خودنویس ✒

#شادي_كتابچي
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
934
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
🎁 #عاشقانه‌ها

🔱 آهاي تويي كه دستهات رو كردي توي جيبت ! شال گردنت رو پيچيدي دور صورتت و يقه كاپشنت رو تا جايي كه ممكنه بالا دادي...
تويي كه هدفون گذاشتي توي گوشهات و صداش رو تا ته بلند كردي و سرت رو بالا نميگيري...
ميدونم برات سخته!ميدونم امروز ،قدم زدن توي خيابون ،دل شير ميخواد و براي خيلي ها از چهارشنبه سوري هم خطرناكتره!
چهار شنبه ي آخر سال كه مياد،همه نگران چشم و چال و دست و بالشونن !
اما ١٤ فوريه ،تو بايد نگران چيزي باشي كه كسي نميبينه و حس نميكنه!
دردي كه توي هيچ برگه آزمايشي وخامت اوضاعش درج نميشه!

ميدونم امروز بايد چشمت رو روي خيلي چيزها ببندي! روي پياده روها ،روي دستهايي كه به هم چفت شده...روي پاهايي كه كنار هم جفت شده...روي شونه هايي كه موازي هم قفل شده...
روي گذشته و آينده ي مجهولت!

ميدونم دلت نميخواد مغازه ها ،شكلات فروشي ها يا حراجي ها رو ببيني! ميدونم بعضي وقتها، رنگ قرمز ميتونه از مشكي هم دلگيرتر باشه!

ميدونم بينيت رو پوشوندي تا بوي گلهاي رز اذيتت نكنن! گوشهات رو گرفتي كه صداي دوستت دارم ها و غش غش خنده ها كَرِت نكنن!

ميدونم امروز كه ميرسه ،زير هر گوشه اي از آسمون خدا كه باشي ،ممكنه دلت بگيره، بهت سخت بگذره و براي اينكه سوز سرما آزارت نده چاره اي نداري جز اينكه دستهات رو بذاري توي جيب خودت !
صداي هدفونت رو بلند كني و سر به زير با سريع ترين سرعت ممكن حركت كني...

آهاي تو! فكر نكن كسي نميبينتت،
نميفهمتت! ما، همه هم درديم...
حتي مني كه دستم توي دست يكي ديگست و زير بغلم يه جعبه پر از عروسك و شكلاته بازهم ميفهممت..

دلم ميخواد از بغلت كه رد ميشم يادت بندازم كه جاي هيچكس ثابت نميمونه!دلم ميخواد يادت بندازم كه تو ديروز من بودي و من فرداي توام...
كسي نميدونه سال ديگه، اين موقع چه حاليه...
دلم ميخواد يادت بندازم كه همه با هم همدرديم!
ولنتاينت مبارك...

👤 #شادي_كتابچي
❤️ #روز_عشق

Telegram.me/Khodneviis🌸🎊
@Khodneviis
‌‎
يك قدم تا پري 🧜🏻‍♀️
قسمت اول

يك روز هشت پا آمد زنگ واحدمان را زد و گفت: «پا بدم چيزي جايش مي دهيد؟»
‌‎ما همه گفتيم: «به شما آره !»
آخر همگي لنگ يك جفت پا بوديم اما پري از همه ما زرنگ تر بود.
‌‎گفت : هر كس تک بياورد مي رود بيرون . ما همه رو آورديم جز پري !
‌‎پري پا را گرفت و زير آبي اسباب كشي كرد و رفت. الان آن بالا بالا ها در يك قصر مسكن دارد.
‌‎اما ما همان ته درياها محله جلبک ها مانده ايم. گذران زندگي زير آب سخت است.
‌‎اینجا فشار زياد است و اكسيژن نيست و از بسياري از تفريحات آنور آبي محروميم.
‌‎مدام مي گوييم خوش به حال پری كه بارش را بست و امروز تمامي هزينه ها براي او مي شود.او مدام جت اسكي سوار مي شود و از سوشي هاي رنگ و وارنگ استوري مي گذارد .
‌‎ما هم گهگاه به كنسرت هايي كه مجوز گرفتند مي رويم و با خرچنگ "ان داداسي" مي خوانيم ؛ البته گاهي رويمان ليزر هم مي اندازند اما آنقدر هيجان زده ايم كه متوجه نمي شويم.
‌‎راستش را بخواهيد اين پايين آنقدرها هم بد نيست....
(ادامه دارد )

#طنز_نامه
👤 #شادي_كتابچي

پيج اينستاگرام👇🏻👇🏻👇🏻

🔗 https://goo.gl/fEvVc1
Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis


📮✉️نامه‌هاي طنز از يك جهان سومي
🎁 #عیدانه
📬 #بلوندي‌قسمت‌آخر


بله هيكلمان! ما هيكلمان را هم به سختي شبيه شما نگه مي‌داريم! ما ژنتيكي تو پُريم. اگر عكس سوگولي‌هاي پادشاهانمان را ببيني مي‌فهمي خودمان تقصيري نداريم! استخوان بنديمان كمي متفاوت است. اين موج سايز ٣٤-٣٦ هم كه مي‌بيني دست‌رنج تلاش نسل به نسل از خواهران و مادران سرزمينم است كه انشاءالله بزودي ژن همان سوگولي‌ها هم سرنگون خواهد شد و جامعه‌مان يك دست مانكن مي‌شوند! دلت بسوزد!! ما آنقدر كم مي‌خوريم و نمي‌خوريم تا كچل مي‌شويم و پوستمان مي‌ريزد اما خدا بزرگ است! علم پيشرفت كرده مي‌رويم چند جلسه مزوتراپي و ليپوليز و بوتاكس و ...خلاصه حل است ! نگران نباش! اما از حق نگذريم شما بدن‌هايتان معركه است! من كه دخترم با ديدنتان داغون مي‌شوم چه برسد به پسرها...اوففففف!اين است كه شما جداً رقيباني قَدَر و جدي براي ما به حساب مي‌آيید! براي همين بعد از عمل بيني عمل برخي از اعضاي بدن هم حياتي به شمار مي‌رود!!
آخ بلوندي.. اين لنزها كورمان كرد، اين بوي رنگ خفمان و سرطان اينجا بيداد مي‌كند! استخوان دنده‌مان شبها كه به پهلو مي‌خوابيم مي‌رود تو كبد و معده امان و درد مي‌گيرد! من كه هنوز پروتز نكردم اما شنيدم بعد‌ها ديگر حتي نمي‌توانيم زير آبي هم برويم و همش روي آب شناور مي‌مانيم.
تازه ژنمان را چكار كنيم؟! آن كه عمل نمي‌شود؟! آن توله شرقي كه پس مي اندازيم هيچ شباهتي به شما ندارد!
تو رو خدا كمي رحم داشته باش...
آخ بلوندي...آخ بلوندي...خدا بگويم كه چكارت كند!؟! تا به حال سعي كردي لنز مشكي بگذاري؟ موها و ابروهايت را پر كلاغي كني؟يك پره گوشت بياوري؟ به كجاي دنيا بر مي‌خورد سفيد بماني؟ تازه سرطان پوست هم نمي‌گيري! به خدا! يك وقت ديدي بهت آمد! خواستي كمي شبيه ما شوي!! بلوندي...اگر زحمتي نيست لطفاً يك شب پُر بخور، شايد خواب ببيني جهان سومي هستي و من آن سر دنيا زير چتر با بيكيني دارم برونزه مي‌كنم و حالش را مي‌برم! بعدش اگر ذوق و حالي ماند، كمي برايم بنويس...به جان مادرت كه خوشحالم مي‌كني!

(دوست دارت يك جهان سومي)📩

👸🏼#بلوندي
📨#نامه_هاي_يك_جهان_سومي
👤#شادي_كتابچي

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis


📮✉️نامه هاي طنز از يك جهان سومي
📝 #عیدانه
📬 #بلوندي-قسمت دوم

پول شرط اول است و پس از آن يك دل گنده مي‌خواهد تا بتوانيم ١ساعتي درون چيزي شبيه تابوت به ابعاد يك در دومتر بخوابيم، تا بلكه رنگ شما شويم! تازه بعدش كه چي؟! ما كه مثل شما دريا و ساحل مختلط نداريم تا بيكيني بپوشيم و زير آن چترها بخوابيم و آبميوه و زهر ماري بخوريم و عكس بگيريم!؟ براي اين كارها بايد بياييم طرف‌هاي شما! كه خب چشم ! اگر ويزا داديد كه حتماً مزاحمتان مي‌شويم و اگر هم نداديد كه تركيه و دبي همين بغل دستمان هست و با كمي از همان شرط اول كه گفتم پس انداز مي‌كنيم و مي‌رويم و مي‌تركانيم!البته كه همين جا هم مي‌شود! اگر ديش‌هاي پشت باممان خيلي توي ذوق نزند و كارگران (در حال كار ) ساختمان بغلي خيلي هيز بازي در نياورند برايتان يك چند تايي عكس مي‌گيريم و ميزاريم اينستا! گفته باشم! استخر هم داريم!مي‌شود هم برويم! اما لامصب دوربين ممنوع است! البته ما از آن خانواده‌هاش نيستيم كه لنگ بمانيم!
بالاخره دو رو برمان (ريچ كيدز) با مرام پيدا مي‌شود، استخر آنها هست! ريچ كيدزهايمان را كه حتماً ديده‌اي؟ كپي خودتان هستند! اما نبايد هنر و اراده اشان را دست كم بگيري. هنر و اراده اين سمت كره زمين زياد است، اغلبمان فقط همان مشكل شرط اول را داريم كه خب بگذريزم! بعد از آن بحث مهم هيكل است!
ادامه دارد...📩

👸🏼#بلوندي
📨#نامه_هاي_يك_جهان_سومي
👤#شادي_كتابچي


telegram.me/Khodneviis
@khodneviis


📮✉️نامه هاي طنز از يك جهان سومي
🎁 #عیدانه
📬 #بلوندی‌قسمت‌اول

دوست عزيزم سلام...

تو مرا نمي‌شناسي اما من بارها تو را در فشن تي وي و تبليغات ويكتوريا سكرت ديده‌ام!
برادرانم كه هر وقت تو را مي‌بينند، مي‌گويند: "اوففففف.."اسمت اينجا (اوف) است و شبيه‌سازي شده‌ات داف و پلنگ نام دارند. الحق و والانصاف كه ما در تقليد و شبيه‌سازي از شما كم نمي‌آوريم! اين را گفتم كه حساب كار دستت باشد و بداني از كشور سارا و دارا، رقيب باربي‌هاي شما نامه مي‌فرستم! بلوندي عزيزم چيزهايي كه داري و تفريحات روزمره‌اي كه در آن غرقي و به چشمت هم نمي‌آيد را عجيب دوست دارم ؛ دنبال مي‌كنم و من جهان سومي گاهي خوابشان را مي‌بينم و تازه اگر تعريف كنم ، مي‌گويند پر خورده بودم..!
آخ ..دوست مو بلوندي ،كمر باريك و چشم آبي من! اينجا تو را بد جور فرق سر سياه من مي‌كوبند! آرايشگاه‌هايمان پر است از زنان و دختراني كه مي‌خواهند تو باشند! اينجا دكلره، مغز سر را بد جور مي‌سوزاند، بي پدر موهايمان را هم داغون كرده! هايلايت در آوردن را كه نگو!! هي ته شانه و ميله‌اش را مغز سر سوختهات مي‌كشد و دو تا شويد باقي مانده را از آن بين در مي‌آورد،زياد هم كه كولي بازي در بياوري، يكي پس سر سوخته‌ات می‌زنند و مي‌گويند "بكش و خوشگلم كن" آري! اين جمله اينجا عجيب معجزه مي‌كند و روحيه مي.دهد! دور و برت را نگاه كني پر از جنازههاي خوشگل است! البته بوي رنگ و ناخن كاشته و مو كز خورده كه شبيه بوي گوسفند است كمي بينيت را مي‌سوزاند، اما عوضش خوشگلند!
خلاصه كه رنگ تو شدن سخت است! تازه به ماه هم نكيشده ريشه‌مان مي‌زند بيرون و خودي نشان مي‌دهد، ريشه‌اي كه اصلاً با رنگ تو نمي‌خواند! آنوقت است كه بايد باز برويم سراغ آذر خانوم و سوسن جون وقت بگيريم و درد بكشيم و بسوزيم..! ديگر از درد بند و اپيلاسيون نمي‌گويم شايد وقتي مي‌خواني خانواده نشسته باشد! همينقدر بگويم كه شبيه تو ماندن آدمي مي‌خواهد: هنرمند، كر بو ، با كله‌اي آهنين و البته ناگفته نماند، تو كه ديگر از خودماني، پول شرط اول است!بعد از پول ...

ادامه دارد...📩
#بلوندي
#قسمت_اول
#نامه_هاي_يك_جهان_سومي
#شادي_كتابچي


✒️Telegram.me/Khodneviis
🌸🎊@khodneviis 

🎁 #عاشقانه_ها

🔱 آهاي تويي كه دستهات رو كردي توي جيبت ! شال گردنت رو پيچيدي دور صورتت و يقه كاپشنت رو تا جايي كه ممكنه بالا دادي...
تويي كه هدفون گذاشتي توي گوشهات و صداش رو تا ته بلند كردي و سرت رو بالا نميگيري...
ميدونم برات سخته!ميدونم امروز ،قدم زدن توي خيابون ،دل شير ميخواد و براي خيلي ها از چهارشنبه سوري هم خطرناكتره!
چهار شنبه ي آخر سال كه مياد،همه نگران چشم و چال و دست و بالشونن !
اما ١٤ فوريه ،تو بايد نگران چيزي باشي كه كسي نميبينه و حس نميكنه!
دردي كه توي هيچ برگه آزمايشي وخامت اوضاعش درج نميشه!

ميدونم امروز بايد چشمت رو روي خيلي چيزها ببندي! روي پياده روها ،روي دستهايي كه به هم چفت شده...روي پاهايي كه كنار هم جفت شده...روي شونه هايي كه موازي هم قفل شده...
روي گذشته و آينده ي مجهولت!

ميدونم دلت نميخواد مغازه ها ،شكلات فروشي ها يا حراجي ها رو ببيني! ميدونم بعضي وقتها، رنگ قرمز ميتونه از مشكي هم دلگيرتر باشه!

ميدونم بينيت رو پوشوندي تا بوي گلهاي رز اذيتت نكنن! گوشهات رو گرفتي كه صداي دوستت دارم ها و غش غش خنده ها كَرِت نكنن!

ميدونم امروز كه ميرسه ،زير هر گوشه اي از آسمون خدا كه باشي ،ممكنه دلت بگيره، بهت سخت بگذره و براي اينكه سوز سرما آزارت نده چاره اي نداري جز اينكه دستهات رو بذاري توي جيب خودت !
صداي هدفونت رو بلند كني و سر به زير با سريع ترين سرعت ممكن حركت كني...

آهاي تو! فكر نكن كسي نميبينتت،
نميفهمتت! ما، همه هم درديم...
حتي مني كه دستم توي دست يكي ديگست و زير بغلم يه جعبه پر از عروسك و شكلاته بازهم ميفهممت..

دلم ميخواد از بغلت كه رد ميشم يادت بندازم كه جاي هيچكس ثابت نميمونه!دلم ميخواد يادت بندازم كه تو ديروز من بودي و من فرداي توام...
كسي نميدونه سال ديگه، اين موقع چه حاليه...
دلم ميخواد يادت بندازم كه همه با هم همدرديم!
ولنتاينت مبارك...


به قلم  :
👤 #شادي_كتابچي
❤️ #روز_عشق

Telegram.me/Khodneviis🌸🎊
@khodneviis

🌓 #یلدا_مبارک

يه دقيقه هم يه دقيقست...


توي يه دقيقه ميشه خيلي كارها كرد ،خيلي حرف ها زد ..!
ميشه عذر خواهي كرد؛..ميشه بخشيد!
خيلي از دوستت دارم ها رو ميشه تو يه دقيقه گفت،ميشه تو يه دقيقه فهموند و ثابت كرد...!
توي يه دقيقه با بغل كردن ميتوني يه بچه رو ساكت كني؛ حال و هوا و دنياش رو عوض كني..!
توي يه دقيقه ميتوني سكوت كني، بيشتر فكر كني و به طرف مقابلت فرصت حرف زدن بدي...!
توي يه دقيقه ميتوني تصميمت رو عوض كني و سوار يه قطار يا يه هواپيما لعنتي نشي...ميتوني بموني!
تو يه دقيقه ميشه كلي دل شكست
و ميشه كلي دل به دست آورد!
ميشه يه بله رو بعد از بارها پرسيدن بالاخره گفت...!
اينكه ميگن زندگي يه هندونه دربسته ست ،درسته! توش حرفي نيس!
اينكه نتونستي هندونت رو خودت انتخاب كني ، نتونستي يكي بزني اينور و يكي اونورش و از صداي تالاپش تشخيص بدي كه هندونت شيرين و قرمزه يا سفيد و بيمزه...درسته!توش حرفي نيس!
ميدونم هندونه ها مساوي تقسيم نشدن و بعضي وقتها فكر كردن بهش دلت رو به درد مياره...
ميدونم اينكه كل بازي رو تو زمين بدويي ،تا ميتوني دفاع كني...كلي زمين بخوري و باز پاشي ،حمله كني و لحظه ي آخر ،خيس عرق، فقط توي يه دقيقه وقت اضافه گل بخوري......؛چقدر درد داره!!
توي يه دقيقه ميشه خيلي كارها رو نكرد؛خيلي حرف ها رو نزد و جلوي خيلي اتفاق ها رو گرفت...
نرسيدن يه دقيقه اكسيژن خيلي ها رو از پا انداخته و زمينگير كرده...
واسه خيلي ها همين يه دقيقه ميشه حسرت...
"اگه يه هندونه ديگه رو برداشته بودم.."
"اگه به جاي اينكه گل بخورم ،گل زده بودم.."
"اگه فقط يه دقيقه گذاشته بودن قبل مردن ببينمش.."
"اگه يه دقيقه اين غرور لعنتي رو كنار گذاشته بودم و ميگفتم نرو!بمون..."
اونوقت الان من هم يه دقيقه اضافه رو جشن ميگرفتم! الان جلوي من هم ظرف آجيل و انار هاي دون شده و كتاب حافظ باز بود ...!
خيليهامون فقط يه دقيقه غفلت كرديم فقط يه دقيقه دير زديم روي ترمز...
دقيقه هاي با ارزشي كه براي بيشتر ديده شدن جلوي آينه صرف فرعيات كرديم و شانس رو پشت در معطل گذاشتيم و بهش گفتيم: "الان ميام...فقط يه دقيقه!"
اين عجيب نيست كه يلدا رو انقدر جدي ميگيريم اما اين يه دقيقه ها رو نه...!؟
بيا چشمامون رو ببنديم و توي يه دقيقه هندونه ها رو عوض كنيم...!
بيا اين انارهاي سفيد رو شيرين و قابل خوردن كنيم...!
بيا لب پسته هاي بسته رو به خنده باز كنيم...!
بيا دسته چمدون رو بالا بكشيم و بيخيال پرواز بشيم..بيا برگرديم!
بزاريم صداي خر خر چرخش عوض اينكه توي گوششمون دورتر ودورتر بشه مثل صداي قلبمون به هم نزديك و نزديكتر بشه...!
بيا بگيم دوستش داريم...!
بيا بريم ديدن اونهابب كه هنوز زنده هستند و نرفتن!
حتي شده براي يه دقيقه.. !
يه بار ديگه محكم بغلشون كنيم و بگيم كه چقدررر دوستشون داريم ...!
اگه اومدنت رو ،حرفات رو ،گذاشتي براي دقيقه هاي آخر حرفي نيست...!
من باز هم صبر ميكنم؛
يه دقيقه هم يه دقيقست و امشب يه دقيقه بيشتر...


📝 #یلدا_نوشت
👤 #شادي_كتابچي

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
@khodneviis


 دلتنگي يعني ...

ريشه هاي كنار قالي كه صبح به صبح، كنار سنگ فرشهاي خيابان خاكش ميكني تا زمينم نزند.

دلتنگي يعني ...

يك جفت كفش كتاني ! كه بندهاي بلندش را پشت پاهايم گره ميزني تا در مسيري كه بوي خاكش گهگاه بر سرم رگبار ميگيرد،راهيم كني.

دلتنگي يعني ...

زير لفظي هاي مادرت ! برگردن دختري كه  شبيه من نيست و تو ، به همان اندازه دوستش داري...

دلتنگي يعني ...

 يك قواره پارچه سفيد كه ميدانم  به تنم زار خواهد زد ، وقتي تو كنارش نيستي...

دلتنگي يعني ...

همين سه نقطه هايي كه آخر هر بند ، جمله ام را ناتمام ميگذارند...

دلتنگي يعني ...

همين آبهاي شوري كه بي وقفه از چشمهايم پشت سرت ميايند تا كه برگردي...

حق با تو بود...
من آن وقتها نميدانستم با چه آرايه اي ميشود دلتنگي را شبيه شعر كرد؟!



👤 #شادي_كتابچي
#دکلمه | با صدای #مهرنوش_عابدین |

Telegram.me/Khodneviis
خودنویس
‍ ‍ ‍ ‍ @khodneviis 🌓 #داستان_شب ☕️ همراهان ارجمند امشب با تحلیل و متن داستان‌کوتاه " آدمکش‌ها " اثر #ارنست_همینگوی میزبان شما هستیم. ℹ️ همينگوي در مصاحبه‌اي با جورج پليمتن، تنها مصاحبه‌ی تمام عمرش، مي‌گويد: «‌آدم‌كش‌ها» را در هتلي در مادريد وقتي باريدن…
@khodneviis

📊تحلیل شماره 2 داستان #آدمکش_ها  به قلم #ارنست_همینگوی :

 💠 روايت داستان آدمكش ها ،روايتي از نوع نمايشي با پيرنگي نسبتا پيچيده است چرا كه از ابتداي داستان با شخصيت هايي مواجه هستيم كه هويتشان مشخص نيست و چون ساير كارهاي همينگوي مثل تپه هايي چون فيلهاي سفيد ، گربه اي زير باران،پايان يك ماجرا و...شناخت و كشف شخصيت به عهده خواننده است! اينكه آن دو مرد چه كساني هستند؟ چه ميخواهند؟چرا تا اين حد خشن هستند و هدفشان از كشتن مردي كه نه آنها را ديده و نه ميشناسند چيست؟
در داستان آدمكش ها شاهد سلسله حوادثي هستيم كه به ترتيب توالي زماني نويسنده تنظيم شده است و آرام آرام خواننده را آماده پذيرش و كشف حقيقت ميكند:
داستان از به تصوير كشيدن رستوران نيك و جورج و ورود دو مرد ناشناس شروع ميشود كه رفته رفته حوادثي را رقم ميزنند كه علاوه بر كشمكش جسمي حاكم بر داستان كشمكش ذهني خواننده را به دنبال دارد..
از ابتداي روايت از بهانه گيري هاي دو مرد و تمسخر آنها متوجه ميشويم با افراد شروري رو به رو هستيم و بدنبال آن  خشونت و همينطور با پيش كشيدن بحث قتل ،چه بسا انتظار وقوع يك جنايت را داريم! قتل مردي كه به قول آنها"او هيچ وقت فرصت نكرده كاري بكنه! اصلا تا حالا ما رو نديده"
مثل جورج (يكي از شخصيتها )براي خواننده هم اين سوال ايجاد ميشود كه پس چرا چنين فردي مستحقق مرگ است؟
پس از آن با سوژه مورد نظر روبرو مي شويم كسي كه پيش از آن كه كشته شود، خود به نوعي مرده است!با وجود اينكه مشت زن حرفه اي بوده و درشت هيكل اما رو به ديوار در تختخوابش رو به ديوار خوابيده است!ديوار معمولا به بن بست يا به انتهاي خط رسيدن اشاره دارد. شخص علي رغم مهارت مشت زني و دفاع و جثه قوي انگيزه اي براي ادامه زندگي ندارد و تسليم مرگ شده!شايد چون ميداند پشت دو آدمكش ناشناس كه رغبتي به شناخت آنها ندارد،با نيرويي قويتر كه توان مقابله با آنرا ندارد مواجه است! با پيش كشيدن بحث شانس و بليت اسب دواني و مشت زني در جاي جاي داستان احتمال موضوع شرط بندي سر نتايج بازي ها و به دنبالش شكل گيري نقش(برنده ، بازنده و قرباني)بيشتر مي شود.و اينكه شايد اصلا نطفه داستان بر سر همين شرط بنديها شكل گرفته و همينگوي سعي داشته با داستانش سير دگرگوني از يك ورزش و تفريح تا خشونت و جنايت را به تصوير بكشد.و از واقعيتي  كه پشت پرده در جريان است ،پرده بردارد. موضوع بازار داغ افرادي كه در پي منافع خود كسب و كارشان آدم كشيست! و ورزشكاران يا قهرمان هايي  كه جداي هدف اصلي،خود را بازيچه دست آدمكش ها ميكنند!


📊 #تحلیل دوم
👤 به قلم بانو #شادي_كتابچي   
🔜  | تحلیل سوم به زودی تقدیم می گردد |

telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
@khodneviis

🌒داستان شب

📗 همراهان ارجمند با متن داستان کوتاه " خواب سنگین " میهمان قلم بانو شادی کتابچی باشید.


🔱 يه صدايي مياد،مثل صداي حرف زدنه!
آروم و شمردست. شايد باز هم دارم خواب ميبينم!گوشهام رو كه تيز ميكنم صدا قطع ميشه..
با چشماي نيمه باز ساعت رو نگاه ميكنم ٣:٤٥ صبحه!ميرم كنار پنجره،همه خوابيدن!همه ي شهرك،همه شهر..!انگار كسي صدايي نميشنوه يا خوابي نميبينه كه بيدارش كنه!همه جا تاريكه،خاموشه!حتي...

ادامه‌ی داستان در فایل ضمیمه


📎 #فایلPdf
📖 #داستان_کوتاه
📄 #خواب_سنگین
👤 #شادي_كتابچي
 
Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

چه برفي داره مياد...
تند ِتند...ريزِ ريز...
همه جا نشسته...از كي اومده و كي قراره بند بياد؛نميدوني!؟
ذرات معلق ِسفيد و سبكي كه بلاتكليف ،يكي يكي پخش زمين ميشن!
از دودكش پشت بوم روبه رويي دود بيرون مياد. از چند تا خونه اونطرفتر صداي پارو مياد. راستي چرا برف هميشه بي صدا مياد و غافلگيرت ميكنه؟!
برف براي من شبيه مرگه...
هميشه با خودم فكر ميكردم برف ابرهاي مرده ي آسمونن كه وقتِ زميني شدنشون رسيده..
هيچوقت نميفهمي كي اومدن يكدفعه بلند ميشي و ميبيني همه جا نشستن،همه جا رو سفيد كردن...براشون فرقي نداره كجا؟!
لب ديوار يا جدول....رو شاخه ي درختها يا رو سقف ماشينها...
برف هرچقدر هم سريع و درشت بشه، صدا نداره! كار خودش رو ميكنه،انگار وظيفش فقط يكريز و بيصدا اومدنه...
قسمت شد ميشينه،سفيدت ميكنه!
قسمت نشد آب ميشه خيست ميكنه!
اما بارون اينطوري نيست!
بارون كه بياد چه آروم...چه تند..
چه اول صبح،چه نصف شب همه شهر رو خبر ميكنه! بس كه سر و صدا ميكنه!
محلش نذاري ؛تگرگ ميشه...
رعد ميشه...برق ميشه...آسمون رو به غرش وا ميداره...
خلاصه همه كاري ميكنه تا ببينيش!
وقتي هم بند مياد ؛ بوي خاك ُ بلند ميكنه كه بگه ديگه وقته رفتنه...
نميتونم بگم برف مظلومه ،شايد اين بيصدا اومدن و بيصدا رفتنه از سياستشه..!؟
نميتونم بگم طرفدار هاي برف بيشترن يا بارون ...؟!
نميتونم بگم ، آدم خوبه كه برف باشه يا بارون....!؟
ولي ميتونم به جرئت بگم برف با بيخبري و بيصداييش آدم هاي بيشتري رو زمين زده تا بارون...!!
بعضي وقتها تو آينه ؛ به سپيدي شقيقه هام كه نگاه ميكنم ، ياد تو ميافتم و رفتنت...
نميدونم كي و چطور سفيد شدند ؟!
اما ميدونم تو بيشتر شبيه برف بودي و من بارون...

👤 #شادي_كتابچي

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
@khodneviis

📗 همراهان ارجمند با داستان کوتاه
" سهم گمشده " مهمان قلم بانو شادي كتابچي باشید.


📎 #فایلPdf
📝 #داستان_کوتاه
👤  #شادي_كتابچي
 
Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
@khodneviis

📗 همراهان ارجمند با داستان کوتاه " طراحی سقف " مهمان قلم بانو شادي كتابچي باشید.


🔱 موهاتُ كنار ميزنم:"بايد كوتاهشون كنيا!البته اينجوريم جذابي!" آروم ميگي:"تو نگي كي بگه؟"
به ته ريش دراومدت دست ميكشم!بلنديه موهات رسيده رو پيشونيت!آخرين بار خيلي سال پيش،اين شكلي ديدمت!سر قضيه مامان اينا!يكدفعه بلند ميگم:"اينجا رو دوست ندارم!از اين بوها بدم مياد!خفم ميكنن!بوي الكل و هرچي ماده ضد عفونيه!"با آرامش هميشگيت ميگي:" تختش چرخ داره!ميشه...

ادامه در فایل ضمیمه

برترین داستان به انتخاب هیات داوران مجله ادبی و هنری سه نقطه.نوع چالش : لوکیشن بیمارستان بخش مراقبت های ویژه ،در حال ملاقات با برادر به کما رفته.


📎 #فایلPdf
📝 #داستان_کوتاه
👤  #شادي_كتابچي
 
Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

🌘 #داستان_شب " جفت شش "



نور آباژور همه اتاق رو قرمز كرده حتي صورتهامون رو!دست راستش رو از زير سرم رد ميكنه و انگشتاي دست چپش مثل دندونه هاي شونه لاي موهای فرم گير ميكنند!هر دفعه كه يك جاي كار گير پيدا ميكنه،با همون گره كور رهاش ميكنه و ميره سراغ دسته بعدي و..باز اين كار رو تكرار ميكنه :يكباره و دوباره و چندباره...
- "آيييييي بسه ديگه! دردم مياد خب!خسته نشدی؟!"
 با همون انگشتا بينيم رو فشار خفيفي ميده و ميگه:
-"خب چرا شونشون نميكني؟!"
-"اگه شونه كنم كه ديگه فر نميمونن!؟وز ميكنن!مگه نميگي با موي فر خوشگل ترم؟"
 باز به كارش ادامه ميده: "دلم ميخواد!"
زبونش رو دراز ميكنه!با خودم فكر ميكنم اين زبون كاراييش تنها گفتن يك جملس!
- "دلم ميخواد، دلم ميخواد! چيز ديگه ای بلد نيستي ؟مثلاً(تو چي دلت ميخواد)؟! "
اخم ميكنه!خوب ميدونم  گره اين ابروها رو چي باز ميكنه و هميشه بازش كردم،برعكس اون كه من رو با كلي گره رها ميكنه (خواستنش هميشه توانستن ميشه)و من هنوز سر سه حرف اولش گيرم:"خوا..."
-"خواهش ميكنم !نكن ديگه!"
خودش رو كمي روي كاناپه جابه جا ميكنه انگار كه دنبال جاي نرمتري باشه و پاهاي پر مويش را روي ميز دراز ميكنه! صداي قژ قژ فنر سكوت رو ميشكنه. سرش و خم ميكنه و بينيش رو ميچسبونه روي بينيم زل ميزنه تو چشمام!ميپرسم:
-"نميخواي چيزي بگي!؟ "
-"چي بايد بگم؟ اصلاً منظورت رو نميفهمم!تو عمرم اين جمله رو نشنيدم!"
-"يعني با اين همه ادعا،تجربه!نميدوني مردها با چشمشون عاشق ميشن زنها با گوششون؟"
-"من مثل تو حرف زدن بلد نيستم!"
روم رو ازش بر ميگردوندم!تنها كاري كه بلدم! اون هم تصنعي ،هر دو هم ميدونيم با اشاره اي دوباره برميگردم! به موهاي مشكي دستش، زير سرم نگاه ميكنم،به مويرگهاي آبي ِزير پوستش!مجموعه دوست داشتني من!ريشه ي اون موها ،خون رگهاش،بوي تنش..
دستش هنوز زير سرمه،از بالشتم زمختتره اما هزار برابر راحتتر!
-"ميخواي دستتم برداري!؟"
برميداره و دوباره ميذاره زير سرم!
-"جاي ديگه اي واسش ندارم!"
كاش اونهم بگه سرم واسه دستش سنگينه ،اما باهاش احساس سبكي ميكنه؟!
كاش بگه....
انگشتانش رو باز و بسته ميكنه،رگهاش منبسط ومنقبض ميشن!سرم روبرميگردونم:
- "دستت خواب رفته؟ "
چشماش رو تنگ ميكنه و سرش رو به چپ و راست خم ميكنه :"اي همچيني"
رومبلي هاي چارخونه،كانترِ آشپزخونه، صندليهاي پايه بلند،كابينتها..همه مثل يه تصوير تار و مبهم پشت زمينه يه صورت واضح و جذابه كه با نور قرمز،جذابيتش دو چندان شده و من چقدر مقابل اين تصوير ضعيفم!هر دو ميدونيم همش يه بازيه كه مثل همه بازيها دير يا زود با يه برنده و يه بازنده تموم ميشه!شايد يك يا نهايتاً شش ماه ديگه!من هيچ وقت شانس نداشتم!از همون موقعها كه با بچه هاي فاميل مينشستيم و منچ بازي ميكرديم،هميشه لنگ يه جفت شيش بودم! هميشه ترس از دست دادن مهره هام رو داشتم!!هيچ وقت نتونستم زودتر از همه يه دور كامل بزنم و كيف كنم!نتونستم با خيال راحت مهره هام و برسونم خونشون!اونقدر لنگ تاس و شانسِ نداشتم ،ميموندم تا ميسوختم و دوباره ميرفتم سر خونه اول!ته شانسم تو زندگي اين چشمهاس كه فكر ميكردم با همه فرق داره!چشمي كه حتي نميدونم وقتي من رو نگاه ميكنه حواسش كجاست؟!يه جا خوندم :(نداشتن يك چيز بهتر از توهم داشتنشه!)اما من احمق توهم داشتن كسي كه نه زبون حرف زدن داره و نه زبون شعر و احساس ميفهمه،هم دوست دارم!لعنتي تنها داراييش شانسه!كاش حداقل بگه!حتي اگه به مذاق من خوش نياد! كلافه ميشم:
_"كي ميخواي مهره ام رو بزني ؟!"
-"چي ميگي تو؟!خودت ميفهمي؟!"
صدای خنده اش ميره بالا...ميپيچه توي اتاق،ميره بالاتر ..لاي پره هاي پنكه سقفي،ميچرخه و ميچرخه و از زير دستش ميپيچه تو گوشم و قل ميخوره و قل ميخوره...دولا ميشه ريموت ضبط رو بر ميداره..
- "اين رو گوش كن،حال و هوات عوض ميشه!"
صدای موسيقی توي اتاق پخش ميشه، تاسش پخش ذهنم ميشه...
دستم رو ميگيره كه بلندم كنه...
جفت شيش آورده ،گمونم حالا جايزه ميخواد!!

به قلم :
👤 #شادي_كتابچي
📖 #داستان_کوتاه
📄 #جفت_شش

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

🌘 #داستان_شب 

🎁 #نامه‌های_طنز
📜 #خداحافظ_عزيزم

💌قسمت سوم

اون موقع كه قرصا رو يكي يكي مينداختم بالا خيالم راحت بود كه تمومه..
فكر ميكردم قرص خوبه ديگه!ميخورم و بعدهم خواب به خواب ميرم خبرم...
به جان خودم ! فكر همه جاش رو كرده بودم ؛ يه نامه نوشتم توش همه چيز رو رديف كردم...چه ميدونستم اينطور ميشه!
خير نبيني كه چقدر بهت گفتم اين دستگيره پنجره رو سفت كن! نكردي...
وقتي ماموراي اورژانس در آپارتمان رو باز كردن و پنجره لعنتي ناغافل باز شد باد زد و نامه رفت زير تخت...
هموم موقع پشيمون شدم كه چرا قبلش اتاق خواب رو جمع و جور نكردم ؟!
دلم ميخواد از همين جا با دست كوتاه شدم اين پيام اخلاقي رو بدم كه اگه برات مهمه وصيتت اجرا بشه و حرفت رو زمين نمونه...
تو اتاقي كه سگ ميزنه گربه ميرقصه خودكشي نكن!!!
توي نامه عذر خواهي كرده بودم ازينكه رژيمم رو زود شكستم و تا موعد خودكشيم ادامه ندادم...اينجوري لااقل سبك تر ميمردم.. راحت حمل ميشدم!
حتي فكر اين رو هم كردم كه مدير ساختمون احتمالا غر بزنه بخواين برانكارد بياريد توي آسانسور! واسه همين نوشته بودم كه اجازه ميدم جنازم رو از پله ها قل بدين پايين! اما كثافت اين بادِ لعنتي زد وصيت رفت زير تخت...
نوشته بودم اگه علت مرگ رو پرسيدن آبرو ريزي نكنيااا كه وجه نداشتمون تو در و همسايه و فك و فاميل خرابتر ازين بشه!
بگو ايست قلبي ؛ بگو مسموميت! اصلا بگو يه ويروس جديد كه اولش با تب و هذيون شروع شد ..آره !اينجوري ترس مجتمع رو بر ميداره تلافي خرجهاي بيخودي و شارژهاي زيادي كه ريختيم حلقشون درمياد ! اي ..باد لعنتي!
خودم رو آماده همه چيز كرده بودم ميدونستم ديگه حقم" عزت و شرف لا اله الله "نيست وميدونستم ازوناش نبودم كه بگن خدا گل ها رو زودتر ميچينه! من ازون (...) بودم كه خيلي زودتر از اينا بايد روم سيفون ميكشيدن تا بيشتر ازين جايي رو آلوده نكنم!
سخت بود... البته خدا رو شكر يه جاهاييش هم خيلي حال داد!
حداقلش اينكه ناكام نرفتم و انگ چي و چي و چي نخوردم! فقط حيف كه كم خوردم! قرصها رو ميگم!
تو عالم هپروت بين اونهمه كلونازپام و كلروديازپوكسايد اصلا فكرش هم نميكردم كه برم توي كما و به جز خرج كفن و دفن هزينه دستگاه و تخت بيمارستان هم رو دستتون بذارم ! ولي چه ميشه كرد؟! يكم ديگه تحمل كني..قول ميدم ميرم.
فقط كاش بخوني نامه رو...
نوشتم گدا بازي در نيارين گلهايي كه واسم ميارن و سر خاك پر پر كنيد...! ميدوني كه از گل پژمرده و خشك بدم مياد! بدين دم رفتن ببرن با خودشون ! اينجوري شايد گلايل و بته ارزون نيارن. بالاخره آخرش برميگرده خونه خودشون!
راستي من يكي دو تا مانتو ترك سفارش داده بودم ! نخيه! خوبه خنكه! اما سادست!پولش هم دادم مياد! ببين اگه خواهرت دوسش داشت بدين بهش! البته گفته باشم تنگشه ها!
بيچاره بعد از مادرت اون طفلي هم كم گاز گاز نكردم!
اخراي نامه يادمه نوشته بودم قبل خاك كردن اگه انگشتم سر جاش بود انگشت خودم!اگه نه گوشيم ؛اثر انگشت كوچيكه بچه اقاي اكبري (طبقه بالا-واحد روبرو) رو هم ميشناسه..يكي دوباري كه مادرش سپرده بود به من..ديدم زيادي وراجه گوشيم رو دادم انگري بردز بازي كنه!
تا يادم نرفته همين روزا دو تا سريال هم ميارن دم خونه يكيش سه تا سيزنه! البته به اسم "پكيج زبان"!
بده خانوادم!طفلي بابام...خوب شد تا خونش بودم زير بار عملاي زيباييم نرفت...! والا پول حروم ميشد الكي كه چي؟!
خدا ببخشتم دير شوهر كردم تا ٣٠ سربارش بودم سخت بود براش..غروره نداشتم اين آخريا كه اومدي خواستگاريم بدجور زير فشار بود!
هنوز هم فك ميكنم ميشد معجزه بشه!
ميشد اوضاع زندگي و مملكتمون بهتر باشه!كرايه كمتر باشه..كار بيشتر باشه..صاحب خونه مهربون تر باشه..دانشگاه و تحصيل ارزونتر باشه..
سطح سلامت روح و روان جامعه به جا اينكه زبر و خشن باشه، روون تر باشه!
جاي جنين هاي سقط شدمون نوه هاي شاد و شنگول و سالم واس خانوادت باشه.
عزيزم من رو ببخش ..از يه روز به بعد ديگه جا زدم....
راستي اون پيرمردي كه گفتم توي ليست از من جلوتره همينه كه دختر ايكبيريش هي واست كرم مياد كه"واي ..آقاي فلاني..اينجوري داريد خودتون رو نابود ميكنيد.."
خدا رو شكر! خيالم راحته تو از زنهاي چشم رنگي خوشت نمياد؛محلش نميذاري...

پايان🔚

👤 #شادي_كتابچي
📖 #نامه‌هاي_طنز
📝 #خداحافظ_عزيزم

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

🌘 #داستان_شب 

🎁 #نامه‌های_طنز
📜 #خداحافظ_عزيزم

💌قسمت دوم

خدايا ميشه جهنمت اونقدري كه توي كتاب ديني ها نوشتن ترسناك نباشه؟ آخه دقت كني من خيلي هم طلا دوست نبودم كه نگهبانهاي جهنمت بخوان زحمت بكشن هي داغش كنن و بزنن پك و پهلوم!؟؟
خودت شاهدي اين آخريا مينيمال پسند كامل شده بودم! ساعت هم بزور ميبستم!
هي..عزيزم! يادته چقدر بهت ميگفتم زيبايي توي سادگيه؟!ببخشيد
ميخواستم سطح توقعت رو بيارم پايين!
يكم زود هپلي شدم و خسته و بيخاصيت!باور كن دست خودم نبود!
از اول كه به دنيا اومدم همينجوري بودم...حكمتش رو نميدونم فقط ميدونم كه صلاح ما در اين بود كه كنار امعا و احشامون بذر شك و نااميدي هم به ميزان لازم پاشيده بشه ...شايد هم به خاطر نوع جهان بيني بود كه از بچگي به زور تو بينيمون فرو كردن !
واقعا كوفتش بشه هركي بعد از من زنت ميشه! من كلي زحمت كشيدم تا اين كه هستي بشي!
درسته كه اخلاقم روز به روز گندتر و گند تر شد؛صبرم كمتر و كمتر شد؛خشمم بيشتر و بيشتر شد!
به قول اين نسل جديد چيه قضيه رو واقعا در آورده بودم...اما باور كن خسته شده بودم!
بس كه بلاتكليف بودم...
مدرك رو هوا...خودم رو زمين!آدم بايد مثل مرغ رو مدركش باشه!خودت شاهدي چقدر گشتيم واسه كار "متناسب با مدرك شما"؟! نبود كه نبود ما هم ناچاري هي ادامه تحصيل داديم!
تو هم كه "متناسب با مدرك "بودي با اون چس حقوقت هروقت موقع ريختن شهريه من شد پس افتادي...
ميدوني الان از بالا كه نيگاه ميكنم ميبينم تقصير ما نبود !
اكوسيستممون سيستم بيخودي داشت! ميزان پيشرفتگيش و اينكه كاست ميخوره؟ سي دي ميخوره؟ يا يو اس بي- فلش رو نميدونم؟!
فقط ميبينم هرچي بدبختي و تحريم و تورم بود زدن ما تحت دوره ي ما بعدم گذاشتن روريپلاي! خوب اينجوري..آدم وا نميده؟! ميده ديگه!
والا من درست بزرگ شدم! ازهمون بچگي و سفر تبريز كه مامان من رو به زور باخودش برد چشمه سرعين ! خدا ميدونه از بين اونهمه بخار و بوي گوگرد چقدر از هيبت هاي لخت و آويزون ترسيده بودم ! يادمه مامانم هي سيخونك زد كه "زل نزن! زل نزن" از همون موقع ياد گرفتم به شلي و آويزوني كسي زل نزنم!
اما عزيزم !نيگا به خودمون؟به٤٠ نرسيده نيگا چطور وارفتيم؟!انصافانس؟!
اين آخريا .. چقدر به خودم فشار آوردم ؟هي عكس گرفتم ؛اديت كردم ؛كپشن تدارك ديدم و پست آپلود كردم اينستا؟تو فكر ميكردي عشق لايك و فالورم (كه شايد هم بودم !) اما نه واسه قيافه و استايل نداشتم كه!
دوست داشتم محتويات مغزم ديده شه !شنيده شه !مثل قبل از به دنيا اومدن داداشم كه لامصب نگذاشتن و نه ورداشتن سر دو سالگي ما ، تو اوج شيريني و بلبل زبونيمون يه بچه تپل مپل و سفيد گذاشتن كنار دستمون! بعد از اون بگي ديگه كسي ما سوزن ته گرد رو ديد؟!نديد!
به همون قبله كه دم آخري جهتش يادم رفت و برعكسش دراز كشيدم ؛من دوست داشتم محبوب باشم نه معروف! دوست داشتم همه دوستم داشته باشن !البته نه اونجوريا كه فك كني! كرمي...كثافتي !نه..مثلا مثل پابلو نرودا كه ميگفت :"ناتانائيل... بكوش عظمت در نگاه تو باشد و ازين جور چيزا...!"
والا اونجور دوست داشتن رو فقط با يه نفر ميخواستم! اونم فقط خود خرت بودي!
ضمير ناخود آگاهم هنوز هم تو شوكه كاريه كه كردم!هر شب خواب و كابوسش رو ميبينم!بله كه ما هم خواب ميبينيم...!
تا مرده كامل محسوب نشيم خواب ميبينيم!
ميدونم حالا حالا نميميرم...توي نوبتم...
اون پيرمرده هست؟! ته بخش مردان اتاق ١٣ بستريه؟! ميدونم كه اون جلوي منه..فك كنم طرفاي هفته ديگه منم...

(ادامه دارد)

به قلم  :
👤 #شادي_كتابچي
📖 #نامه‌هاي_طنز
📝 #خداحافظ_عزيزم

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

🌘 #داستان_شب 

🎁 #نامه‌های_طنز
📜 #خداحافظ_عزيزم

💌قسمت اول

عزيزم !دلم ميخواد بدوني بيشتر از جونم ميخواستمت! دوستت داشتم!خيلي!
"خدايا!خودت مواظبش باش... با اينكه ازين عرضه ها نداشت كه عينك بدبينيم رو برداره يه ها كنه؛ تميز شه بعد بذاره سرجاش تا يه زن خوشبين بشم براش!"
البته خودمونيم ؛ بخواي حساب كني آخرش از من و تو چيز قشنگي در نميومد!منه سگ-غيرتي با تو پاچه بگير؛ تركيبمون يه بولداگ بيشتر نميشد!
هميشه فكر ميكردم قشنگتر از اين حرفا بميرم! مثلا نزديك ٩٢-٩٣ سالگي به مرگ طبيعي و بعدش با صداي "بگو به شرف و عزت لا اله الله..."تا بنزم همراهي بشم؛اما نشد كه بشه!
يا حتي الان كه فكر ميكنم ميبينم اگه زير تيغ جراحي هم ميرفتم شرف داشت به وضع الانم!
اينكه جراح با لباس آبي آرامش بخشش كنار چند رزيدنت و جوجه انترن شكم من رو باز ميكنه و..
آخراي عمل ؛قبل از اينكه ببندنم با دستكشهايي كه روي هوا مونده ماسكش رو كنار ميزنه و ميگه :" به خانوادش خبر بدين عمل با موفقيت انجام شده ما همه تلاشمون رو كرديم! باقيش با خداست! بايد صبر كنيم تا بهوش بياد.."
و من ديگه بهوش نيام ...
هوم؟ اينطور بهتر نبود؟! اين بهتر بود يا اينكه در و پنجره ها رو ميبستم و شير گاز رو باز ميكردم و وسطاي عمليات روي فرشهاي دست باف نازنين بابا كه ميخواست واسه جهازم سنگ تموم بذاره،بالا مياوردم و همونجا تموم ميكردم! ؟ توي كثافت!؟
قبول كن كه انصافانه نبود !ممكن بود خود تو يا كلي آدم رو با خودم خفه يا منفجر كنم! نه !نه!
يادمه يه روز قبل از اتفاق
️از روي پل همت پياده رد ميشدم كه يك لحظه مكث كردم! گفتم كي به كيه؟! يا ماشينهايي كه ميرن شمال رو انتخاب كن يا جنوبي ها رو! اما يه لحظه فكر كردم اگر پرت بشم ؛راننده بدبخت هول ميكنه و ميزنه روي ترمز و پشتش ترمز و ترمز و ترمز...
تازه شانس بيارن روي شيشه ماشينشون نيفتم! اونوقت اگر بچشون يه جنازه پر از خون با دهن كج روي شيشه ترك خرده جلو ببينه! شايد تا آخر عمرش لال بمونه! نميمونه؟!ميمونه ديگه!درست نبود!!
دروغ چرا؟! قبل ترها كه تازه جوونه افسردگيم سبز شده بودن، به وان خونه و تيغ اصلاحت هم فك ميكردم! از دو روش قبل راحتتر بود! قشنگ لم ميدادم و يه درياچه خون درست ميكردم و كمي هم آب زير زميني رو حروم!
اما هميشه به نظرم ميومد آدم بايد خيلي رد داده باشه كه جسد لختش رو جلوي اورژانس و پليس و در و همسايه (آتشنشاني هم لازم بود بياد؟!) به نمايش بذاره ! تازه بعدشم درسته كه ما وان نداشتيم اما اگه بود تو ديگه رغبت ميكردي توي اون وان خودت رو بشوري؟!؟آيا؟!
پرش از ارتفاع و جلب توجه هم راستش رو بخواب از اول كه شروع به تحقيق "بهترين راه مردن " كردم خوشم نيومد! ميترسيدم هول بشم قشنگ نپرم! دستم يه جا قطع بشه؛پام يه جا و كَلَم هم يه جا پرت بشه!اونوقت كدومتون دم ِآخر كفنم رو ميزد كنار؟!
بعدشم اگه منصرف ميشدم و نميپريدم چي؟ كلي فحش و بد و بيراه نثارم ميشد كه وقتمون رو گرفتي و شارژ موبايلمون رو حروم كردي وچي و چي...حق هم داشتن بنده خداها...مردم كه مسخره ما نيستن!
خداييش من هر عيبي كه داشتم مردمي بودم! درسته كه ميگن خودكشي گناه كبيرست...اما بايد يه سري چيزها رو هم در نظر گرفت يا نه؟!

(ادامه دارد)

به قلم  :
👤 #شادي_كتابچي
📖 #نامه‌هاي_طنز
📝 #خداحافظ_عزيزم

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis


📮نامه هاي طنز از يك جهان سومي
📝شادي كتابچي
🍹آدرنالين خالص

تو با تمام تفريحات ناسالم و بي نمكت ١٢هزار لايك و من تنها ١٢ لايك خوردم و اما هنوز از رو نرفته ام.ما موجوداتي هستيم كه اعتمادمان بيش از آنكه به نفس باشد اراده ي ويژه اي به سقف دارد.....!
شايد باور نكني اما تفريحات ما اين سر دنيا خيلي بيشتر از تفريحات آزاد شما كيف ميدهد! اينجا بيشتر تفريحات يواشكي است و اساساً يك مزه ي ديگر دارد!رسپي خاصي هم ندارد ما آدرنالين زيادي قاطيش ميكنيم!
ما از آن زهر ماري هاي شما نميخوريم، يا خيلي كم ميخوريم چون راستش را بخواهي به آدرنالين بالايش نمي ارزد! اگر خيلي اهل دل باشيم با پاهاي خودمان انگور له ميكنيم و بوي گند دبه ي گوشه ي تلويزيون را يك هفته تحمل ميكنيم تا شراب بگيريم !جان تو طعم ديگري دارد!بوي پاهاي بابا را ميدهد و شايد از دستمان در رفته باشد و كمي ناخالصي هاي ديگر هم لابهلايش ببيني اما خوشمزه است...!
آري ميدانم شما وودكا و ويسكي و چي وچي ميخوريد اما ما اين طرفاز شراب و عرق سگي يك برند معروف تر داريم كه استثناً مجاز هم هست و همان كارايي را دارد و چه  بسا قوي تر! اين يكي علاوه بر آدرنالين همه چيزت را يكجا با هم بالا ميبرد ! و آن (حرص )است! البته گفته باشم حرص گروه سني مختلف دارد!مثلاً حرصي كه بابا ميخورد براي ما (تجربه )است!
راستي تا يادم نرفته بگويم كه ما از لحاظ كشيدن هم كم نمياوريم شما ماري جوآنا و مارل برو و كمل و برگ و چي و چي داريد كه البته ما هم داريم!(براي ما هم وارد ميشود) اما ما اگر خيلي هنر كنيم اول (دردهايمان) را ميكشيم.بعد اگر فرصت شد پكي هم به تفريحات شما ميزنيم كه دلتان نشكند! ما هم (دردهايمان )بوي تندي دارد و همه جاي آدم را ميسوزاند! اگر بهش بر بخوري گاهي مثل پياز آنقدر چشم را ميسوزاند كه اشكت هم سرازير ميشود اما شكر خدا ما جان سختان هنوز نفس ميكشيم و با همين تفريحات خوشيم!
شما هم تو رو خدا فقط نامه نخوانيد بياييد يكبار شايد عرق سگي ها يا شراب خانگي بابا شما را هم گرفت و نمك گير شديد..حرص و درد هم هول نزنيد كه تا دلتان بخواهد هست..بخوريد و بياشاميد و بكشيد و حالش را ببريد!اينبار اسراف هم دوست داشتيد بكنيد چون به اندازه همه هست و از اين جهت هيچ گاه
هيچ چيز كم نمياوريم!📩


🍹 #آدرنالين_خالص
📨 #نامه_هاي_يك_جهان_سومي
👤 #شادي_كتابچي

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis


📮نامه هاي طنز از يك جهان سومي
📝شادي كتابچي
🏆به اميد نقره_قسمت آخر

از بچگي در حال فرهنگسازي در مصرف آب براي نسل آينده ايم و نميدانم چرا هر سال بيشتر كم مياوريم..آب را ميگويم و الا خودمان را كه ميشناسي؟ ذاتاً كم نمياوريم! ! ما كلاً بيدي نيستيم كه به بادي بلرزيم حتي در زمستان!
بله!اينجا سرما تاثير زيادي روي جوانها ندارد!پوست پسرهايمان مثل كله دخترها كلفت است.پوشيدن آستين كوتاه و نشان دادن عضله از خصوصيات فصل سرماست..ما اين سر دنيا هم دختر (اوف )داريم و هم آرنولد!شايد فاميليشان شوارتزنگر نباشد اما همون مايه ها هستند،اگر مشكل تلفظ داشتيد ما برايتان لغت معادل مياوريم!راستي برايت نگفتم اينجا برند زير شلواري هم مهم است حتي مهم تر از شلوار!اينجا ،به طور كلي از هر وسيله جانبي و فرعي استقبال بيشتري ميشود!قيافه ات را جمع نكن كه اصلاً هم چندش نيست! كلي كلاس دارد!مارك (پلي بوي )هم بد نميدانيم و معناي به خصوصي برايمان ندارد.يك خرگوش است مثل بقيه خرگوش ها!اينجا همه چيز عاديست! ما نگرشمان با شما فرق دارد! مسائل مهم تري داريم!شما آنجا فقط كيف دنيا را ميكنيد و از آخر و عاقبت خود غافليد اما ما نه!ما از كوير لوت به نهر روان دلخوشيم و از گلايل تا رسيدن به باغ گل سخت تلاش ميكنيم.اين را از سلام و صلوات ميان رانندگي و صف نذري و حراجي هايمان هم ميتواني ببيني ما دنيا و آخرتمان را يكجا درو ميكنيم!
ميدانم الان در شگفتيد و هوس ميكنيد بياييد جايگاه برونز..خب بياييد! ما مثل شما بخيل نيستيم !قدمتان سر چشم! ما مهمان نوازيم.. تحويلتان ميگيريم! همگي هم زبانتان را بلديم و از جلويتان كه رد ميشويم يك ديكشنري لغت بهتان تيكه مي اندازيم و شما هم خوشم ميايد انصافاً با جنبه ايد و با پديده هاي برونزي مثل بناهاي تاريخي عكس مي اندازيد..

قربان قدمتان
دوست دارتان جهان سومي 📩


🏆#به_اميد_نقره
📨#نامه_هاي_يك_جهان_سومي
👤#شادي_كتابچي


telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis


📮نامه هاي طنز از يك جهان سومي
📝شادي كتابچي
🏆به اميد نقره_قسمت دوم

پدرم بعضي وقت ها كه عصباني ميشود ميگويد ما سوم هم نيستيم!
دقيقاً نميدانم چندميم!! فكر هم نكنم كسي بداند.اما من دوست دارم حداقل همان سوم بمانيم...
آخر حيف است ما خيلي تلاش ميكنيم ! فعاليت هسته اي صلح آميز داريم كه دقيقاً نميدانم چيست اما صلح آميز است و اين خوب است!در جريان  موشك ها و ميمون هايي كه به فضا پرتاب ميكنيم هم هستم!اين هم خوب است!اگر سوالي در اين زمينه داشتيد بپرسيد. ناساي شما هم بد نيست!جالب است اما هيجانش كم است..شما ميمون ها را كجا پرتاب ميكنيد؟ ما به يك جاي خوش آب هوا ! به اميد روزي كه ما هم برويم!
از همان دبستان  كوير لوت بد جور توي ذوق ميزد! ما از بچگي گل را به گلايل و داوودي شناختيم و ديدمان تا حدودي با كتاب هاي جغرافياي شما فرق دارد!
با ديدن كارت پستال ها و گل  و دار و درخت و جنگلتان يك حسي به من ميگويد شايد كمي پارتي بازي شده.آخر ما بيشتر خشكيم و از بچگي در حال ...

ادامه دارد📩


🏆 #به_اميد_نقره
📨 #نامه_هاي_يك_جهان_سومي
👤 #شادي_كتابچي


telegram.me/Khodneviis
Ещё