نان و آزادی

#یک
Канал
Политика
Новости и СМИ
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала نان و آزادی
@Nan_AzadiПродвигать
351
подписчик
34,2 тыс.
фото
19,5 тыс.
видео
8,14 тыс.
ссылок
نان و آزادی؛ کانالی برای انعکاس مبارزات کارگران و توده‌های تحت ستم برای نیل به خودرهایی!
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب

🔻رُمان «اوژنی گرانده»، اثر بالزاک؛ اولین بار در سال ۱۸۳۳ منتشر شد. در خانه‌ای دل‌گیر در شهر سومور، مردی پول پرست به نام آقای گرانده به همراه همسر و دخترش، اوژنی، زندگی می‌کند؛ همسر و دختری که زندگی‌شان زیر سایه‌ی علاقه‌ی جنون‌آمیز آقای گرانده به طلا و پول قرار دارد. او روی ثروت و دارایی‌های درخشان خود و هم‌چنین دخترش به یک میزان حساسیت دارد و نمی‌گذارد هیچ‌کس حتی نزدیک آن‌ها شود.

مادام گرانده نمونه زنى است بردبار، متین، با انعطاف و مهربان، که در زندگى زناشویى خود هیچوقت از لطف و مهر همسرش برخوردار نبوده است و تا هنگام مرگش نیز از چنین لطفى برخوردار نمى‌گردد. تنها دلگرمى او اوژنى دختر ٢٣ ساله‌‌اش و در واقع تنها سرمایه زندگى‌اش است. مادام گرانده در هنگامى که اوژنى مورد خشم پدر قرار مى‌گیرد، بهترین پشتیبان و حافظ اسرار او مى‌باشد. مادام گرانده بى بهره از هرگونه لذت مادى و معنوى در طول زندگى زناشویى خود، در اثر تقبل رنج‌ها و حرمان‌هاى روحى و جسمى که از سوى گرانده بر او رفته است ، زندگى را بدرود مى‌گوید. با مرگ او اوژنى تنها و بهترین یاور خود را ازدست مى‌دهد. گرانده تمام مکر و حیله‌ خود را به کار مى‌بندد تا میراث رسیده از مادر به فرزند را از آن خود سازد و با استفاده از احساسات پاک انسانى اوژنى، موفق به این کار نیز مى‌شود.

اوژنى گرانده دخترى است ٢٣ ساله‌، زیبا و مهربان. در طول زندگى کوتاه خود از خوشى‌هاى واقعى محروم بوده است. عشق و زندگى او همواره دست‌خوش حوادثى ملال‌آور و دردناک است که خباثت و بى‌رحمى پدر نقش اساسى در آن داشته است. خوش‌ترین لحظات بیاد ماندنى او ایام کوتاهى است که پسر عموى او شارل گرانده در خانه‌شان اقامت مى‌گزیند و اوژنى عاشق و شیفته او مى‌گردد. عهد و پیمان شارل با او و اولین و آخرین بوسه آنها زیباترین خاطره بیاد ماندنى براى اوژنى مى‌گردد. پاکى و صداقت اوژنى تا حدى است که ٧ سال به انتظار شارلى مى‌نشیند که بخاطر ورشکستگى و خودکشى پدرش راهى افریقا و هند مى‌شود تا با ثروت زیاد بدیار خود برگردد و عهد و پیمان‌هاى عاشقانه را فداى جاه و مقام و ثروت بکند. اوژنى معصومانه تا آخرین لحظه به عهد خود وفادار مى‌ماند، حتا زمانى که شارل با دوشیزه اى زشت‌رو ازدواج مى‌کند براى جبران ورشکستکى پدر شارل و حفظ شرافت خانوادگى آن‌ها، به او کمک مادى مى‌کند. و این در حالى است که شارل علیرغم ثروت اندوخته خود، از پرداخت قرض‌هاى پدر سرباز مى‌زند و پدر زنش ادعا مى‌کند تا موقعى که شارل پول طلبکاران را ندهد و از او اعاده حیثیت نشود اجازه ازدواج با دخترش را به او نخواهد داد. سرانجام اوژنى بدور از هرگونه عشق و علاقه با مسیو کروشو ۴٠ ساله‌ که سال‌ها در فکر بدست‌آوردن اوژنى و ثروتش بوده است ازدواج مى‌کند. سه سال بعد شوهر اوژنى مى‌میرد و اوژنى براى همیشه بیوه مى‌ماند. «اوژنى با تمامى احساس و عواطف پاک و مقدسش قربانى مى‌شود.»

🔻در کتاب «اوژنی گرانده» می‌خوانیم:

«از مالکان تاکستان‌ها و زمین‌ها و چوب‌فروش‌ها گرفته تا بشکه‌سازها و مهمان‌خانه‌دارها و دریانوردها، همه دائم چشم‌شان به خورشید است. همین‌ها شب، از این که مبادا صبح روز بعد حرفی از یخ‌بندان بشنوند با ترس و لرز به رختخواب می‌روند، چرا که از باران و باد و خشکسالی می‌ترسند. دل‌شان می‌خواهد ابر و باران و گرمای خورشید، آن طوری باشد که دوست می‌دارند. هوای آسمان و منافع زمینی‌شان دائم با یکدیگر در حال جنگ‌اند. و هواسنج، قیافه‌های آن‌ها را آرام، غمگین یا شاد می‌کند. از این سر تا آن سر این خیابان که قبلا نامش «گراند روی سومور» بود، جمله‌ی «هوا طلایی است» از این خانه به آن خانه می‌رود، یا هر کس به همسایه‌ا‌ش می‌گوید: «از آسمان سکه‌های طلا می‌بارد»، چون نیک می‌داند که پرتو خورشید یا باران به موقع، چه به ارمغان می‌آورد.»

«عمارت‌های قدیمی شهر قدیمی سومور که زمانی محل زندگی اشراف آن ناحیه بود، در قسمت نوک این خیابان سر بالایی است. خانه‌ی غم انگیزی که حوادث این داستان در آن رخ می‌دهد، یکی از همین عمارت‌ها و از بقایای قابل احترام قرنی است که ویژگی مردم آن سادگی بود، همان سادگی‌ای که اینک فرانسوی‌ها با رفتار و رسوم شان هر روز بیش از پیش آن را از دست می‌دهند. پس از عبور از پیچ و خم این خیابان خوش منظره که ناهمواری‌هایش، بی اختیار خاطره هایی را بیدار و بدل به رویاهای شیرین می‌کند، عقب رفتگی تاریکی را می‌بینید که وسط آن، «در خانه‌ی آقای گرانده» پنهان شده است.»
#اوژنی_گرانده
#انوره_دو‌‌بالزاک (۱۷۹۹ - ۱۸۵۰)

https://t.me/tajrobeneveshtan/2864
Forwarded from بيدارزنى
🟣‌ ۴۶۶ روز از بازداشت نسیم غلامی سیمیاری، زندانی سیاسی متهم به بغی می‌گذرد


۱۶ ماه از بازداشت نسیم غلامی سیمیاری می‌گذرد. او متولد ۲۲تیرماه ۱۳۶۷ و یکی از معترضان قیام ژینا است که با ضرب‌وشتم ماموران سپاه در اردیبهشت ۱۴۰۲ در تهران بازداشت و پس از ماه‌ها بازجویی، شکنجه روحی و جسمی و کسب اعتراف اجباری به #بغی محکوم شد.

نسیم غلامی سیمیاری با هفت متهم دیگر به نام های حمیدرضا سهل‌آبادی، احسان روازژیان، امین سخنور، علی هراتی مختاری، حسین محمدحسینی، امیر شاه ولایتی و حسین اردستانی در یک پرونده مشترک هستند.

او در تاریخ بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲، توسط ماموران اطلاعات سپاه در یکی از خیابانهای تهران بازداشت شد. نسیم سیمیاری، پس از بازداشت به بند #یک_الف_سپاه منتقل شد و در انفرادی مورد بازجویی قرار گرفت و پس از دو ماه به بند دو الف منتقل شد. وی نهایتا در تاریخ چهارم مهرماه ۱۴۰۲ به بند زنان زندان اوین منتقل شد.

نسیم سیمیاری نهایتا پس از پنج ماه بازداشت در دادسرای اوین توسط بازپرس ناصر جلایر سرتقی از بابت اتهامات اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و بغی مورد تفهیم اتهام قرار گرفت.

بر اساس گزارش‌ خبرگزاری هرانا: «نسیم سیمیاری در زمان بازداشت مورد شکنجه روحی و جسمی قرار گرفته بود و همچنین از او اعترافات اجباری مقابل دوربین فیلمبرداری اخذ شده است. اعترافاتی که به صورت دیکته، نوشته شده بود و به اجبار بازجو انجام شده است».


#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری


@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پناهندگان بی پناه

چند روز پیش در آب‌های جنوب ایتالیا نزدیک به جزیره لمپدوزا که قتلگاه مهاجران شده است، 66 نفر مفقود شدند، از جمله 26 کودک. ده نفر هم در جنوب لامپدوزا بی جان پیدا شدند و پلیس ساحلی جان ۱۲ را نفر را نجات داد .قایق ۸ روز پیش از ترکیه حرکت کرده بوده و ملیت مسافران، ایرانی، عراقی و سوری بود. بعد از نزدیک به ۴۸ ساعت جستجو، به نسر می‌رسد انها جان خود را از دست داده باشند.

آنها هم عزیز کسی بودند. کسانی منتظر خبر سلامتیشان بودند. کسانی به آینده متفاوت و ازاد برای آنها دل بسته بودند، کسانی آرزو داشتند در امواج مدیترانه جایی به چوبی و تخته ای و جلیقه ای آویزان شده باشند و نجات یافته باشند. اما همگی جان باختند و امروز حتی نامشان برای بسیاری روشن نیست.


#یک_زمین_یک_انسان
#جهان_بی_مرز
#پذیرش_پناهجو_وظیفه_حکومتهاست

@Shbazneshasteganir
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب

اختلالات شدید در بازتولید اقتصادی جامعه را «بحران اقتصادی» می‌خوانند. در اقتصادِ سرمایه‌داری این بدان‌معناست که حجم عظیمی از کالاهای تولید‌شده دیگر قابل فروش نیستند: نه به این دلیل که هیچ نیازی به آن کالاها نیست، بلکه چون تقاضایی توأم با پشتوانه‌ی «قدرت خرید» وجود ندارد. سرمایه‌ی کالایی دیگر نمی‌تواند کاملاً به سرمایه‌ی پولی بدل شود، به گونه‌ای که ارزش افزایی سرمایه‌ی به‌کار‌افتاده کم می‌شود و انباشت کاهش می‌یابد. تقاضا در بخش بنگاه‌های سرمایه‌داری برای عوامل سرمایه‌ی مولد - وسیله‌ی تولید و نیروی کار - نیز کاهش می‌یابد. بی‌کاری گسترده و کاهش مصرف طبقه‌ی کارگر عواقب و نتایج بحران‌اند، که خود به کاهش بیش‌تر تقاضا می‌انجامند و بحران را نیز تشدید می‌کنند.

سرمایه‌داری تنها شیوه‌ی تولیدی نیست که در آن فقر گسترده در کنار ثروت عظیم وجود دارد، اما تنها شیوه‌ی تولیدی است که در آن کالای مازاد مشکل ایجاد می‌کند: اجناس غیر قابل فروش صاحب‌شان را به نابودی می‌کشانند، در حالی که بیش‌تر افراد نیازمندِ این اجناس قادر نیستند تنها چیزی را که در اختیار دارند، نیروی کارشان را، بفروشند. چون سرمایه به نیروی کار آن‌ها احتیاج ندارد، زیرا نمی‌تواند از آن سودآورانه استفاده کند.

از اوایل سده‌ی نوزدهم، هنگامی که سرمایه‌داری صنعتی ابتدا در انگلستان و سپس در فرانسه، آلمان و ایالات متحده مسلط شد، بحران‌های جوامع توسعه‌یافته‌ی سرمایه‌داری در فواصل تقریباً ده‌ساله روی داده‌اند. رکود و بحران به دنبال دوره‌های انباشت شتابان با نرخ‌های سود بالا و افزایش دستمزدها پیش می‌آمدند، که سرانجام با روندی بدواُ کُند و سپس شتابان به بهبود انباشت منتهی می‌شدند.

این تحولات ادواری در سده‌ی بیستم ادامه یافتند، اما دورگشت‌ها هر دم کم‌تر از گذشته بارز بودند. اهمیت تحولات ابردوره‌ای نیز افزایش یافت: با بحران جهانی اقتصادی سال ۱۹۲۹، دوره‌ی رکود اقتصادی بلند مدتی آغاز شد که سرانجام در دهه ۱۹۵۰ برطرف شد، و در آمریکای شمالی و اروپای غربی راه را برای رونق طولانی متکی بر «فودیسم» در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ هموار کرد. این «معجزه‌ی اقتصادی» سرمایه‌داری، نه تنها نرخ‌های سود بالا، بلکه اشتغال کامل و گسترش دولت رفاه را نیز در کشورهای پیش‌روِ سرمایه‌داری به ارمغان آورد. در این مرحله نیز هم‌چنان دورگشت‌ها وجود داشتند، اما بدون بحران‌های حاد‌. به نظر می‌رسید سرمایه‌داری، دست‌کم در کشورهای متروپل، از آن‌چه مارکس آن را با مشخصه‌هایی نظیر بحران‌ها، بی‌کاری و بی‌نوایی می‌شناخت، فراتر رفته بود. اما این وضعیت با بحران جهانی اقتصادی سال ۵ - ۱۹۷۴ اساساً دگرگون شد: الگوی فوردیستیِ انباشت با روش‌های «ارزانِ» افزایش بهره‌وری‌اش (تیلوریسم و تولید انبوه) به نهایت خود رسیده بود، نرخ سود کاهش یافت، و قدرت حرکت‌های ادواری بیش‌تر شد، گرچه حتی در دورهای بهبود نرخ رشد نسبتاً اندک و بی‌کاری هم‌چنان بالا بود. نرخ سود در دهه‌ی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ عمدتاً در نتیجه‌ی ثابت نگه‌داشتن یا کاهش دست‌مزدهای واقعی و نیز معافیت‌های گسترده‌ی مالیاتی برای کسب و‌کارها و ثروت‌مندان، که اغلب با کاهش هزینه‌های اجتماعی جبران می‌شد، بهبود یافت.

تردیدی نیست که بحران در عمل نشانه‌ی بارز سیر تحول سرمایه‌داری در ۱۸۰ سال گذشته بوده است. با این حال، پاسخ به مسأله‌ی علل بروز این بحران‌ها موضوع بحث و مجادله بوده است. اکثر صاحب‌نظران اقتصاد سیاسیِ کلاسیک و نمایندگان معاصرِ اقتصاد نئوکلاسیک منکر آن‌اند که بحران‌ها نتیجه‌ی سازوکار بنیادین سرمایه‌داری‌اند. از نظر اقتصاد‌دانان کلاسیک و نئوکلاسیک، تأثیرات «بیرونی» (برای مثال، سیاست‌های اقتصادی دولت) باعث ایجاد بحران‌ها می‌شوند، اما اقتصاد سرمایه‌داریِ بازار به‌خودی خود عاری از بحران است. تنها جان مینارد کینز (۱۹۶۳ - ۱۸۸۳) بی‌کاریِ انبوه تکرارشونده را به علل درون‌زاد سرمایه‌داری نسبت داد(کینز، ۱۹۳۶)، و به این ترتیب سنگ‌بنای «کینزینیسم» را گذاشت.

در مقابل، مارکس کوشید اثبات کند که بحران‌ها از خود شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری نشأت می‌گیرند و سرمایه‌داری عاری از بحران غیر ممکن است. با این حال، در آثار مارکس نمی‌توان نظریه‌ی جامعی در باره‌ی بحران یافت؛ آن‌چه هست نظرات پراکنده و کم‌وبیش پیچیده‌ای است که مارکسیست‌ها در قالب نظریه‌هایی کاملاً متمایز در باب بحران بسط و گسترش داده‌اند. مارکس با تحلیل پول به منزله‌ی وسیله‌ی گردش، در میانجی مبادله‌بودنِ آن به احتمالِ کلیِ بحران پی برده بود: فردی می‌تواند کالایش را بفروشد، بدون آن‌که لزوماً با پولِ به‌دست آمده کالای دیگری خریداری کند...

📚برگرفته از فصل نهم کتاب: مقدمه‌ای بر سرمایه‌ی مارکس؛ اثر: میشائیل هاینرش؛ مترجم: فردین نگهدار؛ ویراستار: یوسف صفاری؛ ناشر: لاهیتا، تهران، ۱۴۰۱


https://t.me/tajrobeneveshtan/3241
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب

رُمان «دنیای سوفی» اثر «یوستین گوردر»، کاوشی جریان‌ساز در مفاهیم عظیم فلسفی اندیشه‌ی غرب است که قوه‌ی تخیل بسیاری از مخاطبین سراسر جهان را به چالش کشیده است.

روزی، سوفی آموندسن چهارده ساله از مدرسه به خانه بازگشته و در صندوق پستی، دو یادداشت با سوال‌هایی روی آن‌ها پیدا می‌کند: «تو که هستی؟» و «جهان از کجا می آید؟». همین آغاز وسوسه کننده، سوفی را درگیر مسائل و سوال‌های بیشتری کرده که او را راهی سفری بسیار فراتر از روستای محل زندگی‌اش در نروژ می‌کند. او از طریق این نامه ها - که دربردارنده‌ی موضوعات فلسفی از سقراط تا سارتر هستند - مکاتباتی با فیلسوفی اسرارآمیز دارد؛ درحالی که نامه‌های ارسالی به آدرس دختر دیگری فرستاده شده اند. هیلده چه کسی است و چرا مدام سر و کله‌ی نامه‌هایش پیدا می‌شود؟ سوفی برای حل این معما، باید از فلسفه‌ای که می‌آموزد، کمک بگیرد - اما حقیقت بسیار پیچیده‌تر از چیزی است که او می‌تواند تصور کند.

در کتاب دنیای سوفی می‌خوانیم:

«مردمان انواع مشغوليت‌ها دارند: بعضی‌ها سکه‌های قديمی يا تمبر جمع می‌کنند، بعضی‌ها به‌کارهای دستی يا تعميرهای خانگی می‌پردازند و ديگران تقريبا تمام وقت آزاد خود را صرف اين يا آن ورزش می‌کنند. خيلی‌ها نيز خواندن را برمی‌گزينند. اما همه چيز وابسته است به‌آن چيزی که می‌خوانند. بعضی‌ها می‌توانند به‌خواندن روزنامه‌ها و کتاب‌های کارتون بسنده کنند، يا فقط رُمان دوست داشته باشند يا نشريات تخصصی مربوط به‌موضوعات متفاوت را از نجوم و ستاره‌بينی گرفته تا زندگی حيوانات و اکتشافات علمی بخوانند.

اگر من شور و شوقی برای اسب يا سنگ‌های قيمتی داشته باشم نمی‌توانم از ديگران بخواهم که در اين علاقه با من شريک شوند. و اگر من هيچ يک از رپرتاژهای ورزشی را در تلويزيون از دست ندهم، اين مطلب به‌من حق نخواهد داد تا از کسانی که برنامه‌های ورزشی تلويزيون را کسالت‌آور می‌دانند انتقاد کنم.

و با اين همه اگر چيزی وجود داشته باشد که همه‌ی مردمان را خوش آيد، چيزی که هر موجود بشری، مستقل از هويت و نژاد خود به‌آن علاقه‌مند باشد؟ آری، سوفی عزيز، مسائلی هست که بايد ذهن تمامی مردمان را به‌خود مشغول دارد. و درست همين مسائل است که موضوع درس مرا تشکيل می‌دهد.

در زندگی چه چيزی از همه مهم‌تر است؟ برای کسی که به‌اندازه کفايت رفع گرسنگی نمی‌کند اين چيز مهم، مواد غذائی خواهد بود. برای کسی که در سرماست، حرارت است. و برای کسی که از تنهائی رنج می‌برد، البته هم‌نشينی با ديگر مردمان.

اما، فراتر از اين ضرورت‌های اوليه، آيا باز هم چيزی هست که تمامی مردم به آن نياز داشته باشند؟ فلاسفه گمان دارند که آری. می‌گويند که انسان فقط با شکم زندگی نمی‌کند. البته تمام مردم به‌غذا نياز دارند و نيز به‌عشق و محبت. اما چيز ديگری هم هست که به‌آن نيازمنديم:
اين‌که: ما که هستيم و چرا زندگی می‌کنيم.

ميل به‌دانستن اين‌که چرا ما زندگی می‌کنيم، سرگرمی‌ای «عرضی» و تصادفی چون کلکسيون کردن تمبر پست نيست. آن‌کس که ذهن خود را به‌اين قبيل مسائل مشغول می‌دارد، در اين مسير با تمامی نسل‌های ديگری که پيش از او در جهان زيسته‌اند همراه است. منشاء عالم، کره زمين و زندگی، مسئله‌ای مهم‌تر و حساس‌تر از آن است که مثلاً بدانيم کدام کس بيشترين مدال‌ها را در آخرين بازی‌های المپيک نصيب خود کرده است.»
#دنیای_سوفی
#یوستین_گوردر

https://t.me/tajrobeneveshtan/3131
مرگبارترین حادثه غرق شدن پناهجویان در سال جاری!!

روز چهارشنبه 24خرداد یک کشتی که گفته شده حامل حدود 500 پناهجو بوده در سواحل طوفانی یونان غرق و تا کنون جسد ده ها پناهجو پیدا شده و صدها نفر ناپدید گشته اند.
بیشتر سرنشینان آن جوانان حدود 20 ساله بودند که در میانشان کودکان هم بوده اند. این قایق در حال حرکت به سمت ایتالیا بود.

عیان شربل سردبیر الشرق الاوسط گفته: «انها را نه امواج دریاها بلکه کشورهای آنهاست که به کشتن داده، حکومت های ما چنان سخاوتمندند که خوراک ماهیان دریاهاشان را با گوشت شهروندان خود تامین میکنند».

حکومت های سرمایه بطور اعم و راست های نئولیبرالسم بطور اخص مُوجد و مسبب فقر و بیکاری و بیحقوقی گسترده در شهروندان و باعث و بانی سیل مهاجرت ها در کشورهای فقرزده شده اند.

رویکرد سیاست های ویرانگر بازار آزاد در دهه های اخیر پدیده مهاجرت را بشکل بحران بیسابقه ای افزایش داده است.

فقر و آینده مبهم برای نسل جوان در کشورهای مبداء و راست های فاشیستی ضد مهاجران در کشورهای مقصد ، پناهجویان را به قربانیان سالهای اخیر سیاستهای خود تبدیل کرده اند.

بی شک تا این سیستم و مناسبات واژگون نشود، این واژگونی هولناک کشتی پناهجویان آخرین فاجعه نخواهد بود.

#یک_زمین_یک_انسان
#پناهجو_شهروند_جهان

شورای بازنشستگان ایران


@Shbazneshasteganir
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب

«وقتی که دو نفر شیفته یکدیگر می‌شوند؛ کوچک‌ترین اشاره، کوچک‌ترین تماس، کوچک‌ترین نگاه برای آن‌ها به اندازه عالمی قیمت دارد.»/ از کتاب «ورق‌پاره‌های زندان»

«ورق پاره‌های زندان» اثری است معروف از «بزرگ علوی» که پنج داستان کوتاه از وی در زمانی که دوران محکومیتش را در زندان سپری می‌کرد، در بردارد. بزرگ علوی داستان‌ها را در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۰ در زندان قصر به رشته‌ی تحریر درآورد. وی در مدت این چهار سال، از هر چیزی که می‌شد روی آن نوشت، برای به نگارش درآوردن داستان‌هایش استفاده می‌کرد و این اشیا که گاه پاکت سیگار و گاه تکه ورق‌هایی پاره بودند، به «ورق پاره‌های زندان» مشهور شدند. داستان‌هایی که برگرفته از واقعیت زندگی است. بزرگ علوی، به عنوان یک نویسنده‌ی سیاسی - اجتماعی، تلاش کرد تا شرایط سیاسی آن زمان را در کنار وضعیت زندانیان، به خوبی توصیف کند. هر کدام از قصه‌ها با خط داستانی گیرای خود، خواننده را مجذوب می‌کنند.

داستان اول با عنوان «پادنگ» قصه‌ی مردی است که قاتل بودن او مشخص نیست، اما به جرم قتل به زندان افتاده است. «ستاره دنباله‌دار» داستان فردی انقلابی است که در روز عروسی‌اش دستگیر و روانه‌ی زندان می‌شود. «انتظار» داستان یک زندانی است که دچار جنونی متفاوت از دیگران گشته است. «عفو عمومی» به این مسئله می‌پردازد که همه‌ی زندانیان اعم از عادی و سیاسی، تمام فکرشان متوجه عفو است. «رقص مرگ» داستان مردی است که عاشق یک زن شده و حبس کشیدن به جای معشوقه را به جان می‌خرد.

بزرگ علوی در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد:

«ورق‌پاره‌های زندان اسم بی‌مسمایی برای این یادداشت‌هایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آن‌ها روی ورق‌پاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو و با پاکت‌هایی که در آن برای ما میوه و شیرینی می‌آوردند، نوشته شده است و این کار بدون مخاطره نبوده است. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی، مامورین زندان، در دست ما می‌دیدند جنایت بزرگی به شمار می‌رفت. امان از آن وقت که اولیای زندان پی می‌بردند که کسی یادداشت‌هایی برای تشریح اوضاع ایران در آن دوره تهیه می‌کند. «خانباباخان اسعد» در زندان به سخت‌ترین و وقیح‌ترین وجهی مُرد، فقط برای آن‌که یادداشت‌های او به دست مأمورین افتاد. «محمد فرخی یزدی» به دست جنایتکارانی بی‌شرم و رو کشته شد، فقط برای آن‌که شعر می‌گفت و با اشعارش اوضاع ایران را در دوره استبداد سیاه برای نسل‌های آینده به یادگار می‌گذاشت.»

در صفحه‌ای از کتاب ورق‌پاره‌های زندان می‌خوانیم:

«همه ماها وقتی زیر یوغ شکنجه زندگی افتادیم، مجبور هستیم دست و پا بزنیم، فریاد کنیم و همین وسیله بروز احساسات ماست، همین لخته‌های خونی است که از جگر ما ریخته می‌شود، همین پاره‌هایی از روح ماست که به این شکل تجلی می‌کند. موضوع این است که دردها و شادمانی‌های خودمان را به هر راهی که هست بیان کنیم. اما درد کشیده بهتر پی به درد دیگران می‌برد.»
#ورق‌_پاره‌های_زندان
#بزرگ_علوی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2955
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_نویسنده
#یک_کتاب

🔻داستایوفسکی(۱۸۲۱-۱۸۸۱) برای محتوای روانشناسانه آثار ادبی‌اش مشهور است. برای او مهم‌ترین نقش ادبیات، طرح مشکلات انسان است. او ادبیات را نوعی فلسفه می‌دانست که مهم‌ترین موضوعش انسان است و خواننده را به تفکر وامی‌دارد؛ چون سبک نویسندگی‌اش چند بعدی، پیچیده و عمیق است. رُمان‌های چند صدایی وی، یک خلاقیت استادانه هنری است که پلورالیسم و تکثر شخصیت انسان‌ها را نشان می‌دهد. او هم‌عصر تولستوی بود.

آثار داستایوفسکی بخشی از ادبیات رئالیسم انتقادی است و روی ادبیات جهانی نقش مهمی داشت. رمان ابله او نیز در این سبک نوشته شده. داستایوسکی در ابله نشان می‌دهد که بعضی انسان‌ها چگونه ناعادلانه، خشن، حیله گر، دست‌کاری شده، مغزشویی گردیده، با همدیگر در شرایط فشار و غیرطبیعی رفتار می‌کنند. وی به بی عدالتی‌های جامعه طبقاتی زمان خود اعتراضات شورانگیزی نمود.

داستایوفسکی به جرم تبلیغ سوسیالیسم آنارشیستی دستگیر می‌شود و روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ به اتفاق سایر اعضای گروه پتراشفسکی از قلعه پتروپاولفسک به میدان سمیونفسکایا که محل اعدام بود منتقل گردید. پس از قرائت حکم اعدام و پوشانیدن پیراهن سفید بر تن مجرمان، مراسم مذهبی پیش از مرگ اجرا شد. شمشیرهای آنان را به عنوان سلب هر نوع حقوق اجتماعی بر فراز سرشان شکستند و گروه اول محکومان را برای تیرباران‌شدن به ستون بستند. (داستایفسکی در گروه دوم بود) پس از صدای طبلی که ناگهان به‌گوش رسید، محکومان پای ستون را بر خلاف انتظار به پیش بقیه مجرمان بازگرداندند و فورا فرمان جدید تزار را مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس با اعمال شاقه و تبعید به سیبری، خواندند. داستایوسکی آن صحنه اعدام و عذاب روحی ناشی از آن را با توصیف بسیار در رُمان ابله آورده است. در بخشی از کتاب آمده:

«وقتی کسی را با شکنجه می‌کشند رنج و درد زخم‌ها جسمانی است. و این عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل می‌کند، به طوری‌که تنها عذابی که می‌کشد از همان زخم‌هاست تا بمیرد. حال آن‌که چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحمل‌ناپذیر است از زخم نیست بلکه در این‌است که می‌دانی و به یقین می‌دانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد نیم دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا می‌شود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. بزرگ‌ترین درد همین است که چون و چرایی ندارد.»

و در صفحه‌ای دیگر از کتاب آمده: «مجازات اعدام به گناه آدم‌کشی، به مراتب وحشتناک‌تر از خود آدم‌کشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد.»

عاقبت داستایوفسکی به ۱۰ سال زندان و کار اجباری در سیبری محکوم گردید. او در اردوگاه کار اجباری روسیه تزاری با جنبه‌های تاریک و سایه‌ای زندگی انسان‌های دیگر آشنا گردید.

🔻قهرمان اصلی داستان ابله، پرنس لی‌یو نیکلایویچ میشکین آخرین بازمانده از یک خاندان اصیل و کهن است. پرنس در کودکی پدر خود را از دست می‌دهد و فرد بسیار گوشه‌گیری می‌شود که از حملات صرع رنج می‌برد. این حملات مکرر صرع او را به صورت نیمچه ابلهی درآورده است. یکی از دوستان ثروتمند پدرش تصمیم می‌گیرد پرنس را برای معالجه به سوییس نزد روان‌پزشکی بفرستد.

همین که پرنس احساس می‌کند حالش بهتر است و می‌تواند سفر کند، به دلیل نامه‌ای که دریافت کرده است، تصمیم به بازگشت به روسیه می‌گیرد. در قطار هم‌سفری پیدا می‌کند که بعدها ماجراهای بسیاری با او خواهد داشت. اما در روسیه هیچ خویشاوندی ندارد به جز خانم ژنرال که نسبت بسیار دوری با او دارد. بنابراین تصمیم می‌گیرد نزد او برود. پرنس در یک زمان خاص نزد ژنرال و خانمش می‌رود و با شیرین زبانی می‌تواند روابط خوبی با آن‌ها ایجاد کند.

حال پرنس که سال‌ها از روسیه دور بوده است، ناگهان وارد دنیای جدیدی می‌شود. دنیای آدم‌های اشرافی که به پول و زیبایی بسیار توجه دارند. اما پرنس آنقدر پاک و ساده است که انگار از جنس دیگری است، داستایوسکی او را به عنوان نمونه یک مرد کامل و بااخلاق به ما معرفی می‌کند. کسی که در هر حال حقیقت را می‌گوید، همه را دوست دارد و به همه لطف و محبت می‌کند و حتی زمانی که پولدار هم می‌شود از بخشیدن پول خود دریغ نمی‌کند. مدام از این می‌ترسد که نکند کسی را برنجاند و باعث ناراحتی کسی شود. احدی را قضاوت نمی‌کند و خلاصه بهترین خودش است. مسیح است. و همه در عین حال که او را تحسین می‌کنند و سخنانش را می‌پسندند او را «ابله» خطاب می‌کنند. پرنس مثل منشا نوری ناشناخته وارد دنیای تاریک و پر از فسادِ پترزبورگ می‌شود. درست مانند نوزادی که تازه به دنیا آمده باشد. در ادامه پرنس با ناستاسیا فیلیپوونا و آگلایا که زیبایی خارج از تصور دارند آشنا می‌شود و معتقد است زیبایی می‌تواند ناجی جهان باشد...
#داستایوفسکی
#ابله

https://t.me/tajrobeneveshtan/2949
Forwarded from تجربه نوشتن
تجربه نوشتن یک زن کارگر

«سلما جیمز» نویسنده و فعال اجتماعی  به سال ۱۹۳۰ در خانواده‌ای کارگری در آمریکا متولد شد. از کودکی در کارخانه‌ها و در محلات کارگری کار و زندگی می‌کرد. در ۱۵ سالگی به تشکل‌های کارگری پیوست و در جنبش‌های کارگری فعال بود. در نوجوانی با مردی کارگر ازدواج کرد، اما خیلی زود با یک بچۀ کوچک از شوهرش جدا شد و سرپرستی تنها فرزندش را به عهده گرفت. درد و رنج زندگی به عنوان زن کارگر و مادرِ تنها، بیش از پیش او را به مبارزه علیه نظام انسان‌ستیز سرمایه‌داری کشاند. کم‌کم شروع به نوشتن و سخنرانی در اجتماعات کارگری کرد. در روزنامه‌ها می‌نوشت و علاوه بر فعالیت در جنبش‌های کارگری و زنان، در جنبش‌های ضد نژادپرستی و ضد استعماری در جاهای دیگر دنیا شرکت می‌کرد.

نوشته‌ها و حرف‌های او بازتاب تجربه‌ها و رنج‌های زندگی خود و زنان هم‌طبقه‌ای‌اش است که به گفتۀ او ممکن است برای هیچ‌کس اهمیتی نداشته باشد، اما یکی باید آنها را بگوید. او به زبان سادۀ خود کارگران می نویسد. حرف‌ها و نوشته‌های او برای زنان کارگر بی‌اندازه ملموس و واقعی است. گویی زندگی خودت را هم‌چون آیینه‌ای پیش رویت می‌گذارد. او در مقدمه‌ی مقاله‌ «جایگاه زنان»(۱۹۵۲) در کتاب«جنسیت، نژاد، طبقه» (منتشره در سال ۲۰۱۲) شرح می‌دهد که چگونه درحالی که کارگر کارخانه بود نوشتن در باره‌ی زنان کارگر را آغاز کرد:

«با «سی ال آر جیمز» که پایه‌گذار و رهبر تشکل کارگری جانسون -فارست بود و من هم عضو آن بودم، در باره‌ی زنان همسایه‌ی هم ‎طبقه‌ای‌ام صحبت کرده بودم. او اشتیاق زیادی نسبت به حرف‎های من نشان داد، زیرا تا آن زمان هیچ‎وقت چیزی سیاسی دربارۀ زنان خانه‌دار نشنیده بود. پس از آن صحبت‎ها از من خواست جزوه‎ای در باره‌ی آن بنویسم. بعد از چند ماه به من تلفن کرد و پرسید چرا هنوز چیزی ننوشته‌‎ام. من گفتم«چون بلد نیستم جزوه بنویسم.» گفت: «راهش این است که یک جعبه کفش برداری، روی درش یک شکاف باز کنی. بعد هر وقت چیزی به ذهنت رسید روی یک تکه کاغذ بنویسی و از لای شکاف بندازی توی جعبه. بعد از مدتی وقتی در جعبه را باز کنی و جمله‌های روی کاغذها را به ترتیب موضوع کنار هم بنویسی پیش‎نویس مقاله‎ات آماده است.» چند هفته بعد قرار بود جلسه‌‎ای بین‌المللی از رهبران تشکیل شود؛ (این جلسات به ندرت برگزار می‎شد، زیرا هم کرایه ماشین گران بود، هم مسافرت وقت گیر). این چند هفته برای من ضرب‌‎الاجلی بود که بچسبم به کار نوشتن جزوه تا آن را به جلسه برسانم. می‎دانستم اگر سر کار نروم و خانه بمانم تا جزوه را بنویسم، اول می‎خواهم نظافت آشپزخانه و کارهای اصلی خانه را تمام کنم، برای همین تصمیم گرفتم به خانۀ دوستم بروم. صبح مطابق معمول روزهای کاری‌ام از خانه بیرون زدم، پسرم را ‎گذاشتم مهدکودک و سر ساعت ۸ صبح همان موقعی که دوستم داشت از خانه بیرون می‌آمد که سر کار برود، به خانه او ‎رسیدم. خانه خالی بود. هیچ چیز مایۀ حواس‌پرتی یا عذر و بهانه در کار نبود. جعبۀ کفش را باز کردم و تا ساعت شش یا هفت بعداز ظهر خلاصۀ جزوه را همان طور که «سی ال آر» گفته بود، نوشته بودم.»
#یک_زن_کارگر
#یک_نویسنده
#تجربه_نوشتن
#سلما_جیمز

https://t.me/tajrobeneveshtan/2938
Forwarded from تجربه نوشتن (خسرو)
#یک_کتاب

اهمیت این کتاب فقط این نیست که در رثای خواهرانی نوشته شده است که به پاس قتل فجیع‌شان در یک رژیم دیکتاتوری نابکار همچون رژیم «تروخیو»، سالروز قتل‌شان ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی خشونت علیه زنان در جهان ثبت شد. این جای خود. اما داستان اهمیت دیگری دارد. مقاومت «خواهران میرابال» از جنس مقاومت مردم عادی شهر و روستا در یک حکومت خونریز و وحشی بود. کشمکشی هر روزه. بر سر هر چیز. اعتراضی یکسره و مداوم به کارکردهایی که هنجارین می‌شوند.

از نظم مردسالارانه در خانواده و دانشگاه و محل کار گرفته تا مناسبات روزمره‌ی سیاسی و غیرسیاسی.  آنان افرادی عادی بودند که مثل همه ما  زندگی می‌کردند‌‌‏، مثل همه ما می‌ترسیدند،‏ مثل همه ما رنج می‌بردند و شادی می‌کردند، عاشق می‌شدند، شکست می‌خوردند‏ و به یک کلام رفتار روزمره‌شان همان بود که همه‌ی ما در کلیت خود داریم. هیچ چیز تابناکی که آنان را برجسته کند در زندگی آنها به چشم نمی‌خورد. فقط یک چیز بود که آنان را متمایز می‌کرد: دفاع از زندگی انسانی در مقابل تباهی، در هر شرایطی حتی وقتی که تباهی سکه رایج زندگی باشد.

برگرفته از صفحه فیس بوک حسن مرتضوی

https://t.center/tajrobeneveshtan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برخورد پلیس با گروه کوچکی از فعالین که قصد داشتند در میدان رپوبلیک برای گرامیداشت #یک_می تظاهراتی کوچک برگزار کنند.

با اینکه این افراد با ماسک و فاصله گذاری اجتماعی تظاهرات خود راشروع کرده بودند، اما جمعیت زیاد نیروهای پلیس که چندین برابر تظاهرکنندگان بودند، بدون ماسک و بدون رعایت نکات بهداشتی اکثریت تظاهرکنندگان را دستگیر و تعدادی از آنها را بخاطر شکستن قرنطینه بیش از ۸۰ یورو جریمه کرده اند.

#زنده_باد_انقلاب
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی
#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Nan_Azadi
🍃🍃

🖌نگاهی به مسائل داخلی ایران و آمریکا؛ دو کشوری که برای هم خط و نشان می‌کشند، روشن می‌کند که با وجود تفاوت‌های زیاد، اما در دو مسئله‌ی حیاتی یک رویکرد دارند و گام‌های مشابه بر می‌دارند:

فقر در این دو کشور موج می‌زند.

ثروت در دست اقلیت محدودی‌ست.

شاهد مثال:

🔸در آمریکا:
- ۱۵ میلیون کودک آمریکایی در فقر هستند.
- حدود نیم میلیون انسان در خیابان‌ها می‌خوابند.
- یک سوم آمریکایی‌ها مراقبت‌های بهداشتی (بیمه) کافی ندارند.
(برنی سندرز سناتور آمریکایی)

[آمریکا اقتصاد اول جهان و ابرقدرت امپریالیستی و منطق سرمایه‌داری نئولیبرالی‌ست.]

🔸 در ایران:
- در آستانه‌ی روز جهانی کارگر‌، تجمع‌های اعتراضی کارگران برای دریافت حقوق معوق و بهبود شرایط استخدام در "شهرهای ایران" افزایش یافته؛ هم‌زمان درباره‌ی از دست‌ رفتن دست‌کم
" ۲میلیون و ۸۷۶ هزار شغل" در پی بحران کرونا هشدار داده شده است.
(مرکز پژوهش‌های مجلس)

- جمعی از کارگران سابق فولاد زاگرس نسبت به تعیین دستمزد بسیار ناچیز توسط به اصطلاح "شورای عالی کار" دست به اعتراض زدند.

- به دلیل شیوع کرونا و تعطیلی بسیاری از فعالیت‌ها، "۴۰ هزار کارگر فصلی" در مشهد بیکار شده‌اند. (عضو شورای شهر مشهد)

- دختری ۳۲ ساله‌ وقتی به خاطر سرقت بازداشت شد، راز ۴ساله‌ی کارتن خوابی خود را فاش کرد.

- کارتن خواب‌ها مثل اشباحی سرگردان از تاریکی بیرون می‌آیند تا ظرفی غذای گرم بگیرند. از همان ابتدای پارک پراکنده روی صندلی‌ها نشسته‌اند. زن و مردی کنار هم روی صندلی و زیر پتو مشغول کشیدن شیشه‌اند.
کی و کجا قربانی شده‌اند؟

#نودونه_درصدی‌ها_گرفتار_فقر
#یک_درصدی‌‌ها_صاحبان_ثروت_و_قدرت

اتحاد بازنشستگان
@etehad_bazn
Forwarded from مدرسه‌ رهایی
🔴 #یک_زندانی_سیاسی: نگران همبندان خود هستم

🔹#محمد_صفری در زندان تهران بزرگ به ویروس کووید‌ـ۱۹ مبتلا شده است و در حال حاضر در مرخصی به‌سر می‌برد. او در این ارتباط گفته است: «روز یکشنبه ۱۱ اسفند، حدود ساعت ۳/۵ الی ۴ صبح بود که با تامین وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی، از زندان به مرخصی اعزام شدم. شب قبل از آزادی، در زندان گلویم به‌شدت می‌سوخت. توجهی نکردم. پس از آزادی از زندان، ابتدا مسکن مصرف کردم، چون احساس می‌کردم سرما خورده‌ام. ابتدا، تنها سوزش گلو داشتم. آن روز گذشت و دیدم حالم مساعد نیست. چون کار داشتم، بعدازظهر روز دوشنبه، از کرج به سمت تبریز حرکت کردم. زمانی که به تبریز رسیدم، وضعیت جسمانی‌ام بسیار بدتر از قبل شده بود، تب شدیدی داشتم و به‌شدت می‌لرزیدم.
صبح روز سه‌شنبه ۱۳ اسفند، به بیمارستان رضا در تبریز رفتم و سریع بستری شدم. کادر درمانی بیمارستان گفتند به ویروس کرونا مبتلا شدی. یک هفته در بیمارستان بستری شدم و سه شب اول، مرگ را از نزدیک ملاقات کردم، تمام ملحفه‌های تخت از عرق بدنم خیس شده بود. گویا تمام مفاصلم را داشتند از هم جدا می‌کردند. پس از یک هفته، مرخص شدم و پزشکان بیمارستان گفتند که باید در خانه در حالت قرنطینه به‌سر ببری و دوران نقاهت این بیماری را طی کنی. من مطمئن هستم که در زندان به این ویروس مبتلا شدم. خیلی نگران همبندانم، به‌خصوص بچه‌های مظلوم #اعتراضات_آبان ، هستم. من به همراه #سهیل_عربی ، #محمد_حبیبی و #مهرداد_محمد‌نژاد پس از انتقال از زندان اوین، در تیپ ۵، سالن ۲، اتاق ۲ زندان تهران بزرگ دوران محکومیت خود را سپری می‌کردیم. قبل از آزادی از زندان، شنیده بودیم چند زندانی مالی در تیپ ۱ و ۲ زندان تهران بزرگ به‌دلیل بیماری کرونا جانشان را از دست داده‌اند. قبل از این اتفاق هم اگر کسی بیمار می‌شد، هیچ رسیدگی درمانی و توجهی به او نمی‌شد و مسئولان بهداری زندان می‌گفتند که دارد فیلم درمی‌آورد. در حال حاضر که وضعیت قطعا بدتر از گذشته نیز شده است.»
🔻🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah

از طریق لینک زیر به #معلمان_عدالت‌خواه بپیوندید.

http://t.center/edalatxah
#یک_جرعه_کتاب

پدرم همیشه میگفت:
یادت باشه، این مملکت رو قانون اداره نمیکنه لذا نباید بذاری کار به جایی بکشه که بخوای از قانون کمک بخوای!

پدرم قاضی بود..!

#علی_محمد_افغانی

@Nan_Azadi
🔸کارگران فولاد اهواز به کمک مردم سیل زده شتافتند!

کمک‌های خودجوش مردمی و تشکیل شوراهای مردمی جهت کمک‌رسانی به سیل زدگان مسئله‌ای بوده که در صدر خبرهای سیل اخیر قرار گرفت که این خود موفق و کارآمد بودن شوراها در اداره کشور را ثابت کرد.
اداره شورایی بحثی بود که در سال ۵۷ در ترکمن‌صحرا و کردستان اجرا شده بود و تا حد زیادی در اداره شهر، روستا، کشاورزی و مسائل فرهنگی و اجتماعی موفق عمل کرده بود.
بحث شوراها و اداره شورایی بعد از گذشت چهار دهه از حاکمیت اسلامی در ایران، توسط اسماعیل بخشی و کارگران معترض هفت تپه و فولاد و ... در سال ۱۳۹۶ مطرح شد.
جامعه ایران که از حاکمیت مافیا محور و سراسر تبعیض به ستوه آمده بود از طرح «اداره شورایی» در سطح کلان استقبال کرده و در سیل سراسری اخیر به عنوان موثرترین راهکارِ کمک به سیل زدگان و مدیریت بحران آن‌را به کار گرفت، با موفقیت‌های چشمگیری روبرو شد.

حال کارگران فولاد اهواز به عنوان کارگرانی که از طرح مسئله شوراها و اداره شورایی حمایت کرده بودند با تمام استقامت‌ها و ایستادگی‌ها مقابل حاکمیت مافیا محور سرمایه دار، با تشکیل شورا به کمک سیل‌زدگان رفته و به حل مشکلات آنان میپردازند. این در حالیست که به #یک_مه #روز_جهانی_کارگر نزدیک می‌شویم و یکی از مسائل مهمی که توسط کارگران مطرح شده چیزی نیست به‌جز #اداره_شورایی.

نزدیک شدن به روز جهانی کارگر مسائل و مصائب کارگران را زیر ذره‌بین قرار میدهد ولی نقش حاکمیت و صاحبان وسایل تولید اجتماعی و نوع حاکمیت سرمایه محور اسلامی، کاری به‌غیر از سرکوب و استثمار جامعه بالاخص کارگران نیست، مسئله‌ای که دقیقا در نقطه مقابل اداره شورایی‌ست.

«کارگران با دریافت دستمزد چندین برابر زیر خط فقر و با توجه به نقش‌شان در پیشرفت جامعه با خلاقیت و نیروی کار خود به تولید ثروت در کشور و ایجاد امکانات زندگی در ابعاد مختلف برای جامعه انسانی فعال هستند.» خواست کارگران با تشکیل شوراها چه در پروسه تولید و چه در سطح کلان (اداره کشور) می‌تواند افق‌های جدیدی را در جامعه باز کند که حاصل آن می‌تواند آبادی، آزادی، رفاه و برابری باشد. حکومت و جامعه‌ای که بطور شورایی اداره می‌شود به‌دلیل آنکه مردم در تمام امور آن از قبیل قانون‌گذاری تا مسائل کوچک نقش مستقیم ایفا می‌کنند، از ورود هرگونه ارتجاع و خودکامگی در جامعه جلوگیری می‌شود. چون حاکمیت در مالکیت یک دسته یک‌درصدی از جامعه نبوده، بلکه حاکمیت تمام توده‌ها و شوراهای مردمی‌ست.

پس در روز جهانی کارگر همه یک‌صدا پیش بسوی حاکمیت شوراهای مردمی، شوراهایی که در آن حقوق انسانی، حقوق برابر و عدالت محور می‌رویم.

امیر عسگری
۶ اردیبهشت ۱۳۹۸

#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

@SKargari
سمفونی موغام بیات شیراز_سلیمان علسگر اف
@khamahangy کمیته هماهنگی
ادبیات و هنر #مردمی
#یک اثر موسیقی از نقاط مختلف #ایران و #جهان

سمفونی موغام
بیات شیراز
اثر آهنگساز به نام #آذربایجان
سلیمان علسگر اف

@khamahangy
تماس با ما @hkomite
Forwarded from درج زیرنویس
غذا نخورتا روزه بگیرم
حجاب بذارتا تجاوزنکنم
توچادرسیاه محوشوتا تحریک نشم
ازخونه بیرون نیا
نفس نکش
آرایش نکن
فکرنکن
حرف نزن
آخه من #یک_مرد_مسلمانم


#فوروارد_فراموش_نشه


🌹 نان و آزادی🌹

@Nan_Azadi
Forwarded from درج زیرنویس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه تکه فیلم #جالب...

در #یک_دقیقه همه رو #گفت

⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️

#فوروارد_فراموش_نشه

با ما #همراه باشید 👇 👇 👇👇👇

🌹 نان و آزادی🌹

@Nan_Azadi
#یک_دقیقه_تفکر

وقتی که رئیس مملکت دزدید وکیل و وزیر و معاون اداره و رئیس شهربانی هم دزدیدند، آنوقت چه توقع بیجایی است که از مشدی حسن بقال داشته باشیم و تعجب بکنیم که میوه اش را می گنداند و دور می ریزد، اما حاضر نیست که به قیمت ارزان بفروشد؟ همه اینها مثل زنجیر بهم بستگی دارد. یا باید اصلاح اساسی بشود و یا غصه خوری برای مادران باردار و جمع کردن اعانه برای یتیمان و فقرا فقط خودنمایی بیشرمانه ای است.


📙 حاجی آقا

👤 صادق هدایت


🌹🌹🌹🌹🌹

🌹 نان و آزادی 🌹

@Nan_Azadi