الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#اسماعیل
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

4️⃣ دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

5️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁
🍁

روز 9 مرداد 1367

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🌷⚡️#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر

#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
محل شهادت #پاسگاه_زید
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
🌺🌹
#اسماعیل_رفت_و_من_جاموندم
#تخریبچی_شهید_اسماعیل_خوش_سیر
شهادت: 9مردادماه 67 پاسگاه زید
✍️✍️✍️ راوی: #محمد_خلیلی

آخرین بار با اسماعیل عازم منطقه شدیم
اسماعیل تازه از بستر بلند شده بود عملیات قبل ترکش به بالای ران پاش خورده بود و مدتی هم در بیمارستان بستری بود و بعدا ز چندین عمل، تازه به یک بهبودی نسبی رسیده بود ولی عشق به جبهه و #بچه_های_تخریب موجب شد دوباره اعزام گرفت و باهم راه افتادیم.
اون موقع بچه های گردان در #میاندوآب بودن و ما به محض ورود به مقر میاندوآب دیدیم دوستان دارن لوازم رو بار کامیون ها میکنند و به من و اسماعیل گفتند با این دوتا کامیون برید جنوب.
حدودا 3 شبانه روز در راه بودیم . بعداز رسیدن به مقر ، مجددا تمام گردان بجز چند نفری عازم #منطقه_عملیاتی شده بودند. در مدتی که در انجا بودیم هرروز توسط نفراتی که به سمت منطقه عملیاتی میرفتند برای فرمانده پیام میدادیم که بفکر ماهم باشه .
یکی از روزها که من برای انجام کاری به بیرون از مقر رفته بودم دنبال ما آمده بودند تا به منطقه بریم ، متاسفانه من نبودم اما #اسماعیل_رفت_و_من_جا ماندم .
اون روز یکی از بدترین و دلگیر ترین روزهای عمرم بود و تا شب فقط گریه می کردم که چرا من نتوستم برم . بالاخره بخت ما هم باز شد و ما هم رفتیم خط مقدم.
در غروب روز 9 مرداد ماه خبر آوردند که #اسماعیل_بشهادت_رسیده وقرار شد من برم تهران وخبر شهادتش رو به خانواده بدهم .کار سختی بود من امتناع کردم اما با اصرار فرماندهی راهی تهران شدم .
تهران که اومدم مستقیم رفتم پیش برادر اسماعیل ، حاج ایوب که بچه های قدیمی #گردان_تخریب بود . حاجی وقتی من رو تنها دید متوجه قضیه شد و اولین سوالی که کرد گفت : #اسماعیل_کو؟ من هم با روحیه ایی که از حاج ایوب میشناختم بلافاصله #گفتم_شهید_شده .
اسماعیل دومین شهید خانواده بود و آماده کردن مادر برای این خبر کار مشکلی بود که حاج ایوب به گردن گرفت من هم تا اومدن پیکر اسماعیل به تهران به کسی چیزی نگفتم.البته مادر شهید ابراهیم و اسماعیل نیاز ی به این همه نگرانی نداشت .
بالاخره پیکر اسماعیل هم رسید و روز تشییع اسماعیل دیدم مادرش مثل کوه در مقابل مصیبات ایستاده و زینب وار عمل نمود .
پیکراسماعیل در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها به خاک رفت و روحش رو ملائکه با خود بردند و ما هم حسرت به دل اون روزهای خوب ماندیم.
🌺🌹
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
@alvaresinchannel
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁
🍁

روز 9 مرداد 1367

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🌷⚡️#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر

#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
محل شهادت #پاسگاه_زید
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍂🍃🌹
3️⃣#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر
#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
✍️✍️✍️ راوی: #کاوه_ذاکری


#اسماعیل_رو_روی_برانکارد گذاشتیم و آوردیم عقب وانت روی مین ها و حاج داوود همه گاز ماشین رو گرفت .
هنوز توی مسیر گلوله ها بود که کنار ماشین زمین میخورد.
تقریبا دیگه ماه بالا اومده بود و میشد توی نور ماه صورت اسماعیل رو که آرام خوابیده بود سیر تماشا کرد...فکر میکنم یکی دوشب به #عید_غدیر بود.
من و سلیمان توی بار وانت کنار اسماعیل روی خرواری از #مین_و_مواد_منفجره نشسته بودیم.من دیدم سلیمان بغض کرده و آروم آروم زیر لب داره زمزمه میکنه.
من هم صدام رو رها کردم وشروع کردم به نوحه خوندن .
هی صورت اسماعیل رو میبوسیدم وگریه میکردم.
حدود نیم ساعتی گذشت تا به #بیمارستان_امام_حسین علیه السلام رسیدیم.
از ماشین پیاده شدم و دویدم داخل اورژانس.امدادگرها با دیدن سر وضع خونی من طرفم اومدند و سوال میکردند چیه چی شده.
کمک کردیم اسماعیل رو روی تخت خوابوندیم.
دکترها ریختند دورش و مشغول شدند. اورژانس موتور برق داشت و تمام چراغها روشن بود.
تمام سمت چپ اسماعیل رو خون گرفته بود..
دکتر لباس خونی اسماعیل رو در اورد ... بدنش برهنه شد.
چون هوا گرم بود دیگه زیر پیراهن تنش نبود.دیدیم پهلوی سمت چپش شکافته.دکتر چراغ قوه رو انداخت و توی اون رو وارسی کرد و سری تکون داد. مثل اینکه ریه ها پاره شده بود. من وسلیمان گفتیم : آقای دکتر چی شده .
دکتر جواب ما رو نداد .اما دستش رو برد روی صورت اسماعیل از بالا به پایین کشید و گفت: #برای_شادی_روحش_صلوات.
من در حالی که بغض کرده بودم .. گفتیم دکتر مطمئنی.
گفت فاتحه ات رو بخون..
من زدم زیر گریه و شروع کردم بلند بلند گریه کردن.
دکتر اومد سمت من و گفت رزمنده .. خیلی بی تابی میکنی..
گفتم دکتر این دومین شهید خانواده است .الان داشتیم با هم بگو بخند میکردیم که این اتفاق افتاد.یه پدر شهیدی اونجا بود و منو آروم کرد و بعد رفت و چند تا شیشه گلاب آورد. صورت اسماعیل رو شستیم و بعد اسماعیل عزیز ما رفت توی سردخونه معراج شهدا و ما هم گریه کنون رفتیم سمت مقرمون. وسط راه یادمون اومد که اسماعیل مدرکی دنبالش نبود .باز برگشتیم سمت معراج شهدا . اونها تعجب کردند که شما باز برگشتید.گفتیم اومدیم مشخصات شهید رو ثبت کنید. اونها هم خوشحال شدند ... این بهونه ای بود تا ما یک بار دیگه اسماعیل رو ببینیم.و من روی کاغذ با ماژیک نوشتم.. #شهید_اسماعیل_خوش_سیر اعزامی از تهران و گذاشتم روی سینه اش...
شهید اسماعیل خوش سیر آخرین شهید جبهه جنوب گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود که پاهاش رو لای در بهشت گذاشت که بسته نشه و خودش رو جا کرد... اسماعیل غروب روز یکشنبه 9 مردادماه 67 مطابق با 16 ذی الحجه از منطقه پاسگاه زید به معراج رفت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍂🍃🌹
2️⃣#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر
#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
✍️✍️✍️ راوی: #کاوه_ذاکری

اسماعیل هم صدا میزد آی بی لیاقت ها که لیاقت شهادت رو نداشتید یک کاری کنید!!!!! جنگ تموم شد.
آخه گفته بودند چند روزی بیشتر مهلت ندارید برای #عملیات_مین_گذاری و بعد از اون قرار بود نیروهای UN توی خط مستقر شوند .
همینطور که بچه ها گرم بگو بخند وشوخی بودند به نقطه ای رسیدیم که خاکریز دو جداره قطع شده بود و جاده حفاظی نداشت..
ناگهان چند گلوله مینی کاتیوشا با هم زمین خورد.
موج انفجارش تعادل ماشین رو به هم زد و چند تا ترکش هم به در و پیکر ماشین اصابت کرد.حاج داوود گازش رو گرفت و از میون گرد و خاک بیرون اومدیم اما دیدم یه چیزی روی پاهام سنگینی میکنه.
دیدم اسماعیله.
گفتم بابا بلند شو این هیکل گنده ات رو روی من انداختی
دیدم تکون نمیخوره.گفتم اسماعیل پام در گرفت. سرش رو بلند کردم و یک نفس عمیقی کشید و کف ماشین روی مین ها پهن شد.به قاسم خانی گفتم بلندش کن.که اون گفت : من دستم تر شده مثل اینکه خونه.
احتمالا اسماعیل ترکش خورده.
من هم احساس کردم از زانو به پایینم خیس شده.
دو نفری اسماعیل رو جابجا کردیم.
اسماعیل مجروح شده بود اما توی اون ظلمات و تاریکی نمیدونستیم کجاش ترکش خورده.
سمت چپ پیراهن اسماعیل غرق خون بود.از جا بلند شدم و زدم روی اطاق وانت و بلند گفتم : حاج داوود بگاز..
#اسماعیل_ترکش_خورده.
#سلیمان_سرش_رو_از_داخل_اطاق وانت بیرون کرد و با شوخی گفت: #ترکش_چی. #ترکش_کمپوت.... من هم با عصبانیت داد زدم لامصب شوخی نمیکنم راستی راستی ترکش خورده.
رسیدیم مقابل پست امداد توی خط و ماشین نگه داشت .
اسماعیل رو که بدنش خیلی سنگین شده بود بغل کردیم وروی تخت خوابوندیم.
داخل پست امداد برق که نبود فانوس ها رو بالا کشیدیم و بهیار شروع کرد به ساکشن کردن و احیای تنفس.
ما هم کمک میکردیم.
اول سلیمان شروع کرد تنفس مصنوعی دادن که بلافاصله خون زیادی از توی دهان اسماعیل بیرون ریخت و سلیمان کنار رفت و من شروع کردم..با هربار تنفس مصنوعی دادن خون زیادی از حلق اسماعیل خارج میشد.
تمام تلاش ما این بود کا اسماعیل بهوش بیاد.آخر کار بهیار گفت من هر کاری که میتونستم انجام دادم و امکانات دیگه ای ندارم این رو باید با آمبولانس به عقب برگردونید.گفتم آمبولانس دارید.گفت چرخ های آمبولانس رو ترکش ها پنجر کردند با ماشین خودتون عقب ببرید.
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍂🍃🌹
1️⃣#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر
#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
✍️✍️✍️ راوی: #کاوه_ذاکری
بچه ها دشمن رو تا پشت مرزهاش عقب زده بودند و ما ماموریت داشتیم مقابل خاکریز خودمون میدون مین احداث کنیم.
محدوده خط ما ، مرز بین پاسگاه زید و شلمچه بود.
ماشین وانت رو پر از مین های ضدتانک و ضدخودرو کردیم و عازم خط مقدم شدیم...حدود عصر بود که رسیدیم.پا قدم ما بد بود و آتشباری دشمن شروع شد و هرلحظه امکان اصابت گلوله های توپ و خمپاره به ماشین ما که پر از مین و مواد منفجره بود وجود داشت. قدری معطل شدیم تا آتش دشمن سبک بشه....اما نشد و مشکل دیگه ای هم اضافه شد و اون گلوله هایی بود که بدون انفجار به اطراف ما میخورد و دود سفید رنگش توی فضا پخش مشد اول خیال کردیم دشمن داره برای ثبت تیر سلاح های منحنی زنش گلوله های فسفری میزنه. اما خبردارشدیم که دشمن برای گرفتن تلفات از ما داره گلوله های شیمیایی میزنه.
بچه ها تک و توک ماسک داشتن.
با این وضعیت موندن #بچه_های_تخریب با این همه #مواد_منفجره در خط به صلاح نبود و تصمیم براین شد به مقر پشت خط بریم و با تجهیزات کامل و #ماسک_شیمیایی برگردیم.
وقت عقب اومدن از داخل جاده ای که با #خاکریز_دوجداره حفاظت میشد حرکت میکردیم . گلوله های دشمن دو طرف خاکریز به زمین میخورد و به ما ترکشی نمیرسید.
حاج داود پشت فرمان بود وسلیمان هم کنارش و من و اسماعیل و قاسم خانی و چند تای دیگه از بچه ها ، توی بار وانت روی مین ها نشسته بودیم. منو اسماعیل برای اینکه توی دست اندازها کمتر اذیت بشیم روی در وانت نشستیم و ماشین هم به سرعت از داخل خاکریز به سمت جاده اهواز خرمشهر میگازید. یکمقدار که جلو رفتیم اسماعیل به خاطر اینکه قدش بلند بود و نیم تنه اش از ماشین بیرون بود بلند شد و روی مین ها به طوری که روش به من بود نشست.
نور خورشید دیگه توی آسمون نبود و گاهگاهی اصابت خمپاره یا گلوله مینی کاتیوشا که چند تایی با هم کنار خاکریز به زمین میخورد تعادل ماشین رو به هم میریخت. بچه ها با هم شوخی میکردند. به هم دیگه میگفتند : #چند_ساعت_دیگه_بیشتر_در_بهشت_باز_نیست هر کی لیاقت داشته باشه باید از این فرصت استفاده کنه.
اسماعیل هم صدا میزد آی بی لیاقت ها که لیاقت شهادت رو نداشتید یک کاری کنید!!!!! جنگ تموم شد.
ادمه دارد👇👇👇👇
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁
🍁

روز 9 مرداد 1367

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🌷⚡️#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر

#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
محل شهادت #پاسگاه_زید
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#به_یاد_مادرم
هدیه به مادری فداکار و صبور
#والده_شهیدان_خوش_سیر

مادری از بین ما رفت که نمونه ای از شیر زنان صبور این سرزمین بود
او جوان بود که سرپرستی فرزندانش را به عهده گرفت و در دامن پر مهر خود 4 رزمنده پرورادند.
او مادر #دو_شهید شد و دو جانباز
روزهای قبل از عید غدیر سال 67 بود که فرصتی شد برای تشییع همسنگر عزیزمان #شهید_اسماعیل_خوش_سیر به تهران بیاییم.
پیکر اسماعیل رو با آمبولانس از معراج شهدا به منزلشون در محدوده صفائیه شهرری آوردیم و بعد از طواف در منزل و خداحافظی با مادر به سمت مسجد امام حسن عسگری علیه السلام در میدان صفائیه تشییع کردیم.
تشییع که تمام شد تابوت اسماعیل رو داخل آمبولانس گذاشتیم و من و یکی دوتا از دوستان عقب آمبولانس کنار تابوت نشستیم. قبل از راه افتادن آمبولانس به سمت #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا_سلام_الله_علیها مادر بزرگوار اسماعیل هم به جمع ما اضافه شد.
یه مقدار خودمون رو جمع و جور کردیم.
مادر اسماعیل یه هیبت خاصی داست یکی دو بار از نزدیک در حضور اسماعیل و ابراهیم با ایشون سلام وعلیک کرده بودیم اما این بار فرق میکرد.
ابراهیم که کربلای 5 شهید شد و اسماعیل هم تابوتش مقابل مادر بود.
سعی کردیم خیلی به هم نریزیم.
جلوی ناله و گریه هامون رو گرفتیم.
وقتی ماها رو کنار تابوت اسماعیل دید که با لباس جبهه هستیم به ما تسلیت گفت و ماشین به سمت گلزار شهدا حرکت کرد.
ما هم که دلتنگ اسماعیل بودیم درب تابوت رو بازکردیم و نایلون رو از صورت رفیقمون کنار زدیم.
من شروع کردم به زمزمه کردن..
و دوستان هم آروم آروم گریه میکردند.
مادر اسماعیل هم گهگاهی دستان لرزانش رو روی صورت آخرین پسرش میکشید و فقط میگفت:
اسماعلیم مادر... و قطرات اشکش روی گونه های بی جان فرزندش میچکید.
اونقدر بی صدا و آرام گریه میکرد که ماها که در عقب آمبولانس بودیم از شدت چکیدن پی در پی اشک روی صورت اسماعیل متوجه حزن این مادر میشدیم
مدت زمان طولانی سپری شد تا ما به محل دفن اسماعیل در قطعه 29 رسیدیم و فقط ذکر خدا بر زبان این مادر بود و گاهی هم میگفت #اسماعیلم_مادر.
و حکایت مادران غیور و صبور این سرزمین که اسماعیل ها را به قربانگاه فرستادند همین گونه است.
#تخریبچی_شهید_اسماعیل_خوش_سیر در روز اول فروردین سال 46 که مصادف با #شب_عید_قربان بود به دنیا اومد و نامش رو به این مناسبت اسماعیل گذاشتند و #اسماعیل چند روز بعد از عید قربان سال 67 به قربانگاه #پاسگاه_زید رفت و اسمانی شد.
سلام بر اسماعیل
روزی که به دنیا آمد و روزی که از دنیا رخت بربست
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁
🍁

روز 9 مرداد 1367

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🌷⚡️#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت

🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر

#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
محل شهادت #پاسگاه_زید
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
#شهید_ابراهیم_خوش_سیر
از رزمندگان قدیمی #تخریب_لشگر_10
موقع شهادت رفت گردان #حضرت_قاسم(ع) و روز اول بهمن 65 از #شلمچه پرکشید
یادش گرامیباد و یاد برادر شهیدش #اسماعیل_خوش سیر.
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍂🍃🌹
3️⃣#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر
#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
✍️✍️✍️ راوی: #کاوه_ذاکری


#اسماعیل_رو_روی_برانکارد گذاشتیم و آوردیم عقب وانت روی مین ها و حاج داوود همه گاز ماشین رو گرفت .
هنوز توی مسیر گلوله ها بود که کنار ماشین زمین میخورد.
تقریبا دیگه ماه بالا اومده بود و میشد توی نور ماه صورت اسماعیل رو که آرام خوابیده بود سیر تماشا کرد...فکر میکنم یکی دوشب به #عید_غدیر بود.
من و سلیمان توی بار وانت کنار اسماعیل روی خرواری از #مین_و_مواد_منفجره نشسته بودیم.من دیدم سلیمان بغض کرده و آروم آروم زیر لب داره زمزمه میکنه.
من هم صدام رو رها کردم وشروع کردم به نوحه خوندن .
هی صورت اسماعیل رو میبوسیدم وگریه میکردم.
حدود نیم ساعتی گذشت تا به #بیمارستان_امام_حسین علیه السلام رسیدیم.
از ماشین پیاده شدم و دویدم داخل اورژانس.امدادگرها با دیدن سر وضع خونی من طرفم اومدند و سوال میکردند چیه چی شده.
کمک کردیم اسماعیل رو روی تخت خوابوندیم.
دکترها ریختند دورش و مشغول شدند. اورژانس موتور برق داشت و تمام چراغها روشن بود.
تمام سمت چپ اسماعیل رو خون گرفته بود..
دکتر لباس خونی اسماعیل رو در اورد ... بدنش برهنه شد.
چون هوا گرم بود دیگه زیر پیراهن تنش نبود.دیدیم پهلوی سمت چپش شکافته.دکتر چراغ قوه رو انداخت و توی اون رو وارسی کرد و سری تکون داد. مثل اینکه ریه ها پاره شده بود. من وسلیمان گفتیم : آقای دکتر چی شده .
دکتر جواب ما رو نداد .اما دستش رو برد روی صورت اسماعیل از بالا به پایین کشید و گفت: #برای_شادی_روحش_صلوات.
من در حالی که بغض کرده بودم .. گفتیم دکتر مطمئنی.
گفت فاتحه ات رو بخون..
من زدم زیر گریه و شروع کردم بلند بلند گریه کردن.
دکتر اومد سمت من و گفت رزمنده .. خیلی بی تابی میکنی..
گفتم دکتر این دومین شهید خانواده است .الان داشتیم با هم بگو بخند میکردیم که این اتفاق افتاد.یه پدر شهیدی اونجا بود و منو آروم کرد و بعد رفت و چند تا شیشه گلاب آورد. صورت اسماعیل رو شستیم و بعد اسماعیل عزیز ما رفت توی سردخونه معراج شهدا و ما هم گریه کنون رفتیم سمت مقرمون. وسط راه یادمون اومد که اسماعیل مدرکی دنبالش نبود .باز برگشتیم سمت معراج شهدا . اونها تعجب کردند که شما باز برگشتید.گفتیم اومدیم مشخصات شهید رو ثبت کنید. اونها هم خوشحال شدند ... این بهونه ای بود تا ما یک بار دیگه اسماعیل رو ببینیم.و من روی کاغذ با ماژیک نوشتم.. #شهید_اسماعیل_خوش_سیر اعزامی از تهران و گذاشتم روی سینه اش...
شهید اسماعیل خوش سیر آخرین شهید جبهه جنوب گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود که پاهاش رو لای در بهشت گذاشت که بسته نشه و خودش رو جا کرد... اسماعیل غروب روز یکشنبه 9 مردادماه 67 مطابق با 16 ذی الحجه از منطقه پاسگاه زید به معراج رفت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
#غواص_های_تخریبچی
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی

دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت.
اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت.
نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در #ساحل پیاده شدند.
هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند..

هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم.
لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه.
هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی #شهید و #مجروح هم منتظر بودند تا قایق ها برسند....
بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله #لشگر10 میایند.
و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های #گردان_کمیل_لشگر _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند ..
بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند...

آفتاب زده بود و ما منتظر #غواص_های_تخریبچی بودیم.
اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم.
که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان...

دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند:

ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان....

جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک #برانکارد رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند.

نزدیک اسکله که رسیدند #شهید_سید_عباس_میر_نوری جلو تر دوید و گفت: #برادر_جعفر همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه..
خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون #اسماعیل_گوهری بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود...

الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن.
گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید.
سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه.

سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم....
🍃🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
#شهید_ابراهیم_خوش_سیر
از رزمندگان قدیمی #تخریب_لشگر_10
موقع شهادت رفت گردان #حضرت_قاسم(ع) و روز اول بهمن 65 از #شلمچه پرکشید
یادش گرامیباد و یاد برادر شهیدش #اسماعیل_خوش سیر.
@alvaresinchannel
آخر #معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو #سیم_خاردار
خوابید روی #سیم خار_دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
#اسماعیل_نصر_آبادی
@alvaresinchannel
Ещё