♦️در بارهی ساختمان متروپل آبادان: پاسخی به آقای محمدحسن محقق معین
(دانشپژوهی در دو حوزهی جامعهشناسی و نظریهی اجتماعی)
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲ مرداد ۱۴۰۲
وقتی ساختمان
متروپل سقوط کرد و سپس حرکتهای اعتراضی در آبادان شکل گرفت، من یادداشتهایی نوشتم که مورد توجه زیادی در سطح داخلی و حتا در یک مورد خارجی قرار گرفت. اما آقای محقق معین عزیز هم بدان توجه کردند و نقدی بر آن نوشتند. در انبوه مشغلهها یا شاید برای شرایط خاص آن زمان بدان پاسخ ندادم. اما اینک به درخواست برادر عزیز ام آقای محقق معین نکاتی در بارهی آن مینویسم.
من در نوشتههایم معمولا در سه مقام یا شأن قرار دارم. بهندرت ممکن است خارج از این شؤون قرار بگیرم:
۱. شأن انسانی که درگیر زندهگی و احوال شخصیی خود است و گاهی افکار و احساسات و نظرات خود را بهعنوان عضوی از جامعه مینویسد و در اینگونه نوشتار موضعی دانشپژوهانه ندارد،
۲. شأن یک محقق دانشگاهی که میکوشد دانشپژوهانه سخن بگوید،
۳. شأن یک نظریهپرداز اجتماعی که میکوشد دانشپژوهی را با نگاه هنجارین خود بیامیزد و از آرمانهای خود نیز سخن بگوید.
یادداشتهای من در بارهی فروریزیی ساختمان
متروپل یادداشتی از نوع دوم بود. در فضای رسانهایی موجود که همه جور نوشتهای یافت میشود، من میکوشم دقیق باشم و از روی اطلاع بنویسم. در مورد فروریزیی
متروپل نیز سعی کردم چنین کنم. به دوستان آبادانی پیام دادم و اطلاعات خواستم. به نظر ام این نوع محافظهکاری برای نوشتن و اظهار نظر و این نوع حساسیت و احتیاط برای نوشتن دقیق در بارهی امور اجتماعی برای کسی که در این شأن قرار دارد، ضروری است.
اما در بارهی اینکه مفاهیمی از «چارچوب نظریی نظم» بهکار گرفته ام با شما موافق نیستم. من در درون این چارچوب یا به تعبیر خود ام پارادایمهای نظریی همآهنگیمحوری قرار ندارم و بر عکس پارادایم فکریای که بدان تعلق دارم، سلطهمحوریی انفسی است. از قضا در یک پایاننامهی دکتری که در دانشگاه شیراز به انجام رسیده و بحث از دستگاه فکریی من نیز در دستور کار و مطالعه بوده، این مورد تا حدی تشخیص داده شده است؛ اگرچه محققان تعبیر دیگری را برای آن بهکار برده اند («تفسیرگراییی رادیکال»، بنگرید به لینک زیر
👇).
http://method.rihu.ac.ir/article_1670_c1a753ded94c74cd4423740462f9bcfa.pdfآنچه شما «چارچوب نظریی نظم» تصور کرده اید، بحثی است از موضع سلطهمحوریی سوبژکتیو یا انفسی بهمنظور ارائهی راهحلی برای نظام اجتماعی (در کاربردی که من از این تعبیر دارم و نه در تعبیر پارسنزی).
اما من در آن یادداشت از وضعیت نارضایتیی انفجاری سخن گفتم و حدسهایی را در بارهی احتمال وقوع جنبش اجتماعی مطرح کردم. همانطور که متن شما نشان میدهد شما هم مثل مسؤولان کشور آن نوشته را جدی نگرفتید، اما در شهریور ماه یک جنبش اجتماعی رخ داد که از همان نارضایتیای که از آن سخن گفته بودم، سوخت گرفته بود. من گفته بودم:
«اکنون میتوان حدس زد که ما در وضعیت نارضایتیی انفجاری قرار داریم. در این وضعیت نارضایتی گسترش یافته و بخش قابل توجهی از جمعیتِ کل اجتماعیی مربوطه را دربر میگیرد. افراد در این وضعیت به اَشکال گوناگونی ابراز نارضایتی میکنند. آستانهی تحمل پایین میآید. اَشکال افسردهگی و اشکال پرخاشگری نسبت به دیگران و سازمانها و اشخاص مسؤول و حتا خشونت با نزدیکان و اطرافیان و حتا خودزنی و خودکشیها افزایش مییابد. نشانهی دیگر وضعیت نارضایتیی انفجاری این است که افراد در هر جمعی (خواه در تاکسی، اتوبوس، مترو، میهمانی، و خواه در صف نان، صف باجهی بانک و غیره) نارضایتیی خود را با صدای بلند ابراز میکنند و شروع به گفتوگوهای نطلبیده میکنند. یکی سخن از نارضایتی آغاز میکند و دیگران بدو میپیوندند و با او همکلام میشوند. در این وضعیت همهی مردم به تحلیلگران اجتماعی بدل میشوند. وقتی به گفتوگوهایشان گوش فرا میدهیم، میبینیم که با حسّاسیت اخبار را دنبال میکنند و همدیگر را در جریان اخبار شنیده شده قرار میدهند. بدین ترتیب، نوعی گفتوگوی عمومی در بارهی مسائل اجتماعی را شاهد هستیم. این وضعی است که اکنون رخ داده است. وقتی وضعیت اینگونه میشود، هر اتّفاقی در هر ابعادی که رخ دهد (حتا فرو ریختن یک ساختمان در یک شهر)، نیز به مدیریت کلان ربط داده میشود و مقصر، درست یا غلط، در کلانترین سطح جستوجو میشود. باری، وضعیت نارضایتیی انفجاری تجدید نظری اساسی را طلب میکند» (محدثی، ۶ خرداد ۱۴۰۱).
https://t.me/NewHasanMohaddesi/7320https://t.me/NewHasanMohaddesi/7317#معین#متروپل#برش_عمودی#وضعیت_نارضایتی_انفجاری@NewHasanMohaddesi