اندیشیدن تنها راه نجات

#مردم‌سالاری‌دینی
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndisheKonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟


به سه دلیل دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد

یک، نقش دین ایجاد #دموکراسی نیست
هیچ‌دینی وجود ندارد که رسالت‌خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط‌آن اعلام کرده‌باشد. آیا کسی دینی‌می‌شناسد که پیامبرش وعده #دموکراسی به پیروانش داده باشد؟ اگر چنین نیست، بنابراین اصولا بحث دین و دموکراسی و بطور مشخص‌تر اسلام و #دموکراسی که این همه کتاب و مقاله راجع به آن نوشته می‌شود اصولا موضوعیت ندارد. یعنی بحثی‌است بدون معنی و عاری از موضوع

بحث‌جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی است. این بحث هم بجایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به تعریف خود اسلام است. اگر اسلام را قرآن و سنت پیامبر و حکومت مدینه و تاریخ اسلام بگیریم، از دل هیچکدام از اینها، نه دموکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق اسلام با دموکراسی. البته برخی از هواداران‌دموکراسی‌دینی، اصل‌شورا را پیش می‌کشند، اما نه شورای زمان محمد مرکب از عشره مبشره، نه سقیفه‌بنی‌ساعده و نه شوراهای بعد، کوچکترین ربطی به پارلمانتاریسم‌ دمکراتیک ندارد. به همین دلیل ساده که پارلمانتاریسم‌دمکراتیک، تقنینی است و شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است


دو، دین اساسش بر اعتقاد نهاده‌شده و دموکراسی بر قرارداد
رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، درحالیکه رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت‌ ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
واحد دین، مومن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مومنان امت دین هستند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف #رافائل از فلاسفه نقش بسته‌است. آنجا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌که بالاتر از اوست تطبیق دهد. ارسطو برعکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بی‌آنکه با انگشت سبابه بخواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نه‌خدا
این اساس تفاوت ماهوی دین و دموکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آنست که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی می‌تواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد. از این روست که پهنه دموکراسی از پهنه دینی گسترده‌تر است. پهنه گسترده دموکراسی، هم رشنفکران‌اسلامی (گرچه این واژه را یک دغلکاری و شیادی می‌دانم) و هم حکم‌رانان جمهوری‌اسلامی را که هردو از #مردم‌سالاری‌دینی سخن می‌گویند برانگیخته تا به تسخیر آن پهنه بکوشند. نه برای ایجاد دموکراسی ‌لیبرال‌متعارف، بلکه برای غصب دموکراسی به سود دین. یعنی به زنجیر کشیدن فکر بنیادین دموکراسی و سجود آن در برابر حجر الاسود

#ادامه‌دارد

@AndisheKonim
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟


به سه دلیل دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد

یک، نقش دین ایجاد #دموکراسی نیست
هیچ‌دینی وجود ندارد که رسالت‌خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط‌آن اعلام کرده‌باشد. آیا کسی دینی‌می‌شناسد که پیامبرش وعده #دموکراسی به پیروانش داده باشد؟ اگر چنین نیست، بنابراین اصولا بحث دین و دموکراسی و بطور مشخص‌تر اسلام و #دموکراسی که این همه کتاب و مقاله راجع به آن نوشته می‌شود اصولا موضوعیت ندارد. یعنی بحثی‌است بدون معنی و عاری از موضوع

بحث‌جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی است. این بحث هم بجایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به تعریف خود اسلام است. اگر اسلام را قرآن و سنت پیامبر و حکومت مدینه و تاریخ اسلام بگیریم، از دل هیچکدام از اینها، نه دموکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق اسلام با دموکراسی. البته برخی از هواداران‌دموکراسی‌دینی، اصل‌شورا را پیش می‌کشند، اما نه شورای زمان محمد مرکب از عشره مبشره، نه سقیفه‌بنی‌ساعده و نه شوراهای بعد، کوچکترین ربطی به پارلمانتاریسم‌ دمکراتیک ندارد. به همین دلیل ساده که پارلمانتاریسم‌دمکراتیک، تقنینی است و شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است


دو، دین اساسش بر اعتقاد نهاده‌شده و دموکراسی بر قرارداد
رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، درحالیکه رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت‌ ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
واحد دین، مومن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مومنان امت دین هستند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف #رافائل از فلاسفه نقش بسته‌است. آنجا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌که بالاتر از اوست تطبیق دهد. ارسطو برعکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بی‌آنکه با انگشت سبابه بخواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نه‌خدا
این اساس تفاوت ماهوی دین و دموکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آنست که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی می‌تواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد. از این روست که پهنه دموکراسی از پهنه دینی گسترده‌تر است. پهنه گسترده دموکراسی، هم رشنفکران‌اسلامی (گرچه این واژه را یک دغلکاری و شیادی می‌دانم) و هم حکم‌رانان جمهوری‌اسلامی را که هردو از #مردم‌سالاری‌دینی سخن می‌گویند برانگیخته تا به تسخیر آن پهنه بکوشند. نه برای ایجاد دموکراسی ‌لیبرال‌متعارف، بلکه برای غصب دموکراسی به سود دین. یعنی به زنجیر کشیدن فکر بنیادین دموکراسی و سجود آن در برابر حجر الاسود

#ادامه‌دارد

@AndisheKonim
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟


به سه دلیل دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد

یک، نقش دین ایجاد #دموکراسی نیست
هیچ‌دینی وجود ندارد که رسالت‌خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط‌آن اعلام کرده‌باشد. آیا کسی دینی‌می‌شناسد که پیامبرش وعده #دموکراسی به پیروانش داده باشد؟ اگر چنین نیست، بنابراین اصولا بحث دین و دموکراسی و بطور مشخص‌تر اسلام و #دموکراسی که این همه کتاب و مقاله راجع به آن نوشته می‌شود اصولا موضوعیت ندارد. یعنی بحثی‌است بدون معنی و عاری از موضوع

بحث‌جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی است. این بحث هم بجایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به تعریف خود اسلام است. اگر اسلام را قرآن و سنت پیامبر و حکومت مدینه و تاریخ اسلام بگیریم، از دل هیچکدام از اینها، نه دموکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق اسلام با دموکراسی. البته برخی از هواداران‌دموکراسی‌دینی، اصل‌شورا را پیش می‌کشند، اما نه شورای زمان محمد مرکب از عشره مبشره، نه سقیفه‌بنی‌ساعده و نه شوراهای بعد، کوچکترین ربطی به پارلمانتاریسم‌ دمکراتیک ندارد. به همین دلیل ساده که پارلمانتاریسم‌دمکراتیک، تقنینی است و شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است


دو، دین اساسش بر اعتقاد نهاده‌شده و دموکراسی بر قرارداد
رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، درحالیکه رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت‌ ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
واحد دین، مومن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مومنان امت دین هستند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف #رافائل از فلاسفه نقش بسته‌است. آنجا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌که بالاتر از اوست تطبیق دهد. ارسطو برعکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بی‌آنکه با انگشت سبابه بخواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نه‌خدا
این اساس تفاوت ماهوی دین و دموکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آنست که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی می‌تواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد. از این روست که پهنه دموکراسی از پهنه دینی گسترده‌تر است. پهنه گسترده دموکراسی، هم رشنفکران‌اسلامی (گرچه این واژه را یک دغلکاری و شیادی می‌دانم) و هم حکم‌رانان جمهوری‌اسلامی را که هردو از #مردم‌سالاری‌دینی سخن می‌گویند برانگیخته تا به تسخیر آن پهنه بکوشند. نه برای ایجاد دموکراسی ‌لیبرال‌متعارف، بلکه برای غصب دموکراسی به سود دین. یعنی به زنجیر کشیدن فکر بنیادین دموکراسی و سجود آن در برابر حجر الاسود

#ادامه‌دارد

@AndisheKonim
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟


به سه دلیل دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد

یک، نقش دین ایجاد #دموکراسی نیست
هیچ‌دینی وجود ندارد که رسالت‌خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط‌آن اعلام کرده‌باشد. آیا کسی دینی‌می‌شناسد که پیامبرش وعده #دموکراسی به پیروانش داده باشد؟ اگر چنین نیست، بنابراین اصولا بحث دین و دموکراسی و بطور مشخص‌تر اسلام و #دموکراسی که این همه کتاب و مقاله راجع به آن نوشته می‌شود اصولا موضوعیت ندارد. یعنی بحثی‌است بدون معنی و عاری از موضوع

بحث‌جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی است. این بحث هم بجایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به تعریف خود اسلام است. اگر اسلام را قرآن و سنت پیامبر و حکومت مدینه و تاریخ اسلام بگیریم، از دل هیچکدام از اینها، نه دموکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق اسلام با دموکراسی. البته برخی از هواداران‌دموکراسی‌دینی، اصل‌شورا را پیش می‌کشند، اما نه شورای زمان محمد مرکب از عشره مبشره، نه سقیفه‌بنی‌ساعده و نه شوراهای بعد، کوچکترین ربطی به پارلمانتاریسم‌ دمکراتیک ندارد. به همین دلیل ساده که پارلمانتاریسم‌دمکراتیک، تقنینی است و شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است


دو، دین اساسش بر اعتقاد نهاده‌شده و دموکراسی بر قرارداد
رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، درحالیکه رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت‌ ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
واحد دین، مومن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مومنان امت دین هستند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف #رافائل از فلاسفه نقش بسته‌است. آنجا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌که بالاتر از اوست تطبیق دهد. ارسطو برعکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بی‌آنکه با انگشت سبابه بخواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نه‌خدا
این اساس تفاوت ماهوی دین و دموکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آنست که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی می‌تواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد. از این روست که پهنه دموکراسی از پهنه دینی گسترده‌تر است. پهنه گسترده دموکراسی، هم رشنفکران‌اسلامی (گرچه این واژه را یک دغلکاری و شیادی می‌دانم) و هم حکم‌رانان جمهوری‌اسلامی را که هردو از #مردم‌سالاری‌دینی سخن می‌گویند برانگیخته تا به تسخیر آن پهنه بکوشند. نه برای ایجاد دموکراسی ‌لیبرال‌متعارف، بلکه برای غصب دموکراسی به سود دین. یعنی به زنجیر کشیدن فکر بنیادین دموکراسی و سجود آن در برابر حجر الاسود

#ادامه‌دارد

@AndisheKonim