الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#تانک
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀
🌷🥀🌷🥀
🌷🥀
#حماسه_شهادت_سادات_شهید
جاده اهواز خرمشهر
#سه_راه_کوشک
اول مرداد 1367
✍️✍️✍️ راوی: #برادر_اباذری

هنوز آفتاب روز اول مرداد 67 طلوع نکرده بود که با #ستونی_از_تانک روبرو شدیم به کامیونها گفتم زود سرو ته کنید تا دشمن ما رو ندیده... به بچه ها گفتم نماز صبح رو توی ماشین و در حال حرکت بخونید و خودم به کامیون آویزون شده بودم و راننده هم که ترسیده بود با حداکثر سرعت توی جاده خاکی به سمت سه راهی کوشک میتازید.
دیدم ماشین فرمانده تیپ برادر خادم به سرعت تمام از کنار ما گذشت.
توی دلم گفتم این ها هم جونشون رو بر داشتند و از معرکه فرار کردند و ما رو تنها گذشتند میون این همه تانک...
همینطور که با سرعت میرفتیم کنار جاده تعدادی لوله تانک از خاکریز بالا اومده بود و بچه ها به تصور اینکه خودی هستند براشون دست تکون دادند اما غافل از اینکه #تانک_های_دشمن هستند و نفراتش با دیدن کامیون ها ، لوله های تانک رو به سمت جاده نشانه رفتند و از پهلو با توپ مستقیم تانک به سمت ما شلیک میکردند.
من میدیدم گلوله ها وسط جاده میخوره و یا از کنار ماشین ها رد میشه اما به کامیون ها نمیخوره.
با هر زحمتی بود به #سه_راه_کوشک رسیدیم از دور دیدم برادر خادم با یه تعداد بچه ها موضع گرفتن و منتظر ما هستند تازه متوجه شدم دلیل عجله اونها چی بوده .
اونها حدس میزدند که احتمال داره دشمن ما رو محاصره کنه و بچه ها اسیر بشن.
سر سه راه به برادر خادم گفتم ما مهمات نداریم و ایستادن مقابل این همه تانک ، گلوله آرپی جی میخواد و اگرنه همه بچه ها قتل عام میشند.
ایشون هم با کلامی که توش آرامش موج میزد و مواظب بود استرسی به نیروها نده..گفت برید به #سمت_اهواز و یه جایی موضع بگیرید و من همه به بچه ها گفتم سوار ماشین ها بشید تا بریم عقب.
بچه ها سوار شدند و من هم با حاج خادم هنوز حرفم تمام نشده بود که صدای انفجار شنیدم . هردو برگشتیم به سمت کامیون که یه دفعه خشکمون زد.
دیدیم عقب کامیون سوراخ شده و صدای ناله بچه ها میاد.
چند لحظه هر دوی ما توان هیچگونه حرکتی نداشتیم.
به سوی کامیون دویدیم..
همه جا رو بوی دود و خون گرفته بود.
بچه ها رو آروم کردیم.
برادر خادم گفت : برادر ابوذری مکث نکنید همینجوری برید عقب تا تلفات بیشتر نشده.
دستور فرمانده بود .
عقب اومدیم اما چه عقب اومدنی.
مثل اینکه قرار بود در رفت و برگشت ما توی خط 5 تا بچه سید به معراج برند.
توی اون کامیون و از اون دسته یه عده مجروح شدندو #پنج_تا_سید اجازه ورود به بهشت رو کسب کردند
شهیدان..
1️⃣سید صاحب محمدی
2️⃣سید علیرضا جوزی
3️⃣سید داود طباطبایی
4️⃣سید حسین حسینی
5️⃣سید داود موسوی
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#چهل_سال_قبل
در شب اول فروردین ماه سال 63
یه تعدای از #تخریبچی های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا #معبری برای عبور امن #رزمندگان_لشگر10 برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند.
شب سختی بود
البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند.
#معابر_باز_شد و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند.
اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه #تانک_هایی که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا #کربلا و #عاشورا تکرار شد.
یاد #شهدای_تخریبچی که غریبانه در #سرزمین_طلائیه سال های سال آرمیدند بخیر.
امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شب_عید_سال_1363
در شب اول فروردین ماه سال 63
یه تعدای از #تخریبچی های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا #معبری برای عبور امن #رزمندگان_لشگر10 برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند.
شب سختی بود
البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند.
#معابر_باز_شد و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند.
اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه #تانک_هایی که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا #کربلا و #عاشورا تکرار شد.
یاد #شهدای_تخریبچی که غریبانه در #سرزمین_طلائیه سال های سال آرمیدند بخیر.
امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁
🍁
🔴 #بچه_های_حاج_عبدالله
در این چند روز مناظرات تلویزیونی کاندیداهای ریاست جمهوری جملات عجیب غریبی در فضای مجازی در وصف حاج علی زاکانی شنیدیم و دیدیم که بعضی از این ها برای بهتر دیده شدن با تصویر هم همراه بود.
😄یه جا تصویر حاج علی با #تانک بود
😄یه جا حاج علی سوار بر #کاتیوشای شنی دار بود
😄یه جا در حال کشیدن طناب #توپ بود
😄یه جا با #غلطک_و_بلدوزر جلو میومد
😄یه جا وسط دریا از داخل ناو #موشک میزد
همه ی اینها وصفیات مردمی بود که حاج علی زبان گویای آنها بود
.................................................
حاج علی در مبارزه با دشمن جدی است
حاج علی معرکه نبرد رو ترک نکرده
دفاع مقدس حاج علی 8 سال و 10 سال نیست
حاج علی هنور هم پشت خاکریز دشمن رو زیر نظر داره
برای حاج علی خستگی معنا نداره
حاج علی پشت خاکریز در حین ماموریت چرت هم نمیزنه
🔴 #حاج_علی_بچه_حاج_عبدالله است
🔸#حاج_علی_یک_تخریبچی_کار_بلد_است
اون از فرمانده اش آموخته که وقتی میخواهی وارد #میدان_مین بشوی و #معبر_باز_کنی
1- باید آستین ها رو تا بالای آرنج بالا بزنی چرا که اگر سیم تله ای به دستت خورد حس کنی
2- باید هر آنچکه توی تاریکی شب در تماس با نور ضعیف برق میزنه مثل ساعت و انگشتر از خودت دورکنی
3- به عوارض زمین مثل بوته و تپه مستقیم نگاه نکنی که گمراهت کنه یا توی دلت رو خالی کنه
4- همه ی دارایی های دنیایی ات رو پشت سر بگذاری و به خدا رو کنی
و در یک کلام به خدا توکل کنی و با آمادگی به جنگ دشمن بروی
در این مناظرات حاج علی خوش درخشید و افتخاری بود برای همه ی رزمندگان علی الخصوص #رزمندگان_تهرانی
پس باید گفت:
#افتخار_ایرانی
#رزمنده_تهرانی
#حاج_علی_زاکانی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹

#عملیات_خیبر
#شکافتن_دژ
به روایت فرمانده گردان تخریب لشگر10
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی


در #عملیات_خیبر قرار بود دژی را بشکافیم. اطراف دژ باتلاقی بود، #مواد_منفجره را کار گذاشتیم. دشمن به‌شدت دژ را می‌کوبید و هر لحظه امکان داشت گلوله‌ای روی مواد اصابت کند و انفجار مهیبی رخ دهد.
باید سریع دژ منفجر می‌شد تا آب از پشت دژ رها شده و #تانک_‌های دشمن در آب و گل اسیر شوند تا جلوی پاتک تانک‌ها گرفته شود. چاشنی را داخل مواد منفجره گذاشتم و فیتیله آن را آتش زدم، هنگام دور شدن از محل انفجار پایم در باتلاق فرو رفت، هر چه کردم پایم آزاد نشد. تا ثانیه‌هایی دیگر انفجار رخ می‌داد و ده ها تن خاک و دود به آسمان می‌رفت. در این لحظه بود که با همه خطرات آن برگشتم سمت محل انفجار! و شاید ثانیه‌ای قبل از انفجار، چاشنی را از مواد جدا و در یک فرصت دیگر دژ را منهدم کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀
🌷🥀🌷🥀
🌷🥀
#حماسه_شهادت_سادات_شهید
جاده اهواز خرمشهر
#سه_راه_کوشک
اول مرداد 1367
✍️✍️✍️ راوی: #برادر_اباذری

هنوز آفتاب روز اول مرداد 67 طلوع نکرده بود که با #ستونی_از_تانک روبرو شدیم به کامیونها گفتم زود سرو ته کنید تا دشمن ما رو ندیده... به بچه ها گفتم نماز صبح رو توی ماشین و در حال حرکت بخونید و خودم به کامیون آویزون شده بودم و راننده هم که ترسیده بود با حداکثر سرعت توی جاده خاکی به سمت سه راهی کوشک میتازید.
دیدم ماشین فرمانده تیپ برادر خادم به سرعت تمام از کنار ما گذشت.
توی دلم گفتم این ها هم جونشون رو بر داشتند و از معرکه فرار کردند و ما رو تنها گذشتند میون این همه تانک...
همینطور که با سرعت میرفتیم کنار جاده تعدادی لوله تانک از خاکریز بالا اومده بود و بچه ها به تصور اینکه خودی هستند براشون دست تکون دادند اما غافل از اینکه #تانک_های_دشمن هستند و نفراتش با دیدن کامیون ها ، لوله های تانک رو به سمت جاده نشانه رفتند و از پهلو با توپ مستقیم تانک به سمت ما شلیک میکردند.
من میدیدم گلوله ها وسط جاده میخوره و یا از کنار ماشین ها رد میشه اما به کامیون ها نمیخوره.
با هر زحمتی بود به #سه_راه_کوشک رسیدیم از دور دیدم برادر خادم با یه تعداد بچه ها موضع گرفتن و منتظر ما هستند تازه متوجه شدم دلیل عجله اونها چی بوده .
اونها حدس میزدند که احتمال داره دشمن ما رو محاصره کنه و بچه ها اسیر بشن.
سر سه راه به برادر خادم گفتم ما مهمات نداریم و ایستادن مقابل این همه تانک ، گلوله آرپی جی میخواد و اگرنه همه بچه ها قتل عام میشند.
ایشون هم با کلامی که توش آرامش موج میزد و مواظب بود استرسی به نیروها نده..گفت برید به #سمت_اهواز و یه جایی موضع بگیرید و من همه به بچه ها گفتم سوار ماشین ها بشید تا بریم عقب.
بچه ها سوار شدند و من هم با حاج خادم هنوز حرفم تمام نشده بود که صدای انفجار شنیدم . هردو برگشتیم به سمت کامیون که یه دفعه خشکمون زد.
دیدیم عقب کامیون سوراخ شده و صدای ناله بچه ها میاد.
چند لحظه هر دوی ما توان هیچگونه حرکتی نداشتیم.
به سوی کامیون دویدیم..
همه جا رو بوی دود و خون گرفته بود.
بچه ها رو آروم کردیم.
برادر خادم گفت : برادر ابوذری مکث نکنید همینجوری برید عقب تا تلفات بیشتر نشده.
دستور فرمانده بود .
عقب اومدیم اما چه عقب اومدنی.
مثل اینکه قرار بود در رفت و برگشت ما توی خط 5 تا بچه سید به معراج برند.
توی اون کامیون و از اون دسته یه عده مجروح شدند و #5_ تا_سید_اجازه_ورود_به_بهشت رو کسب کردند.
شهیدان..
1️⃣سید صاحب محمدی
2️⃣سید علیرضا جوزی
3️⃣سید داود طباطبایی
4️⃣سید حسین حسینی
5️⃣سید داود موسوی
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀
#جانباز_70_درصد
#حاج_علی_کمیجانی
#عملیات_کربلای_5

حماسه عملیات #کربلای_5 از زبان حماسه سازان این عملیات شنیدن داره.
سلحشوران جوانی که خطر کردند و برگ های تاریخ این مرز و بوم را با عزت نوشتند بعضی از اونها به ملاقات حق رفتند و بعضی دیگر مثل #حاج_علی ، زمین گیر شدند و در انتظار ملحق شدن به یارانشون روزگار را میگذرانند. حاج علی از قدیمی های #تخریب_لشگر ده سیدالشهداء(ع) و از شاگردان سردار #شهید_حاج_عبدالله_نوریان است.
علی میگفت در #گردان_تخریب رسم بود که هرکس یک دعا کنه ..به من که رسید گفتم خدایا قبل از گرفتن جان ما اعضا و جوارح ما رو نگیر. #شهید_نوریان گفت دیگه این دعا رو نکن. گفتم : چشم ....
بعد از مدتی #شهید_نوریان من رو دید و گفت اون دعا دعای خوبی بود میکردی .. مثل اینکه حکایت رو خدمت مرحوم #حاج_آقا_حق_شناس گفته بود و ایشون گفته بود دعای خیلی خوبیه.
حاج علی شب #عملیات_والفجر_8 جزء #غواصانی بود که از اروند عبور کرد و معبر رو برای عبور سایر #غواصان_خط_شکن و رزمندگان گشودند.
حاج علی در فاو هم برای جلوگیری از پاتک های دشمن همراه #شهید_حاج_قاسم_اصغری خیلی تلاش کرد اونها با کار گذاشتن مین های ضد تانک در مسیر عبور تانک های دشمن و شکافتن دژها و جاده ها با مواد منفجره خیلی موثر بودند
حاج علی به علت قدرت بدنی بالایی که داشت همیشه از #تخریب_چی_های پیشرو در عملیات های لشگر سیدالشهداء (ع) بود.
اگر او رو عملیات نمی بردند زمین و زمان رو به هم میریخت .
بعد از#عملیات_کربلای _یک بود که به #گردان_زهیر رفت .
#شهید_حاج_داوود_حیدری در آن زمان فرماندهی گردان زهیر را به عهده داشت و حاج علی مسولیت یکی از دسته ها را قبول کرد. #عملیات_کربلای_4 قرار بود گردان داوود حیدری در #شهر_ابوالخصیب عراق عملیات انجام دهد که نشد. و گردان زهیر در #مرحله_دوم_عملیات_کربلای_5 وارد عملیات شد.
گردان زهیر وقتی به خط رسید که #دشت_شلمچه پر از #تانک بود و از زمین و آسمان گلوله میبارید.
#حاج_علی روز 21 دیماه 65 مقابل #دژ_کانال_ماهی و در #سه_راهی_شهادت به افتخار جانبازی نائل آمد. 31 سال است که ویلچر نشین است .
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سی_و_چهار_سال_قبل
در چنین ساعتی
در شب اول فروردین ماه سال 63
یه تعدای از #تخریبچی های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا #معبری برای عبور امن #رزمندگان_لشگر10 برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند.
شب سختی بود
البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند.
#معابر_باز_شد و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند.
اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه #تانک_هایی که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا #کربلا و #عاشورا تکرار شد.
یاد #شهدای_تخریبچی که غریبانه در #سرزمین_طلائیه سال های سال آرمیدند بخیر.
امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🌹🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹
#روزی_که_گلوله_دشمن_زمینگیرم_کرد
#عملیات_کربلای_5
#شلمچه
به روایت #جانباز_70_درصد
✍️✍️✍️✍️✍️ #حاج_علی_کمیجانی

روز 20 دیماه بود که به گردان ما (گردان زهیر)ماموریت دادند و ما تا رسیدیم به خط هوا تاریک شده بود . ساعت نزدیک 8 شب بود که رسیدیم چند متری تانک های دشمن. تانک ها روشن بود و صدای موتورهاشون به گوش میرسید. تانک ها همه روی جاده بودند و ما هم پشت یکی از خاکریزها که به موازات جاده بود جانپناه گرفتیم.
مشورت شد که با تانک ها درگیر شویم یانه ؟ من نظرم این بود که نباید به اونها امان بدیم چون الان که روی جاده هستند و در یک جا جمع شدند بهتر میتونیم اونها رو منهدم کنیم تا اینکه داخل دشت پخش شوند.
قرار شد به #تانک_ها حمله کنیم . من با بچه های دسته خودم به تانک ها حمله کردیم. تانک ها که از حضور ما مطلع شدند با سرعت زیاد از روی جاده فرار کردند و ما هم به دنبال اونها ... بعضی از تانک ها رو بچه های #آرپی_جی_زن زدند.
آنقدر این کار سریع صورت گرفت که ما به #نفر_بر_فرماندهی این ستون تانک هم رسیدیم . آن شب داشتیم جلو میرفتیم که دستور رسید به جای اولتون برگردید. نیمه شب بود که یکی از بچه های دسته اومد و گفت: حاج علی دارند طرف ما تیراندازی میکنند. گفتم شلیک نکنید بچه های خودمون هستند. چون قرار بود کنار ما #گردان_حضرت_قاسم (ع) هم عملیات کنه. حدسم درس نبود ، دشمن جلو اومده بود. به هر طریقی بود دشمن رو عقب زدیم تا اینکه هوا روشن شد. هوا که روشن شد دشمن روی منطقه دید داشت و آتش تیربارهاش ما رو پشت دژ زمین گیر کرده بود. دشمن هم از روی #کانال_ماهی و هم از داخل #جزیره_ام_الطویل و #بوارین روی ما آتش میریخت و تیربارهای گیرنوف هم روی بچه های ما قفل شده بود.کاری نمیتونستیم بکنیم . اینجا بود یاد حکایتی افتادم که #شهید_داوود_حیدری از عملیات بدر برایم تعریف کرد . او میگفت هرچی از تیر فرار کنی بدتر گرفتارش میشی اما اگر از تیر نترسیدی تیر بهت نمیخوره . من از جا بلند شدم و چند تا گلوله آرپی جی برداشتم و زیر آتش تیر بارها رفتم سمت سنگر تیربار دشمن و با یک گلوله آرپی جی دخلش رو آوردم و گلوله دیگری رو توی لوله آرپی جی جا دادم و رفتم سراغ سنگر بعدی....بچه ها هم به کمک اومدند و یکی یکی تیر بارها رو از کار انداختیم. توی این معرکه بود که من احساس کردم #پاهام_سنگین شد و به زمین خوردم دیدم تیری به پایم اصابت کرده.با بند پوتین بالای زخمم رو بستم که جلوی خون ریزی رو بگیره. خواستم دوباره به درگیری با دشمن ادامه بدهم اما دیدم که روی پا نمیتونم بایستم. بچه های دسته ما اومدند و گفتند حاجی شما رو عقب ببریم . گفتم کارتون رو بکنید خودم عقب میرم...
چند قدمی عقب اومده بودم که یکی از بچه ها رسید و با اصرار گفت که من شما رو عقب میبرم. من رو از زمین بلند کرد و روی کولش گذاشت. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که تکان شدیدی خوردم و در کمرم سوزشی احساس کردم . آتش تیربارهای دشمن نمیگذاشت کسی راست راست راه بره. من رو روی زمین گذاشتند . کنار دژ افتاده بودم که کسی فریاد زد #آمبولانس اومده ..مجروحین رو سوار آمبولانس کنید. من تعجب کردم . میون این همه تانک که مثل مور و ملخ توی دشت ریخته و زیراین همه آتش چه جوری آمبولانس خودش رو رسونده. مرا بلند کردند و داخل آمبولانس گذاشتند و آمبولانس ما رو تا پای اسکله آورد و توی قایق گذاشتند و به عقب انتقال دادند. توی #بیمارستان_صحرایی فهمیدم که گلوله دشمن #داخل_نخاعم خورده و گیر کرده و بعدا دکترها تیر رو در آوردند. من روز 21 دیماه 65 مقابل #دژ_کانال_ماهی و در سه_راهی_شهادت به افتخار #جانبازی نائل اومدم
🌹🌴
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
ماجرای اهانت داماد بزرگ صدام به #امام_حسین_علیه_السلام
از زبان #مرتضی_سرهنگی
در سال 1991 یک #انتفاضه‌ای در عراق صورت می گیرد که سرکوب می‌شود. مسئول سرکوب قیام مردم کربلا #حسین_کامل بوده است. بر روی #تانک_هایی که او در خیابان‌های #کربلا آورده بوده است این جمله نوشته شده بود « لاشیعه بعد الیوم». 3 داماد او به اردن فرار کردند و بعد از چندماه به عراق برگشتند و صدام هر 3 نفر را کشت. خاطرم هست که یک# سرباز_عراقی در همان ایام پیش من آمده بود. به او گفتم که اگر من جای دامادهایش بودم بر نمی‌گشتم چرا حسین کامل برگشت؟ در جواب گفت که او باید برمی‌گشت تا #جواب_ سوالی را که از امام حسین (علیه‌السلام) کرده بود را بگیرد.
از او پرسیدم که چه سوالی از #امام_حسین کرده بود؟
در جواب گفت که #حرم_امام_حسین را #حسین_کامل به گلوله بست و همه زائران را قتل عام کرد. بعد از این قتل عام و پایان کار، رو به امام می کند و با ادبیات زشتی به ایشان می‌گوید #که_تو_حسین_هستی و #من_هم_حسین هستم. بجنگ تا ببینیم که کدام یک از ما پیروز هستی.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹

🍃🌹بچه ها که خبردار شدن #حاج_عبدالله_توی_خط_اومده کلی روحیه گرفتند
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
#عملیات_والفجر_8

✍🏿✍🏿 راوی : #حمید_راستگو
فرمانده گروهان گردان قمربنی هاشم علیه السلام در فاو


گروهان ما مقابل #کارخانه_نمک با دشمن درگیر بود . دشمن #تانک های زیادی را وارد منطقه کرده بود و با آتش سنگین و دقیق سعی داشت ما رو عقب بزنه...آنقدر با #گلوله_مستقیم_تانک شلیک_کرده_بود_که_ارتفاع_خاکریزها_کم_شده_بود و یک مسافتی هم از خط پدافندی ما خاکریز نداشت و امکان نفوذ دشمن از اون نقطه وجود داشت .

لحظات سختی بر ما میگذشت تا اینکه دیدیم در اون معرکه که دشمن هر جنبنده ای رو هدف قرار میداد سرو کله یک دستگاه لودر پیدا شد وعجیب تر اینکه #حاج_عبدالله هم همراه لودر بود.

#بچه_ها_که_خبردار_شدن_حاج_عبدالله_توی_خط اومده کلی روحیه گرفتند . ایشون از ما وضعیت کلی خط رو پرسیدند و ما هم گفتیم مشکل اصلی ما خاکریزی است که هر لحظه کوتاه و کوتاهتر میشود و با فرمان حاج عبدالله لودر دست به کار شد . راننده لودر بدون توجه به اطراف، دلاورانه بیل لودر رو پر خاک میکرد و بالا میاورد و گلوله های تیربار بود که به اطراف لودر اصابت میکرد .

حاج عبدالله پا به پای لودر زیر آتیش عقب و جلو میرفت و رانند لودر رو هدایت میکرد و گاهی اوقات هم برای اینکه به راننده لودر رو حیه بده ذکری رو بلند بلند فریاد میزد. راننده لودر همانطور که مشغول بود زیر اون سر و صدا از ما میخواست که حاج عبدالله رو داخل سنگر ببریم تا آسیبی نبینه.

لودر یک مقدار ارتفاع خاکریز رو بالا آورد و من از این بخش از خط خاطرم جمع شد و رفتم سمت سه راهی کارخانه نمک تا به سایر بچه هایی که درگیر بودند سری بزنم.

داشت هوا تاریک میشد که دشمن منطقه رو به #خمپاره _60 بست و مثل باران از هر طرف میبارید . فاصله ما با دشمن خیلی کم بود خمپاره ها اجازه خوابیدن به ما نمیداد تا میومدی خیز بری روی زمین ، ترکش میخوردی.

من برگشتم دوباره ببینم کار #لودر تمام شده یا نه. دیدم توی یکی از سنگرها بچه ها دارند سر یک #مجروح رو پانسمان میکنند . تا من رو دیدند گفتند #برادر_راستگو . #حاج_عبدالله حاج عبدالله. من یکی از بچه ها رو فرستادم که به بچه های #تخریب که توی خط بودن خبر بده. چند لحظه نگذشت که دیدم 🌷#شهید_پیام_پوررازقی رسید . و بعد هم بقیه بچه ها رو خبر کردند و حاجی رو سوار #پی_ام_پی کردند و به عقب بردند ... شهید حاج عبدالله رو به عقب منتقل کردند و به علت صدمه ای که به سرش وارد شده در #اغما بود و دو روز بعددر چهارمین روز اسفند ماه 64 به معراج رفت

🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹 @alvaresinchannel