار» پیرزنی زیباست که در لحظه به کاری نمی‌آید. «تکرار» همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمی‌شوی.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #تکرار, جستاری در روانشناسیِ تجربی
🔃 ترجمه‌یِ #صالح_نجفی



join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ آنچه من واقعا لازم دارم این است که مطمئن شوم چه باید بکنم، نه این که چه باید بدانم... مهم‌ترین کار یافتنِ حقیقتی است که برای من حقیقت باشد، باید در جستجوی معنی و فکری باشم که دلم می‌خواهد برای آن زندگی کنم و بمیرم.

👤 #سورن_کی‌یرکگور

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■‍ ‍#فلسفه پیوسته فزون می خواهد، طالب امر ابدی است، خواستار حقیقت است.

حقیقتی که در سنجه ی آن حتی درست عیارترینِ هستی نیز فی نفسه، لحظه ای میمون بیش نیست.

درکل نسبت فلسفه با تاریخ به رابطه کشیشی اقرار نیوش با فردی توبه کار می ماند و از این رو باید همچون او گوشی تیز برای استماع اسرار فرد توبه کار داشته باشد.

تاریخ بی گمان قادر است حیات پرفراز و نشیب نوع بشر را با صدایی رسا و پرشور به بیان آورد،

اما باید از مقامی ارشد (فلسفه) درخواست کند تا آن را شرح دهد و تحلیل کند و آن‌گاه می تواند از اعجاب مسرت بخشی لذت ببرد که ابتدا تقریبا هیچ شوقی برای بازشناختن رونوشتی ندارد که فلسفه تدارک دیده است.

فلسفه نباید زیاده از حد به یک وجه جزئی از هستی پدیدارشناختی و بالاخص به ظاهر این مفهوم چشم بدوزد،
بلکه باید حقیقت آن را در و همراه با وجه پدیدارشناختی اش درنظر بگیرد.

📚 مفهوم آیرونی با ارجاع مدام به سقراط
👤 #سورن_کی‌یرکگور
🔃 ترجمه #صالح_نجفی

. join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ آن کس که در آرزویِ بهترین چیز است سَر خورده از زندگی پیر می‌شود،
آن کس که همیشه مُهیایِ بدترین چیز است زود هنگام پیر می‌شود،
اما آن کس که ایمان دارد جاودانه جوان می‌ماند.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #ترس_و_لرز
■ ترجمه #عبدالکریم_رشیدیان

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ شاید خدایی که کتاب مقدس فرض گرفته است، اصلا وجود نداشته باشد؛ یا شاید من و شما خدا را اشتباه فهمیده باشیم، یا درست درنیافته باشیم که خدا از ما چه می ‌خواهد و یا خداوند برای شکوفایی ما چه طرحی ریخته است.

متدین بودن ما را معصوم نمی‌ کند؛ و نیز تدین موجب نمی‌ شود که تمایلات کژ از سر راه شکل‌ دهی به باورها، اعمال و حتی هویت ‌بخشی ما کنار برود.

👤 #سورن_کی‌یرکگور

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ فرد سایه های متکثری دارد که همه ی آنها شبیه او هستند و هر از گاهی این ادعای یکسان را دارند که خود شخص هستند.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #قدم_اول
join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ بزرگترین تهدید، خطر از دست دادن خود است، که به قدری بی سر و صدا رخ می دهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ ازدواج کنی، پشیمان می‌شوی؛ ازدواج نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ یا ازدواج می‌کنی یا ازدواج نمی‌کنی، به هرحال پشیمان خواهی شد... به زنی اعتماد کنی، پشیمان می‌شوی؛ به زنی اعتماد نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ یا به زنی اعتماد می‌کنی یا به او اعتماد نمی‌کنی؛ به هرحال پشیمان خواهی شد. خود را حلق‌آویز کنی یا نکنی، به هرحال پشیمان خواهی شد. این آقای محترم که می‌بینید خدایِ فلسفه است و عصاره‌ی همه‌ی تاریخِ فلسفه. این نه‌فقط در لحظه‌های معینی است که من همه چیز را، به قول اسپینوزا، از منظر ابدیت می‌نگرم، بلکه من پیوسته از منظرِ ابدیت "زندگی می‌کنم". خیلی‌ها هستند که خیال می‌کنند این‌طوری زندگی می‌کنند، چون بعد از آن‌که یکی از دو کاری را می‌توانستند بکنند، انجام دادند، این اضداد را با هم ترکیب می‌کنند یا میان‌شان وساطت می‌کنند. ولی این بدفهمی است؛ چرا که ابدیتِ حقیقی نه در پسِ یا این/یا آن بلکه در برابرِ آن ایستاده است. بدین قرار ابدیتِ آنان چیزی نخواهد بود الّا توالیِ ملال‌انگیزِ لحظه‌های زمان؛ چراکه آنان گرفتارِ حسرتی مضاعف خواهند شد. فلسفه‌ی من دست‌کم آسان‌فهم است و دستیاب، آخر من فقط یک اصل دارم و بس؛ حتی از آن هم پایم را فراتر نمی‌گذارم... من از هیچ اصلی آغاز نمی‌کنم و پا پیش نمی‌گذارم؛ که اگر می‌گذاشتم پشیمان می‌شدم. پس اگر شنونده‌ی محترمی خیال برش دارد که در گفته‌های من چیزِ به‌دردبخوری هست معلوم می‌شود که هیچ استعدادِ فلسفه ندارد؛ اگر هم خیال کند در بحثِ من هیچ حرکتِ رو به جلویی هست، نتیجه همان است که گفتم... ولی از آن‌جا که من هرگز آغاز نمی‌کنم، هرگز نمی‌توانم توقف کنم...

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📚 #چگونه_کی‌یرکگور_بخوانیم
■ ترجمه‌ی #صالح_نجفی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
■‍ انگشتم را در هستی فرو می‌برم، بوی پوچی می‌دهد. کجا هستم؟ این چیزی که آن را جهان می‌خوانند چیست؟ چه کسی مرا به این دام انداخته و اکنون مرا وانهاده است؟ کی هستم؟ چگونه به جهان آمده‌ام، چرا با من مشورت نشد؟

👤 #سورن_کی‌یرکگور

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ قبل از صحبت کردن دو مرتبه فکر کنید
زیرا کلام شما می تواند بذر موفقیت یا بذر شکست در وجود طرف مقابل تان بکارد

👤 #سورن_کی‌یرکگور

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
Ещё