♦️اینها بودند استادان ما!
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۶ تیر ۱۴۰۱
🔻دکتر یحیی علی بابایی اخیرا فوت شده است. به خانواده و دوستدارانشان تسلیت میگویم و از این بابت متاسفام!
🔻مادر بزرگام همیشه میگفت: ”مرگ حق است”؛ یعنی اینکه مرگ ما هم فرا میرسد و همهی ما میمیریم.
🔻در فرهنگ انقیاد و تزویر ایرانی پس از مرگ کسی نباید از او جز نیکی گفت. اما از نظر من چنین فرهنگی مشمئز کننده و منزجر کننده است و من آن را طرد میکنم.
🔻ایشان در درسی فرعی و نه چندان مهم در مجموعهی دروس (اگر اشتباه نکنم، کاربرد کامپیوتر، آنهم در دورهای که هنوز کامپیوتر وارد زندهگیی ایرانیان نشده بود و در دانشکدهی علوم اجتماعیی دانشگاه تهران وجود نادری داشت)، استاد ما بود. باری، ایشان و امثال ایشان نظیر دکتر رحمتالله
صدیق سروستانی استاد ما بودند؛ نسلی از استادان ایدهئولوژیک که به خاطر تعلق و وابستهگیی ایدهئولوژیکشان تا مقام استادیی دانشگاه تهران برکشیده شده بودند. هنوز هم استادان دانشگاه تهران کم و بیش همینگونهاند.
🔻خاطرهی تلخ من از ایشان به سال ۱۳۷۴ برمیگردد. در این سال من تازه دانشجوی کارشناسیی ارشد جامعهشناسی در دانشگاه تهران شده بودم.
🔻در سال ۱۳۷۴ همآیشی در بارهی اندیشههای آیتالله مطهری در دانشکدهی علوم اجتماعیی دانشگاه تهران برگزار میشد. شک داشتم که در آن شرکت بکنم. سرانجام بر تردید ام غلبه کردم و مقالهای در نقد اندیشههای مطهری برای برگزار کنندهگان همآیش ارسال کردم.
🔻تردید داشتم که مقالهی انتقادیی مرا بپذیرند. اما پذیرفتند. روز سخنرانی در سالن ابن خلدون دانشکدهی علوم اجتماعیی دانشگاه تهران فرا رسید و سرانجام نوبت سخنرانیی من شد.
🔻در برابر سه تن که بهعنوان هیات رئیسهی جلسه در آن بالا نشسته بودند و بر کار سخنرانان نظارت میکردند، به پشت ترببون رفتم و سخنرانی را آغاز کردم.
🔻نقدهای مبناییام را به اندیشهی آیتالله مطهری آغاز کردم. از نخستین جملاتام این بود:
برخلاف آنچه در مورد استاد مطهری گفته میشود، او نه فیلسوف که متکلم بود.
🔻به همین ترتیب، چند جملهی اساسی در نقد آرای مطهری بیان کردم. مثلاً گفتم:
مطهری چندان با فلسفهی مدرن آشنا نبود.
🔻همینطور داشتم جملات کلیدیی مقالهام را میگفتم و توضیح میدادم که یکی از وسط حضار بلند شد و فریادی بدین مضمون کشید: این که مدام در نقد سخن میگوید.
🔻خوب که نگریستم استاد سابق خود ام را دیدم که به سخنرانیام پرخاشگرانه معترض است.
🔻فضای سالن و همآیش موسوم به ”اندیشهی مطهر” با این داد و قال ناگهانی ملتهب شد و سر و صداها بالا گرفت و هیات رئیسه به من اعلام کرد که باید مقالهام را از رو بخوانم و سخنرانی نکنم.
🔻ناراحت و غمگین شدم و یک آن تردید کردم و حتا خواستم سالن را ترک کنم. اما با خود اندیشیدم این فرصت را از دست ندهم. لاجرم، با بغض و ناراحتی مقالهام را از رو خواندم.
🔻باری، این خاطره را گفتم که ثبت شود و مردم ما بدانند که ما در چه فضایی و زیر دست چه کسانی زندهگی کردیم و چه کسانی سرنوشت ما را تعیین کردند.
🔻آری، اینها بودند استادان ما. استادی که میبایست افتخار میکرد شاگرد سابقاش دارد سخنرانی میکند، سخنرانیاش را به هم زد.
🔻من هرگز این خاطرهی تلخ را فراموش نکرده ام و فراموش نمیکنم و برای من همیشه یادآور سرکوب سخن انتقادی است.
🔸پسنوشت: اگر درست به یاد داشته باشم، یکی از سه نفر اعضای هیأت ريیسه، روحانیای بود به نام فیضآباد یا فیضآبادی. امیدوار ام دوستانی که در این جلسه حضور داشتند، در این باره سخن بگویند تا به یادگار بماند!
#مطهری#بابایی#صدیق_سروستانی#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر#دانشکدهی_علوم_اجتماعی@NewHasanMohaddesi