✳ نادانی یا رندی؟
۹ گوسفند آوردهای؛ مگر نه؟
نوکر گفت: والله چه عرض کنم؟ خوب، بله، نه تاست.
دوست ارباب گفت: اما در نامه نوشته که ده گوسفند است.
نوکر گفت: خوب، چه عرض کنم؟ ده تاست.
دوست ارباب فکر کرد که این نوکر آنقدر ابله است که ۹ را از ۱۰ تشخیص نمیدهد. پس ده نفر را جمع کرد تا به او نشان بدهد که ده تا با نه تا تفاوت دارد. و از نوکر خواست که آنها را بشمارد. نوکر آن آدمها را شمرد، سرخ شد و چیزی نگفت. دوست ارباب باز از او پرسید:
چند نفر هستند؟ جواب بده!
نوکر گفت: ده نفر هستند.
آنگاه دوست ارباب به آن ده نفر گفت که هر یک از آنها یک گوسفند بگیرد. نه نفرشان هر کدام یک گوسفند گرفتند و دهمی بیگوسفند ماند. دوست ارباب به نوکر گفت:
خوب نگاه کن! اگر ده تا گوسفند بود به هر کدامِ اینها یک گوسفند میرسید، اما حالا یکیشان گوسفند ندارد. پس فقط ۹ نفرشان گرفتند. مگر نه؟
نوکر این بار گفت: البته ؛ نُهتایشان توانستند بگیرند.
دوست ارباب با لحن ظفرنمون پرسید: خوب چرا یکیشان نتوانست گوسفند بگیرد؟
نوکر به آرامی گفت: خوب، هر یکیشان یک گوسفند گرفت. اما دهمی دیر و کُند جنبید که چیزی نصیبش نشد. تقصیر خودش است!
سرانجام هم مسئله حل نشد و گیرنده نامه دنبال کردن بحث را بیفایده دید.
نادانی و رندی ایرانیها عموماً از اینگونه بود.
#ماساجی_اینووه#سفرنامه_ایران#مسافر_ژاپنی_در_ماوراءالنهر_ایران_و_قفقاز#هاشم_رجب_زادهانتشارات طهوری
صص ۱۴۸ و ۱۴۹.
@Ab_o_Atash