نان و آزادی

#یک_زن_کارگر
Канал
Политика
Новости и СМИ
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала نان و آزادی
@Nan_AzadiПродвигать
350
подписчиков
34,2 тыс.
фото
19,5 тыс.
видео
8,14 тыс.
ссылок
نان و آزادی؛ کانالی برای انعکاس مبارزات کارگران و توده‌های تحت ستم برای نیل به خودرهایی!
Forwarded from تجربه نوشتن
تجربه نوشتن یک زن کارگر

«سلما جیمز» نویسنده و فعال اجتماعی  به سال ۱۹۳۰ در خانواده‌ای کارگری در آمریکا متولد شد. از کودکی در کارخانه‌ها و در محلات کارگری کار و زندگی می‌کرد. در ۱۵ سالگی به تشکل‌های کارگری پیوست و در جنبش‌های کارگری فعال بود. در نوجوانی با مردی کارگر ازدواج کرد، اما خیلی زود با یک بچۀ کوچک از شوهرش جدا شد و سرپرستی تنها فرزندش را به عهده گرفت. درد و رنج زندگی به عنوان زن کارگر و مادرِ تنها، بیش از پیش او را به مبارزه علیه نظام انسان‌ستیز سرمایه‌داری کشاند. کم‌کم شروع به نوشتن و سخنرانی در اجتماعات کارگری کرد. در روزنامه‌ها می‌نوشت و علاوه بر فعالیت در جنبش‌های کارگری و زنان، در جنبش‌های ضد نژادپرستی و ضد استعماری در جاهای دیگر دنیا شرکت می‌کرد.

نوشته‌ها و حرف‌های او بازتاب تجربه‌ها و رنج‌های زندگی خود و زنان هم‌طبقه‌ای‌اش است که به گفتۀ او ممکن است برای هیچ‌کس اهمیتی نداشته باشد، اما یکی باید آنها را بگوید. او به زبان سادۀ خود کارگران می نویسد. حرف‌ها و نوشته‌های او برای زنان کارگر بی‌اندازه ملموس و واقعی است. گویی زندگی خودت را هم‌چون آیینه‌ای پیش رویت می‌گذارد. او در مقدمه‌ی مقاله‌ «جایگاه زنان»(۱۹۵۲) در کتاب«جنسیت، نژاد، طبقه» (منتشره در سال ۲۰۱۲) شرح می‌دهد که چگونه درحالی که کارگر کارخانه بود نوشتن در باره‌ی زنان کارگر را آغاز کرد:

«با «سی ال آر جیمز» که پایه‌گذار و رهبر تشکل کارگری جانسون -فارست بود و من هم عضو آن بودم، در باره‌ی زنان همسایه‌ی هم ‎طبقه‌ای‌ام صحبت کرده بودم. او اشتیاق زیادی نسبت به حرف‎های من نشان داد، زیرا تا آن زمان هیچ‎وقت چیزی سیاسی دربارۀ زنان خانه‌دار نشنیده بود. پس از آن صحبت‎ها از من خواست جزوه‎ای در باره‌ی آن بنویسم. بعد از چند ماه به من تلفن کرد و پرسید چرا هنوز چیزی ننوشته‌‎ام. من گفتم«چون بلد نیستم جزوه بنویسم.» گفت: «راهش این است که یک جعبه کفش برداری، روی درش یک شکاف باز کنی. بعد هر وقت چیزی به ذهنت رسید روی یک تکه کاغذ بنویسی و از لای شکاف بندازی توی جعبه. بعد از مدتی وقتی در جعبه را باز کنی و جمله‌های روی کاغذها را به ترتیب موضوع کنار هم بنویسی پیش‎نویس مقاله‎ات آماده است.» چند هفته بعد قرار بود جلسه‌‎ای بین‌المللی از رهبران تشکیل شود؛ (این جلسات به ندرت برگزار می‎شد، زیرا هم کرایه ماشین گران بود، هم مسافرت وقت گیر). این چند هفته برای من ضرب‌‎الاجلی بود که بچسبم به کار نوشتن جزوه تا آن را به جلسه برسانم. می‎دانستم اگر سر کار نروم و خانه بمانم تا جزوه را بنویسم، اول می‎خواهم نظافت آشپزخانه و کارهای اصلی خانه را تمام کنم، برای همین تصمیم گرفتم به خانۀ دوستم بروم. صبح مطابق معمول روزهای کاری‌ام از خانه بیرون زدم، پسرم را ‎گذاشتم مهدکودک و سر ساعت ۸ صبح همان موقعی که دوستم داشت از خانه بیرون می‌آمد که سر کار برود، به خانه او ‎رسیدم. خانه خالی بود. هیچ چیز مایۀ حواس‌پرتی یا عذر و بهانه در کار نبود. جعبۀ کفش را باز کردم و تا ساعت شش یا هفت بعداز ظهر خلاصۀ جزوه را همان طور که «سی ال آر» گفته بود، نوشته بودم.»
#یک_زن_کارگر
#یک_نویسنده
#تجربه_نوشتن
#سلما_جیمز

https://t.me/tajrobeneveshtan/2938