@khodneviis ✒📊تحلیل شماره 3 داستان
#سگ_ولگرد به قلم
#صادق_هدایت :
💠 داستان
سگ ولگرد توصيف جامعه و آدمها از ديدگاه صادق هدايت است!
ميدان ورامين نماد جامعه اي كه در تك تك سطر ها و توصيفاتش ،هدايت به مرده بودن ارزشهاش و قطع اميد از آن ميپردازد!
جامعه اي كه فقط به رفع نيازهاي اوليه محتاج است و به ديگر مسائل چون انسانيت اعتنايي ندارد!
جامعه رو به زوال و فرو پاشي (نيمه سوخته و نيمه بريان شده) كه حفظ ظاهر كرده درست مثل چنار كهنسالي كه ميان تنه اش فرو ريخته و پوك شده و با اين حال زير شاخه هاي كج و كوله اش پسر بچه ها كه نماد نسل هاي آينده اند كه زير سايه اش پرورش ميابند و شير برنج و تخم كدو ميفروشند!
و آب جويي كه به جاي پاك و روان بودن گل آلود و غليظ است و به زحمت خودش را ميكشاند و رد ميشود!
تمام تصاوير و توصيفات هدايت از ميدان ورامين حاكي از ويراني و خرابيست..
حتي بنايي كه قدمت تاريخي دارد و قابل ستايش است هم فرسوده و ترك خورده و گنجشكهايي كه به جاي آواز خواندن و پرواز چرت ميزنندو خاموشند!
و پات!سگي كه قهرمان داستان است به واقع
سگ نيست بلكه همانطور كه هدايت توصيف كرده در پس چشمان او روح انساني واقع شده است كه از جامعه طرد شده و در آن تا پاي مرگ لگد مال ميشود!
چشماني پر از درد و زجر و انتظار و مملو از حرفهايي كه شنيده و فهميده نميشود و در عوض به او سنگ ميپرانند،لگد ميزدنند و ازين شكنجه لذت ميبرنند...
هدايت با پيش كشيدن بحث نجاست
سگ و ثواب سنگ زدن ديدگاهش به مذهب را نيز به نوعي به تصوير كشيده است..
نااميدي
سگ از دنياي اطراف با مشامش و بو هايي كه ميشنيد خود به نوعي روايتگر درك او از اطراف بود:لنگه كفش كهنه نم كشيده ،بوي اشيا مرده و سبزه هاي(نيمه جان) و بوي شير برنج كه او را به مادرش و سبزه زار كه گذشته اش يا همان بهشتي كه روزگاري در آن مسكن داشت را برايش ياد آور ميشود!زندگي كه در سابق مرفه بود و پاسخگوي كلي نيازهاي وي اعم از نيازهاي مادي و عاطفي اش كه با نوازش صاحب و بازي با فرزند وي تامين ميشد..پيشتر سگي با دل و جرأت و نترس و تر و تميز بود!ولي به دنبال يك هوس (
سگ ماده
ولگرد)تمام آنچه را كه داشت از دست ميدهد و با ياد كمرنگي از گذشته به زندگي اش ادامه ميدهد.پات نماد انسانيت و وفاداريست كه با تسليم قلاده اش خود را بنده جامعه و مردمي كرد كه او را به فلاكت و بدبختي كشاندند!
جامعه و مردمي كه
سگ را نجس ميدانند و بعد از دست زدن به او خود را ملزم به طهارت ميدانند آنهم در جويي گل آلود!
نقطه اوج داستان زمانيست كه پات با وجود زندگي فلاكت بار خود و زماني تشنه توجه است سرو كله مردي پيدا ميشود كه نقش اميد و پلي به گذشته را براي وي بازي مي كند و
سگ آنقدر درآرزوي رسيدن به گذشته اش ميدود كه در آخر با حسرت جان ميدهد !
در پايان داستان شاهد حضور كلاغهايي هستيم (نماد شومي ) كه در انتظار بيرون آوردن چشمان پات هستند.چشماني كه كه تنها بازمانده و سمبل روح انسانيت و وفاداريست!
📊 #تحلیل سوم
👤 به قلم
#شادي_كتابچي 🔚 پایان
✒ telegram.me/Khodneviis