الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#سیم_خاردار
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
5️⃣ #قسمت_پنجم

ساعت حدود سه و نیم یا چهار صبح بود. بچه های گردانها عقب میومدند و شهدا و مجروحین و اسراء رو هم با خودشون عقب میاوردن. تقریبا همه نیروها عقب رفتند اما سید عقب نمی اومد. هرچی من و سلیمانی بهش التماس می‌کردیم سید گوشش بدهکار نبود. فکرکنم نگران بچه هایی بود که رفته بودن پل های روی #رودخانه_دویرج رو منهدم کنند.
بچه های گردانها عقب رفته بودند اما #بچه_های_تخریب مشغول انهدام سنگرها و تجهیزات دشمن و کار گذاشتن #تله_های_انفجاری بودند. هوا دیگه داشت روشن میشد که خبرآوردن که همه بچه های تخریب با اتمام ماموریتشان عقب اومدند.
شهید سید محمد هم رضایت داد و عقب اومد.
به خط خودمون که رسیدیم داشت نماز صبح قضا می‌شد.
نماز رو با لباسهای خونی و با تیمم و بدون اینکه پوتین از پا دربیاریم خوندیم.
بعد از نماز سوار تویوتا شدیم و به عقبه #تیپ_سیدالشهداء(ع) دردهکده #حضرت_رسول(ص) اومدیم.
دیدیم بقیه بچه ها هم اونجا هستند. یک راست رفتم سمت کلمن آب یخ و کلمن رو سرکشیدم. از خستگی روی زمین افتادم. هنوز خورشید بالا نیومده بود و سرو صدای "هندونه خربزه" بچه ها من رو از زمین بلند کرد و با همون دست خونی هندونه رو میزدم رو زمین و میشکافت و با خوردنش رفع تشنگی می‌کردم.

حالم که جا آومد یاد رفیقا افتادیم و سراغ یک به یک رو از هم می‌گرفتیم. کلمه"اونم رفت خوش به حالش"بین بچه های تخریب و سایر گردانها رد و بدل می‌شد. تو همون دقایق اولیه بعد از عملیات سر زبونها حماسه خوابیدن #شهید_حاج_قاسم_اصغری رو #سیم_خاردار بود. ما خبر نداشتیم. فقط به خودمون می‌بالیدیم که یک چنین رفیقی داریم. تو دهکده حضرت رسول بودیم (عقبه رزمندگان لشگرحضرت رسول(ص) و سیدالشهداء(ع) درعملیات والفجرمقدماتی) که اخبار ساعت 8 صبح اعلام کرد که #عملیات_عاشوری 3 دیشب در منطقه فکه توسط رزمندگان اسلام انجام شده و تعداد 35 نفر از دشمن اسیر گرفتن و بعد هم اعلام کرد که از این ساعت رای گیری برای انتخاب #چهارمین_رییس_جمهور هم آغاز شده .
ماشین‌ها اومدن و رزمنده ها رو سوار کردن و به عقب بردند. مقر گردان ما #موقعیت_الصابرین در پل کرخه بود و ما ایستگاه صلواتی کرخه پیاده شدیم و رفتیم حموم و از حموم که بیرون اومدیم صندوقهای رای گیری رو آوردند تا رزمندگان رای بدهند.
ما هم با کارت پلاک رای دادیم. رای همه ما #آقای_خامنه_ای بود و مسولین رای گیری کارت پلاک جنگی ما رو سوراخ کردن.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
5️⃣ #قسمت_پنجم

ساعت حدود سه و نیم یا چهار صبح بود. بچه های گردانها عقب میومدند و شهدا و مجروحین و اسراء رو هم با خودشون عقب میاوردن. تقریبا همه نیروها عقب رفتند اما سید عقب نمی اومد. هرچی من و سلیمانی بهش التماس می‌کردیم سید گوشش بدهکار نبود. فکرکنم نگران بچه هایی بود که رفته بودن پل های روی #رودخانه_دویرج رو منهدم کنند.
بچه های گردانها عقب رفته بودند اما #بچه_های_تخریب مشغول انهدام سنگرها و تجهیزات دشمن و کار گذاشتن #تله_های_انفجاری بودند. هوا دیگه داشت روشن میشد که خبرآوردن که همه بچه های تخریب با اتمام ماموریتشان عقب اومدند.
شهید سید محمد هم رضایت داد و عقب اومد.
به خط خودمون که رسیدیم داشت نماز صبح قضا می‌شد.
نماز رو با لباسهای خونی و با تیمم و بدون اینکه پوتین از پا دربیاریم خوندیم.
بعد از نماز سوار تویوتا شدیم و به عقبه #تیپ_سیدالشهداء(ع) دردهکده #حضرت_رسول(ص) اومدیم.
دیدیم بقیه بچه ها هم اونجا هستند. یک راست رفتم سمت کلمن آب یخ و کلمن رو سرکشیدم. از خستگی روی زمین افتادم. هنوز خورشید بالا نیومده بود و سرو صدای "هندونه خربزه" بچه ها من رو از زمین بلند کرد و با همون دست خونی هندونه رو میزدم رو زمین و میشکافت و با خوردنش رفع تشنگی می‌کردم.

حالم که جا آومد یاد رفیقا افتادیم و سراغ یک به یک رو از هم می‌گرفتیم. کلمه"اونم رفت خوش به حالش"بین بچه های تخریب و سایر گردانها رد و بدل می‌شد. تو همون دقایق اولیه بعد از عملیات سر زبونها حماسه خوابیدن #شهید_حاج_قاسم_اصغری رو #سیم_خاردار بود. ما خبر نداشتیم. فقط به خودمون می‌بالیدیم که یک چنین رفیقی داریم. تو دهکده حضرت رسول بودیم (عقبه رزمندگان لشگرحضرت رسول(ص) و سیدالشهداء(ع) درعملیات والفجرمقدماتی) که اخبار ساعت 8 صبح اعلام کرد که #عملیات_عاشوری 3 دیشب در منطقه فکه توسط رزمندگان اسلام انجام شده و تعداد 35 نفر از دشمن اسیر گرفتن و بعد هم اعلام کرد که از این ساعت رای گیری برای انتخاب #چهارمین_رییس_جمهور هم آغاز شده .
ماشین‌ها اومدن و رزمنده ها رو سوار کردن و به عقب بردند. مقر گردان ما #موقعیت_الصابرین در پل کرخه بود و ما ایستگاه صلواتی کرخه پیاده شدیم و رفتیم حموم و از حموم که بیرون اومدیم صندوقهای رای گیری رو آوردند تا رزمندگان رای بدهند.
ما هم با کارت پلاک رای دادیم. رای همه ما #آقای_خامنه_ای بود و مسولین رای گیری کارت پلاک جنگی ما رو سوراخ کردن.
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌺🌺
#مین_گذاری_جزیره_مجنون
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#جزیره_مجنون_کنار_جاده_خندق_لشگر_سیدالشهداء(ع) خط پدافندی داشت
قرار شد موانع جلوی خط تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف #مین_جهنده_M16 با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم... برای این کار نیاز به #سیم_خاردار و #نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از #مهندسی_جنگ_جهاد توی جزیره گرفتیم اما نبشی مناسب نداشتند و قرار شد #حاج_ناصر با وانت برگردند و از مقرمهندسی لشگر در #اردوگاه_کوثر تحویل بگیرند...فردا صبح آماده شدیم برای رفتن که حاجی به من گفت: #تو_کجا_میایی. گفتم اونجایی که تو میخواهی بری...گفت: اینجا کی میمونه...گفتم اینجا نیازی نیست با هم میریم وبرمیگردیم..
من اصرار داشتم همراهشون برم عقب.
.چون وضعیت خط خیلی قاراش میش بود.. احتمال پیشروی دشمن زیاد بود..
هرچی بهونه آوردم و چند تا #سرفه_خفن هم چاشنیش کردم نشد که نشد.
حاجی اومد حرکت کنه گفتم : بگذار حکایت #اصغر_آقا_سیمان_فروش رو برات بگم و بعد برو.
گفت زود بگو عجله داریم.
حکایت رو اینجوری تعریف کردم.. بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش.
گفتند این سیمان رو به #خانواده_شهدا و#اسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم..
گفتند پس سیمان به شما نمیدیم
اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد. ازش پرسیدند حرفی برای گفتن نداری.
اون بنده خدا گفت:
فقط یه عرضی داشتم برای #اصغر_آقا_سیمان_فروش.
اصغر آقا دیدی ما رو گرفتار کردی...
دلت خنک شد...
حالا اگه بابام اومد سیمان بهش بده....
من این حکایت رو برای #حاج_ناصرگفتم واون هم خیلی خندید.
ودر آخر بهش گفتم : مثل اون بنده خدا صدای مارو از رادیو عراق میشنوی: که #حاج_ناصر_حالا_دلت_خنک_شد....

البته حاجی رفت تجهیزات آورد و ما هم موانع رو تقویت کردیم و از #جزیره_شمالی ، کنار #جاده_خندق بیرون اومدیم... اما هفته بعدش #دشمن_بعثی با بمباران وسیع #شیمیایی و آتشباری سنگین به #جزیره_مجنون حمله کرد و در روز 4 تیرماه 67 جزیره مجنون رو به تصرف درآورد.
🌺🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#یک_روایت_واقعی
#از_میدان_مین
#عملیات_والفجر_یک
#سردار_شهید_علی_کفایی

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : #حاج_جعفر_جهروتی_زاده

گردان النصر #تخریب_لشگر 27 محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #علی_کفایی مامور باز کردن یکی از این معابر و شکستن خط اول دشمن شد. بچه های گردان النصر در ساعات پایانی شب به پشت میدون مین رسیدند و کار #معبر رو شروع کردند عمق زیاد میدون مین و اتفاقاتی که در اون افتاد حدود 4 ساعت کشید تا به انتهای معبر و به کانالی رسیدند که مملو بود از سیم خاردار حلقوی... تقریبا #معبر_لو_رفته_بود و دشمن با آتشباری زیاد روی معبر سعی میکرد تلفات بگیره حتی گلوله آتش زایی داخل معبر خورد و یک تعداد از بچه ها داخل معبر سوختند.. به کانال که رسیدند شهید علی کفایی خودش دست به کار شد..
برای رد شدن از این حجم سیم خاردار باید از #اژدر_بنگال استفاده کرد ....
اون شب بچه های تخریب تعداد زیادی اژدر بردند و در باز کردن معبر از اونها استفاده شد...
پای کانال که رسیدند دوتا اژدر مونده بود اما چاشنی و فیتیله تموم شده بود.
کانال مملو از سیم خاردار بود.
علی کفایی معطل نکرد داخل کانال شد و دو تا لوله اژدر بنگال رو سر هم کرد و زیر #سیم_خاردار_های داخل کانال گذاشت. باید راه باز میشد و رزمنده ها عبور میکردند و دقایق و ثانیه ها حیاتی بود.
اژدر که بدون چاشنی منفجر نمیشه.
حتما باید چاشنی و قدری فتیله باروتی باشه که بعد از آتیش زدن سر فیتیله بتونی از محل انفجار فاصله بگیری.
فقط یک راه برای انفجار اژدرها وجود داشت و علی کفایی همون رو عملی کرد.
علی یک نارنجک بیشتر همراهش نبود .
دهها کیلو مواد منفجره بود و گوشت و پوست و استخون فرمانده تخریب!!!!!
علی نارنجکش رو از کمر باز کرد و #ماسوره_چاشنی رو خارج کرد و داخل #اژدر_بنگال گذاشت و با دو تا دستش چاشنی رو به مواد محکم کرد و بعد اهرم ماسوره رو رها کرد
و صدای انفجار و خالی شدن معبر از سیم خاردار ..
و با بدن قطعه قطعه شده به معراج رفت.
با شهادت فرمانده قهرمان گردان النصر قفل معبر شکست و مسیر باز شد و بچه ها به قلب دشمن زدند.روح سردار شهید علی کفایی شیر منش در صبح روز 22 فروردین 62 از فکه شمالی و منطقه ابوغریب به آسمان رفت و پیکر مطهرش بعد از یک هفته در گلزار شهدای تهران میهمان خاک شد...
🍀🍀🍀آدرس مزار این قهرمان
🌹🌹🌹🌹 گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها- قطعه 28 ردیف 104 شماره3

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
5️⃣ #قسمت_پنجم

ساعت حدود سه و نیم یا چهار صبح بود. بچه های گردانها عقب میومدند و شهدا و مجروحین و اسراء رو هم با خودشون عقب میاوردن. تقریبا همه نیروها عقب رفتند اما سید عقب نمی اومد. هرچی من و سلیمانی بهش التماس می‌کردیم سید گوشش بدهکار نبود. فکرکنم نگران بچه هایی بود که رفته بودن پل های روی #رودخانه_دویرج رو منهدم کنند.
بچه های گردانها عقب رفته بودند اما #بچه_های_تخریب مشغول انهدام سنگرها و تجهیزات دشمن و کار گذاشتن #تله_های_انفجاری بودند. هوا دیگه داشت روشن میشد که خبرآوردن که همه بچه های تخریب با اتمام ماموریتشان عقب اومدند.
شهید سید محمد هم رضایت داد و عقب اومد.
به خط خودمون که رسیدیم داشت نماز صبح قضا می‌شد.
نماز رو با لباسهای خونی و با تیمم و بدون اینکه پوتین از پا دربیاریم خوندیم.
بعد از نماز سوار تویوتا شدیم و به عقبه #تیپ_سیدالشهداء(ع) دردهکده #حضرت_رسول(ص) اومدیم.
دیدیم بقیه بچه ها هم اونجا هستند. یک راست رفتم سمت کلمن آب یخ و کلمن رو سرکشیدم. از خستگی روی زمین افتادم. هنوز خورشید بالا نیومده بود و سرو صدای "هندونه خربزه" بچه ها من رو از زمین بلند کرد و با همون دست خونی هندونه رو میزدم رو زمین و میشکافت و با خوردنش رفع تشنگی می‌کردم.

حالم که جا آومد یاد رفیقا افتادیم و سراغ یک به یک رو از هم می‌گرفتیم. کلمه"اونم رفت خوش به حالش"بین بچه های تخریب و سایر گردانها رد و بدل می‌شد. تو همون دقایق اولیه بعد از عملیات سر زبونها حماسه خوابیدن #شهید_حاج_قاسم_اصغری رو #سیم_خاردار بود. ما خبر نداشتیم. فقط به خودمون می‌بالیدیم که یک چنین رفیقی داریم. تو دهکده حضرت رسول بودیم (عقبه رزمندگان لشگرحضرت رسول(ص) و سیدالشهداء(ع) درعملیات والفجرمقدماتی) که اخبار ساعت 8 صبح اعلام کرد که #عملیات_عاشوری 3 دیشب در منطقه فکه توسط رزمندگان اسلام انجام شده و تعداد 35 نفر از دشمن اسیر گرفتن و بعد هم اعلام کرد که از این ساعت رای گیری برای انتخاب #چهارمین_رییس_جمهور هم آغاز شده .
ماشین‌ها اومدن و رزمنده ها رو سوار کردن و به عقب بردند. مقر گردان ما #موقعیت_الصابرین در پل کرخه بود و ما ایستگاه صلواتی کرخه پیاده شدیم و رفتیم حموم و از حموم که بیرون اومدیم صندوقهای رای گیری رو آوردند تا رزمندگان رای بدهند.
ما هم با کارت پلاک رای دادیم. رای همه ما #آقای_خامنه_ای بود و مسولین رای گیری کارت پلاک جنگی ما رو سوراخ کردن.
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌺🌺
#مین_گذاری_جزیره_مجنون
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#جزیره_مجنون_کنار_جاده_خندق_لشگر_سیدالشهداء(ع) خط پدافندی داشت
قرار شد موانع جلوی خط تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف #مین_جهنده_M16 با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم... برای این کار نیاز به #سیم_خاردار و #نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از #مهندسی_جنگ_جهاد توی جزیره گرفتیم اما نبشی مناسب نداشتند و قرار شد #حاج_ناصر با وانت برگردند و از مقرمهندسی لشگر در #اردوگاه_کوثر تحویل بگیرند...فردا صبح آماده شدیم برای رفتن که حاجی به من گفت: #تو_کجا_میایی. گفتم اونجایی که تو میخواهی بری...گفت: اینجا کی میمونه...گفتم اینجا نیازی نیست با هم میریم وبرمیگردیم..
من اصرار داشتم همراهشون برم عقب.
.چون وضعیت خط خیلی قاراش میش بود.. احتمال پیشروی دشمن زیاد بود..
هرچی بهونه آوردم و چند تا #سرفه_خفن هم چاشنیش کردم نشد که نشد.
حاجی اومد حرکت کنه گفتم : بگذار حکایت #اصغر_آقا_سیمان_فروش رو برات بگم و بعد برو.
گفت زود بگو عجله داریم.
حکایت رو اینجوری تعریف کردم.. بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش.
گفتند این سیمان رو به #خانواده_شهدا و#اسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم..
گفتند پس سیمان به شما نمیدیم
اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد. ازش پرسیدند حرفی برای گفتن نداری.
اون بنده خدا گفت:
فقط یه عرضی داشتم برای #اصغر_آقا_سیمان_فروش.
اصغر آقا دیدی ما رو گرفتار کردی...
دلت خنک شد...
حالا اگه بابام اومد سیمان بهش بده....
من این حکایت رو برای #حاج_ناصرگفتم واون هم خیلی خندید.
ودر آخر بهش گفتم : مثل اون بنده خدا صدای مارو از رادیو عراق میشنوی: که #حاج_ناصر_حالا_دلت_خنک_شد....

البته حاجی رفت تجهیزات آورد و ما هم موانع رو تقویت کردیم و از #جزیره_شمالی ، کنار #جاده_خندق بیرون اومدیم... اما هفته بعدش #دشمن_بعثی با بمباران وسیع #شیمیایی و آتشباری سنگین به #جزیره_مجنون حمله کرد و در روز 4 تیرماه 67 جزیره مجنون رو به تصرف درآورد.
🌺🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#یک_روایت_واقعی
#از_میدان_مین
#عملیات_والفجر_یک
#سردار_شهید_علی_کفایی

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : #حاج_جعفر_جهروتی_زاده

گردان النصر #تخریب_لشگر 27 محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #علی_کفایی مامور باز کردن یکی از این معابر و شکستن خط اول دشمن شد. بچه های گردان النصر در ساعات پایانی شب به پشت میدون مین رسیدند و کار #معبر رو شروع کردند عمق زیاد میدون مین و اتفاقاتی که در اون افتاد حدود 4 ساعت کشید تا به انتهای معبر و به کانالی رسیدند که مملو بود از سیم خاردار حلقوی... تقریبا #معبر_لو_رفته_بود و دشمن با آتشباری زیاد روی معبر سعی میکرد تلفات بگیره حتی گلوله آتش زایی داخل معبر خورد و یک تعداد از بچه ها داخل معبر سوختند.. به کانال که رسیدند شهید علی کفایی خودش دست به کار شد..
برای رد شدن از این حجم سیم خاردار باید از #اژدر_بنگال استفاده کرد ....
اون شب بچه های تخریب تعداد زیادی اژدر بردند و در باز کردن معبر از اونها استفاده شد...
پای کانال که رسیدند دوتا اژدر مونده بود اما چاشنی و فیتیله تموم شده بود.
کانال مملو از سیم خاردار بود.
علی کفایی معطل نکرد داخل کانال شد و دو تا لوله اژدر بنگال رو سر هم کرد و زیر #سیم_خاردار_های داخل کانال گذاشت. باید راه باز میشد و رزمنده ها عبور میکردند و دقایق و ثانیه ها حیاتی بود.
اژدر که بدون چاشنی منفجر نمیشه.
حتما باید چاشنی و قدری فتیله باروتی باشه که بعد از آتیش زدن سر فیتیله بتونی از محل انفجار فاصله بگیری.
فقط یک راه برای انفجار اژدرها وجود داشت و علی کفایی همون رو عملی کرد.
علی یک نارنجک بیشتر همراهش نبود .
دهها کیلو مواد منفجره بود و گوشت و پوست و استخون فرمانده تخریب!!!!!
علی نارنجکش رو از کمر باز کرد و #ماسوره_چاشنی رو خارج کرد و داخل #اژدر_بنگال گذاشت و با دو تا دستش چاشنی رو به مواد محکم کرد و بعد اهرم ماسوره رو رها کرد
و صدای انفجار و خالی شدن معبر از سیم خاردار ..
و با بدن قطعه قطعه شده به معراج رفت.
با شهادت فرمانده قهرمان گردان النصر قفل معبر شکست و مسیر باز شد و بچه ها به قلب دشمن زدند.روح سردار شهید علی کفایی شیر منش در صبح روز 22 فروردین 62 از فکه شمالی و منطقه ابوغریب به آسمان رفت و پیکر مطهرش بعد از یک هفته در گلزار شهدای تهران میهمان خاک شد...
🍀🍀🍀آدرس مزار این قهرمان
🌹🌹🌹🌹 گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها- قطعه 28 ردیف 104 شماره3

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
☑️ سلام به همه ی همراهان و همسنگران

🔴⚪️ روزهای سختی است که بر مردم ما میگذرد.
امتحانی است که مثل گذشته مردم ما از اون نمره قبولی میارن
ویروس نحس کرونا قصد سلامت ملت شریف ما رو کرده و #سربازان_خط_مقدم_جبهه_ی_سلامت مقابلش صف بسته اند.
این روزها تداعی کننده روزهای غربت دفاع مقدس است
روزهایی که امام عزیز ما فرمود که مسئله اصلی جنگ است و سرنوشت جنگ در میدان جنگ تعیین میشود.
روزهای بر ما گذشت که همه ی بار جنگ بر روی دوش یک عده مجاهد بود و دیگران به خود مشغول بودند.
روزهایی که امکانات مقابله با دشمن در دست دیگران بود و رزمندگان میدان ، دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح میجنگیدند.
و روزهایی که شنیده اید که مدعیان جهانی حتی فروش #سیم_خاردار را از ما دریغ میکردند.
اما..................
امام عزیز ما با همه ی این بی مهری ها و با اتکاء به قدرت لایزال الهی و توان جوانمردان این سرزمین شر دشمن را از سر این کشور کم کرد و ما سربلند از امتحان گذشته بیرون آمدیم.
ملت ما یکبار دیگر با همه ی مشکلات به مدد الهی حمله به سلامت مردمش را با توان رزمندگان جبهه ی سلامت دفع خواهد کرد و برگه ی زرین دیگری در کارنامه مبارزات این مرز و بوم با دشمنانش به ثبت خواهد رسید.
انشاء الله
به شرط صبوری
و کمک به جبهه ی خودی
یعنی رعایت مسائل بهداشتی و عمل به فرامین افسران جبهه ی سلامت
و تقاضای عاجرانه از همسنگرانی که #صدمات_شیمیایی در سال های دفاع مقدس دیده اند به رعایت نکات بهداشتی و مواظبت از سلامتی.
در باقیمانده ماه رجب از دعا به درگاه الهی برای دفع بلا غافل نشوید.
یاحق
خادمان شما در #کانال_الوارثین
@alvaresinchannel
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹
#شبی_که_حاج_قاسم_روی_سیم_خار_دار_خوابید
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_عاشورای_3_مرداد_ماه_64
✍️✍️✍️ راوی:#جعفر_طهماسبی

#حاج_قاسم شب عملیات عاشورای 3 کاری کرد کارستون..
حاج قاسم شب عملیات با یک تیم از #بچه_های_تخریب مامور شدند برای بازگشایی #معبر گردان علی اصغر علیه السلام.
فرمانده گردان حضرت علی اصغر علیه السلام #شهید_حاج_داوود_آجرلو بود.
شب عملیات پیشاپیش گردان حرکت کردند و وارد معبر شدند. معبر توی شیب تپه بود و با عنایت خدا وتوسل به اهل بیت علیهم السلام و تجربه #شهید_حاج_قاسم معبر بدون مشکل تا انتهای میدون مین باز شد و به #سیم_خاردار_توپی رسیدند . در این موقع اتفاقی افتاد و گردانهای همجوار عملیات رو شروع کردند اما هنوز چند توپ سیم خاردار توی #معبر_گردان_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام بود که باید قطع میشد و بچه ها به دشمن حمله میکردند.
با روشن شدن منورها توی آسمون دشمن متوجه حضور معبر زیر سنگرهاش شد. اینجا بود که شهید حاج قاسم تدبیر کرد و به یکی از بچه ها گفت که سریع خودت رو به سر میدون مین برسون و به فرمانده بگو معبر باز شده و نیروها رو توی معبر هدایت کن.. وقتی رزمنده ها به آخر میدون رسیدند درکمال تعجب دیدند که حاج قاسم روی سیم خاردارها خوابیده و فریاد میزند برادر ها سریع رد شوید وبه دشمن امان ندهید.
بچه ها که شوکه شده بودند برای چند ثانیه درنگ کردند اما #حاج_قاسم با قسم دادن اونها به بی بی #حضرت_زهراء_سلام_الله_علیها از اونها میخواست که از رویش رد شوند.
گردان علی اصغر علیه السلام از معبری که با بدن حاج قاسم باز شد عبور کرد و با دشمن درگیر شدند ..
همه فکرکرده بودند که حاج قاسم شهید شده .ولی وقتی امدادگرها پیکرغرق به خون حاج قاسم را پیدا می کنند که انگار هزارن تیر به اواصابت کرده..فشار سیم خاردار تمامی سطح جلوی بدن این عزیز را پاره پاره کرده بود این حماسه زود دهان به دهان دربین رزمندگان #لشگر_سیدالشهدا ء(ع) پخش شد حتی #فرمانده_لشگر_برادر_فضلی درصبحگاه رزمندگان لشگراین ایثار شهیدحاج قاسم راستود .
شهید اصغری در اثرفشار روی سیم خاردار سیستم های عصبی شان فشرده شده بود ، دست و پاهایش سوراخ شده بود مویرگ های بدنش پاره شده بود و تشنج داشتند از مردادماه 64 تا دی ماه 64 دربیمارستان مشغول مداوا بود.زخم های بدن شهید حاج قاسم هنوزالتیام پیدا نکرده بود که خود را به جبهه رساند و لباس غواصی به تن کرد و از اروند گذشت و موانع دشمن را شناسایی کرد و چند روز بعد دوباره معبری باز نمود برای حمله رزمندگان به دشمن در جزیره ام الرصاص و باز مجرو حیت و...
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری در پاکسازی #میادین_مین سردشت به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت در اثر انفجار مین والمرا در آبانماه 66 به شهادت رسید
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹
#شبی_که_حاج_قاسم_روی_سیم_خار_دار_خوابید
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_عاشورای_3_مرداد_ماه_64
✍️✍️✍️ راوی:#جعفر_طهماسبی

#حاج_قاسم شب عملیات عاشورای 3 کاری کرد کارستون..
حاج قاسم شب عملیات با یک تیم از #بچه_های_تخریب مامور شدند برای بازگشایی #معبر گردان علی اصغر علیه السلام.
فرمانده گردان حضرت علی اصغر علیه السلام #شهید_حاج_داوود_آجرلو بود.
شب عملیات پیشاپیش گردان حرکت کردند و وارد معبر شدند. معبر توی شیب تپه بود و با عنایت خدا وتوسل به اهل بیت علیهم السلام و تجربه #شهید_حاج_قاسم معبر بدون مشکل تا انتهای میدون مین باز شد و به #سیم_خاردار_توپی رسیدند . در این موقع اتفاقی افتاد و گردانهای همجوار عملیات رو شروع کردند اما هنوز چند توپ سیم خاردار توی #معبر_گردان_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام بود که باید قطع میشد و بچه ها به دشمن حمله میکردند.
با روشن شدن منورها توی آسمون دشمن متوجه حضور معبر زیر سنگرهاش شد. اینجا بود که شهید حاج قاسم تدبیر کرد و به یکی از بچه ها گفت که سریع خودت رو به سر میدون مین برسون و به فرمانده بگو معبر باز شده و نیروها رو توی معبر هدایت کن.. وقتی رزمنده ها به آخر میدون رسیدند درکمال تعجب دیدند که حاج قاسم روی سیم خاردارها خوابیده و فریاد میزند برادر ها سریع رد شوید وبه دشمن امان ندهید.
بچه ها که شوکه شده بودند برای چند ثانیه درنگ کردند اما #حاج_قاسم با قسم دادن اونها به بی بی #حضرت_زهراء_سلام_الله_علیها از اونها میخواست که از رویش رد شوند.
گردان علی اصغر علیه السلام از معبری که با بدن حاج قاسم باز شد عبور کرد و با دشمن درگیر شدند ..
همه فکرکرده بودند که حاج قاسم شهید شده .ولی وقتی امدادگرها پیکرغرق به خون حاج قاسم را پیدا می کنند که انگار هزارن تیر به اواصابت کرده..فشار سیم خاردار تمامی سطح جلوی بدن این عزیز را پاره پاره کرده بود این حماسه زود دهان به دهان دربین رزمندگان #لشگر_سیدالشهدا ء(ع) پخش شد حتی #فرمانده_لشگر_برادر_فضلی درصبحگاه رزمندگان لشگراین ایثار شهیدحاج قاسم راستود .
شهید اصغری در اثرفشار روی سیم خاردار سیستم های عصبی شان فشرده شده بود ، دست و پاهایش سوراخ شده بود مویرگ های بدنش پاره شده بود و تشنج داشتند از مردادماه 64 تا دی ماه 64 دربیمارستان مشغول مداوا بود.زخم های بدن شهید حاج قاسم هنوزالتیام پیدا نکرده بود که خود را به جبهه رساند و لباس غواصی به تن کرد و از اروند گذشت و موانع دشمن را شناسایی کرد و چند روز بعد دوباره معبری باز نمود برای حمله رزمندگان به دشمن در جزیره ام الرصاص و باز مجرو حیت و...
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری در پاکسازی #میادین_مین سردشت به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت در اثر انفجار مین والمرا در آبانماه 66 به شهادت رسید
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌺🌺
#مین_گذاری_جزیره_مجنون
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#جزیره_مجنون_کنار_جاده_خندق_لشگر_سیدالشهداء(ع) خط پدافندی داشت
قرار شد موانع جلوی خط تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف #مین_جهنده_M16 با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم... برای این کار نیاز به #سیم_خاردار و #نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از #مهندسی_جنگ_جهاد توی جزیره گرفتیم اما نبشی مناسب نداشتند و قرار شد #حاج_ناصر با وانت برگردند و از مقرمهندسی لشگر در #اردوگاه_کوثر تحویل بگیرند...فردا صبح آماده شدیم برای رفتن که حاجی به من گفت: #تو_کجا_میایی. گفتم اونجایی که تو میخواهی بری...گفت: اینجا کی میمونه...گفتم اینجا نیازی نیست با هم میریم وبرمیگردیم..
من اصرار داشتم همراهشون برم عقب.
.چون وضعیت خط خیلی قاراش میش بود.. احتمال پیشروی دشمن زیاد بود..
هرچی بهونه آوردم و چند تا #سرفه_خفن هم چاشنیش کردم نشد که نشد.
حاجی اومد حرکت کنه گفتم : بگذار حکایت #اصغر_آقا_سیمان_فروش رو برات بگم و بعد برو.
گفت زود بگو عجله داریم.
حکایت رو اینجوری تعریف کردم.. بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش.
گفتند این سیمان رو به #خانواده_شهدا و#اسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم..
گفتند پس سیمان به شما نمیدیم
اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد. ازش پرسیدند حرفی برای گفتن نداری.
اون بنده خدا گفت:
فقط یه عرضی داشتم برای #اصغر_آقا_سیمان_فروش.
اصغر آقا دیدی ما رو گرفتار کردی...
دلت خنک شد...
حالا اگه بابام اومد سیمان بهش بده....
من این حکایت رو برای #حاج_ناصرگفتم واون هم خیلی خندید.
ودر آخر بهش گفتم : مثل اون بنده خدا صدای مارو از رادیو عراق میشنوی: که #حاج_ناصر_حالا_دلت_خنک_شد....

البته حاجی رفت تجهیزات آورد و ما هم موانع رو تقویت کردیم و از #جزیره_شمالی ، کنار #جاده_خندق بیرون اومدیم... اما هفته بعدش #دشمن_بعثی با بمباران وسیع #شیمیایی و آتشباری سنگین به #جزیره_مجنون حمله کرد و در روز 4 تیرماه 67 جزیره مجنون رو به تصرف درآورد.
🌺🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
@alvaresinchannel
💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣
🌺
#من_یه_تخریبچیم

سلام سلام میخوای بدونی کیم
ساده بگم فقط یه #تخریب_چیم
تخریب ما البته آبادیه
ماحصلش امنیت آزادیه
ما قطره بودیم .جبهه مثل دریا
قطره کجا و شهدا ما کجا
کارمون عشق بازی بود والسلام
عشق و نمیشه بیاری تو کلام
یادش بخیر #میدون_مین و #معبر
گریه های شبونه ی تو سنگر
یادش بخیر وقتی میخوردیم #کمین
تیر میبارید از آسمون و زمین
وقتی می افتاد #ماسوره سر لج
گیر وا میشد با یه دعای فرج
از دل بچه ها می رفت واهمه
با ذکر یا علی و یا فاطمه
با اسمشون معجزه ها دیدیم ما
معنی اسمه دوا دیدیم ما
سیم چینا اونجا میشد انگار عصا
#میدون_مین دریا می شد ما موسی
این آقا رو می بینی پا نداره
کوه پیش صبرش داره کم میاره
یکم بگی نگی حواس نداره
یه شب تو #معبر پاشو جا میذاره
اون شبی که معبر به گیر خورده بود
عقلای دنیایی دیگه مرده بود
نسیم عشق اومد و کار ردیف شد
با قدرت عشق نمیشه حریف شد
دست کرد تو جیبش یه یل دلاور
بیرون آورد یه قرآن و یه دفتر
چند تا ورق لابلای دفترش
رسید به عکس خوشگل دخترش
عکس قشنگ دخترش رو بوسید
دختری که داشت به بابا میخندید
آروم آروم نوشت وصیتاشو
هی مینوشت و پاک میکرد چشاشو
نوشت برای دخترو همسرش
چند خطی هم نوشت برا مادرش
حرف #حجاب زد برای #خواهرش
قسم دادش به چادر مادرش
آخرشم سلام رسوند به امام
إمضاء زد و درشت نوشت والسلام
قرآن و دفتر و پلاک و زنجیر
داد به رفیقش گفت اینا رو بگیر
یا علی گفت و مثل یک پهلوون
آروم آروم رفت #وسطای_میدون
انا فتحنا لک فتحا مبین
سرنیزه بود و شب تاریک و #مین
آخر #معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو #سیم_خاردار
بالای #مین آخری که نشست
یهو دیدن بال کبوتر شکست
کشون کشون رفت کنار #معبر و
تا که تموم کنه کار آخرو
خوابید روی #سیم خار_دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
یالله برادرا بیاید رد بشید
یک کمی زودتر بابا دشمن رسید
#یه_لشگر_از_روی_کبوتر_گذشت
#ولله_گریه_داره_این_سر_گذشت
چند ساعتی گذشت و وقت سحر
الله و اکبر میکشید یه لشگر
صبج شد ولی هنوز یکی خوابیده
رو #سیم_خاردار پیکر شهیده
نامردیه از شهدا جدا شیم
جانبازا رو رو چشم نذاشته باشیم
اونا نبودن وضع ما این نبود
سر ابرقدرتا پایین نبود
دستا قلم شد تا تو غم نگیری
حالا تو دستت تو قلم بگیری
اونا نبودن امنیت کجا بود
عزت و شأن و عافیت کجا بود
نصرو من الله و فتح و قریب
#رحمت_حق_بر_شهدای_تخریب

#شاعر: #برادر_اسماعیل_نصرآبادی
🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#شهیدی_که_از_سیم_خاردار_رد_شد

به مناسبت #روز_دانشجو 16 آذر
امشب توفیقی شد به دیدار #شهید_تخریبچی_اصغر_کاظمی رفتیم
دانشجوی شهید اصغر کاظمی از بچه های #تخریب_لشگر_10 بود که در اردیبهشت ماه 65 در #عملیات_سیدالشهداء(ع) در #منطقه_فکه به شهادت رسید.

کنار مزارش برادر کاوه ذاکری این خاطره رو نقل کرد.
قبل از عملیات داشتیم با بچه ها خوابیدن روی #سیم_خاردار رو تمرین میکردیم.
البته این خوابیدن روی سیم خاردار جزء برنامه های آموزشی نبود اما یه تعداد از بچه ها که جسارت و روحیه بالا ی ایثارگری داشتند به صورت داوطلب از این کارها میکردند.
یه #میدون_مین آموزشی زده بودیم و سه تا توپ سیم خاردار توپی هم مقابلش کشیده بودیم به طوریکه دوتا توپ سیم خاردار زیر بود و یه توپ سیم خاردار روش قرار گرفته بود. تقریبا ارتفاع سیم خاردار تا بالای سینه بالا اومده بود.
تعدادی از بچه ها قبل از شهید کاظمی با احتیاط روی سیم خاردار خوابیدند و از طرفی هم مواظب بودند آسیب نبینند. تا اینکه نوبت به ایشون رسید . انگار نه انگار که حرکتش یه کار آموزشی و تمرین است. مثل یک شناگری که داخل آب شیرجه میزند خودش رو پرت کرد روی سیم خاردارها و با همه ی طول و عرض بدنش سیم خاردارها رو جمع کرد و به بقیه بچه ها گفت: حالا بیایید از روی من رد بشید.
این کار شهید کاظمی همه رو حیرت زده کرد.

شهید کاظمی چند روز بعدش و در شب عملیات سیدالشهداء علیه السلام به عنوان تخریبچی جهت باز کردن معبر به یکی از گردان های لشگر10سیدالشهداء علیه السلام مامورشد و در شب عملیات بعد از اینکه معبر باز شد برای گذشتن از #سیم_خاردار انتهای #میدون_مین یه بار دیگه سینه اش با سیم خاردار دشمن آشنا شد .
رزمنده ها از #سیم_خاردار گذشتند اما #شهید_کاظمی را ملائک با خود بردند.
#دانشجوی_شهید_اصغر_کاظمی در 13 اردیبهشت سال 65 از #فکه پرکشید و بعد از یکماه پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) میهمان خاک شد.
و #شهید_کاظمی از سیم خاردار رد شد
چون او از سیم خاردار نفسش عبور کرده بود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌺🌺
#مین_گذاری_جزیره_مجنون
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#جزیره_مجنون_کنار_جاده_خندق_لشگر_سیدالشهداء(ع) خط پدافندی داشت
قرار شد موانع جلوی خط تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف #مین_جهنده_M16 با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم... برای این کار نیاز به #سیم_خاردار و #نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از #مهندسی_جنگ_جهاد توی جزیره گرفتیم اما نبشی مناسب نداشتند و قرار شد #حاج_ناصر با وانت برگردند و از مقرمهندسی لشگر در #اردوگاه_کوثر تحویل بگیرند...فردا صبح آماده شدیم برای رفتن که حاجی به من گفت: #تو_کجا_میایی. گفتم اونجایی که تو میخواهی بری...گفت: اینجا کی میمونه...گفتم اینجا نیازی نیست با هم میریم وبرمیگردیم..
من اصرار داشتم همراهشون برم عقب.
.چون وضعیت خط خیلی قاراش میش بود.. احتمال پیشروی دشمن زیاد بود..
هرچی بهونه آوردم و چند تا #سرفه_خفن هم چاشنیش کردم نشد که نشد.
حاجی اومد حرکت کنه گفتم : بگذار حکایت #اصغر_آقا_سیمان_فروش رو برات بگم و بعد برو.
گفت زود بگو عجله داریم.
حکایت رو اینجوری تعریف کردم.. بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش.
گفتند این سیمان رو به #خانواده_شهدا و#اسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم..
گفتند پس سیمان به شما نمیدیم
اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد. ازش پرسیدند حرفی برای گفتن نداری.
اون بنده خدا گفت:
فقط یه عرضی داشتم برای #اصغر_آقا_سیمان_فروش.
اصغر آقا دیدی ما رو گرفتار کردی...
دلت خنک شد...
حالا اگه بابام اومد سیمان بهش بده....
من این حکایت رو برای #حاج_ناصرگفتم واون هم خیلی خندید.
ودر آخر بهش گفتم : مثل اون بنده خدا صدای مارو از رادیو عراق میشنوی: که #حاج_ناصر_حالا_دلت_خنک_شد....

البته حاجی رفت تجهیزات آورد و ما هم موانع رو تقویت کردیم و از #جزیره_شمالی ، کنار #جاده_خندق بیرون اومدیم... اما هفته بعدش #دشمن_بعثی با بمباران وسیع #شیمیایی و آتشباری سنگین به #جزیره_مجنون حمله کرد و در روز 4 تیرماه 67 جزیره مجنون رو به تصرف درآورد.
🌺🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌺🌺
#مین_گذاری_جزیره_مجنون
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#جزیره_مجنون_کنار_جاده_خندق_لشگر_سیدالشهداء(ع) خط پدافندی داشت
قرار شد موانع جلوی خط تقویت بشه و ما مجددا یک ردیف #مین_جهنده_M16 با توجه به بالا اومدن ارتفاع آب مقابل موانع کار بگذاریم... برای این کار نیاز به #سیم_خاردار و #نبشی داشتیم. سیم خاردار ها رو از #مهندسی_جنگ_جهاد توی جزیره گرفتیم اما نبشی مناسب نداشتند و قرار شد #حاج_ناصر با وانت برگردند و از مقرمهندسی لشگر در #اردوگاه_کوثر تحویل بگیرند...فردا صبح آماده شدیم برای رفتن که حاجی به من گفت: #تو_کجا_میایی. گفتم اونجایی که تو میخواهی بری...گفت: اینجا کی میمونه...گفتم اینجا نیازی نیست با هم میریم وبرمیگردیم..
من اصرار داشتم همراهشون برم عقب.
.چون وضعیت خط خیلی قاراش میش بود.. احتمال پیشروی دشمن زیاد بود..
هرچی بهونه آوردم و چند تا #سرفه_خفن هم چاشنیش کردم نشد که نشد.
حاجی اومد حرکت کنه گفتم : بگذار حکایت #اصغر_آقا_سیمان_فروش رو برات بگم و بعد برو.
گفت زود بگو عجله داریم.
حکایت رو اینجوری تعریف کردم.. بنده خدایی بود رفت سیمان بگیره برای ساختن خونش.
گفتند این سیمان رو به #خانواده_شهدا و#اسرا میدن.. شما جزء کدومشون هستی.گفت هیچکدوم..
گفتند پس سیمان به شما نمیدیم
اون بنده خدا چند روز بعد رفت جبهه و از بخت بدش توی عملیات اسیر شد و بعد از چند روز رادیوی عراق باهاش مصاحبه کرد. ازش پرسیدند حرفی برای گفتن نداری.
اون بنده خدا گفت:
فقط یه عرضی داشتم برای #اصغر_آقا_سیمان_فروش.
اصغر آقا دیدی ما رو گرفتار کردی...
دلت خنک شد...
حالا اگه بابام اومد سیمان بهش بده....
من این حکایت رو برای #حاج_ناصرگفتم واون هم خیلی خندید.
ودر آخر بهش گفتم : مثل اون بنده خدا صدای مارو از رادیو عراق میشنوی: که #حاج_ناصر_حالا_دلت_خنک_شد....

البته حاجی رفت تجهیزات آورد و ما هم موانع رو تقویت کردیم و از #جزیره_شمالی ، کنار #جاده_خندق بیرون اومدیم... اما هفته بعدش #دشمن_بعثی با بمباران وسیع #شیمیایی و آتشباری سنگین به #جزیره_مجنون حمله کرد و در روز 4 تیرماه 67 جزیره مجنون رو به تصرف درآورد.
🌺🌺
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
@alvaresinchannel
💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣
🌺
#من_یه_تخریبچیم

سلام سلام میخوای بدونی کیم
ساده بگم فقط یه #تخریب_چیم
تخریب ما البته آبادیه
ماحصلش امنیت آزادیه
ما قطره بودیم .جبهه مثل دریا
قطره کجا و شهدا ما کجا
کارمون عشق بازی بود والسلام
عشق و نمیشه بیاری تو کلام
یادش بخیر #میدون_مین و #معبر
گریه های شبونه ی تو سنگر
یادش بخیر وقتی میخوردیم #کمین
تیر میبارید از آسمون و زمین
وقتی می افتاد #ماسوره سر لج
گیر وا میشد با یه دعای فرج
از دل بچه ها می رفت واهمه
با ذکر یا علی و یا فاطمه
با اسمشون معجزه ها دیدیم ما
معنی اسمه دوا دیدیم ما
سیم چینا اونجا میشد انگار عصا
#میدون_مین دریا می شد ما موسی
این آقا رو می بینی پا نداره
کوه پیش صبرش داره کم میاره
یکم بگی نگی حواس نداره
یه شب تو #معبر پاشو جا میذاره
اون شبی که معبر به گیر خورده بود
عقلای دنیایی دیگه مرده بود
نسیم عشق اومد و کار ردیف شد
با قدرت عشق نمیشه حریف شد
دست کرد تو جیبش یه یل دلاور
بیرون آورد یه قرآن و یه دفتر
چند تا ورق لابلای دفترش
رسید به عکس خوشگل دخترش
عکس قشنگ دخترش رو بوسید
دختری که داشت به بابا میخندید
آروم آروم نوشت وصیتاشو
هی مینوشت و پاک میکرد چشاشو
نوشت برای دخترو همسرش
چند خطی هم نوشت برا مادرش
حرف #حجاب زد برای #خواهرش
قسم دادش به چادر مادرش
آخرشم سلام رسوند به امام
إمضاء زد و درشت نوشت والسلام
قرآن و دفتر و پلاک و زنجیر
داد به رفیقش گفت اینا رو بگیر
یا علی گفت و مثل یک پهلوون
آروم آروم رفت #وسطای_میدون
انا فتحنا لک فتحا مبین
سرنیزه بود و شب تاریک و #مین
آخر #معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو #سیم_خاردار
بالای #مین آخری که نشست
یهو دیدن بال کبوتر شکست
کشون کشون رفت کنار #معبر و
تا که تموم کنه کار آخرو
خوابید روی #سیم خار_دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
یالله برادرا بیاید رد بشید
یک کمی زودتر بابا دشمن رسید
#یه_لشگر_از_روی_کبوتر_گذشت
#ولله_گریه_داره_این_سر_گذشت
چند ساعتی گذشت و وقت سحر
الله و اکبر میکشید یه لشگر
صبج شد ولی هنوز یکی خوابیده
رو #سیم_خاردار پیکر شهیده
نامردیه از شهدا جدا شیم
جانبازا رو رو چشم نذاشته باشیم
اونا نبودن وضع ما این نبود
سر ابرقدرتا پایین نبود
دستا قلم شد تا تو غم نگیری
حالا تو دستت تو قلم بگیری
اونا نبودن امنیت کجا بود
عزت و شأن و عافیت کجا بود
نصرو من الله و فتح و قریب
#رحمت_حق_بر_شهدای_تخریب

#شاعر: #برادر_اسماعیل_نصرآبادی
🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣
🌺
#من_یه_تخریبچیم

سلام سلام میخوای بدونی کیم
ساده بگم فقط یه #تخریب_چیم
تخریب ما البته آبادیه
ماحصلش امنیت آزادیه
ما قطره بودیم .جبهه مثل دریا
قطره کجا و شهدا ما کجا
کارمون عشق بازی بود والسلام
عشق و نمیشه بیاری تو کلام
یادش بخیر #میدون_مین و #معبر
گریه های شبونه ی تو سنگر
یادش بخیر وقتی میخوردیم #کمین
تیر میبارید از آسمون و زمین
وقتی می افتاد #ماسوره سر لج
گیر وا میشد با یه دعای فرج
از دل بچه ها می رفت واهمه
با ذکر یا علی و یا فاطمه
با اسمشون معجزه ها دیدیم ما
معنی اسمه دوا دیدیم ما
سیم چینا اونجا میشد انگار عصا
#میدون_مین دریا می شد ما موسی
این آقا رو می بینی پا نداره
کوه پیش صبرش داره کم میاره
یکم بگی نگی حواس نداره
یه شب تو #معبر پاشو جا میذاره
اون شبی که معبر به گیر خورده بود
عقلای دنیایی دیگه مرده بود
نسیم عشق اومد و کار ردیف شد
با قدرت عشق نمیشه حریف شد
دست کرد تو جیبش یه یل دلاور
بیرون آورد یه قرآن و یه دفتر
چند تا ورق لابلای دفترش
رسید به عکس خوشگل دخترش
عکس قشنگ دخترش رو بوسید
دختری که داشت به بابا میخندید
آروم آروم نوشت وصیتاشو
هی مینوشت و پاک میکرد چشاشو
نوشت برای دخترو همسرش
چند خطی هم نوشت برا مادرش
حرف #حجاب زد برای #خواهرش
قسم دادش به چادر مادرش
آخرشم سلام رسوند به امام
إمضاء زد و درشت نوشت والسلام
قرآن و دفتر و پلاک و زنجیر
داد به رفیقش گفت اینا رو بگیر
یا علی گفت و مثل یک پهلوون
آروم آروم رفت #وسطای_میدون
انا فتحنا لک فتحا مبین
سرنیزه بود و شب تاریک و #مین
آخر #معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو #سیم_خاردار
بالای #مین آخری که نشست
یهو دیدن بال کبوتر شکست
کشون کشون رفت کنار #معبر و
تا که تموم کنه کار آخرو
خوابید روی #سیم خار_دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
یالله برادرا بیاید رد بشید
یک کمی زودتر بابا دشمن رسید
#یه_لشگر_از_روی_کبوتر_گذشت
#ولله_گریه_داره_این_سر_گذشت
چند ساعتی گذشت و وقت سحر
الله و اکبر میکشید یه لشگر
صبج شد ولی هنوز یکی خوابیده
رو #سیم_خاردار پیکر شهیده
نامردیه از شهدا جدا شیم
جانبازا رو رو چشم نذاشته باشیم
اونا نبودن وضع ما این نبود
سر ابرقدرتا پایین نبود
دستا قلم شد تا تو غم نگیری
حالا تو دستت تو قلم بگیری
اونا نبودن امنیت کجا بود
عزت و شأن و عافیت کجا بود
نصرو من الله و فتح و قریب
#رحمت_حق_بر_شهدای_تخریب

#شاعر: #برادر_اسماعیل_نصرآبادی
🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
آخر #معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو #سیم_خاردار
خوابید روی #سیم خار_دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
#اسماعیل_نصر_آبادی
@alvaresinchannel
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹
#شبی_که_حاج_قاسم_روی_سیم_خار_دار_خوابید
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_عاشورای_3_مرداد_ماه_64
✍️✍️✍️ راوی:#جعفر_طهماسبی

#حاج_قاسم شب عملیات عاشورای 3 کاری کرد کارستون..
حاج قاسم شب عملیات با یک تیم از #بچه_های_تخریب مامور شدند برای بازگشایی #معبر گردان علی اصغر علیه السلام.
فرمانده گردان حضرت علی اصغر علیه السلام #شهید_حاج_داوود_آجرلو بود.
شب عملیات پیشاپیش گردان حرکت کردند و وارد معبر شدند. معبر توی شیب تپه بود و با عنایت خدا وتوسل به اهل بیت علیهم السلام و تجربه #شهید_حاج_قاسم معبر بدون مشکل تا انتهای میدون مین باز شد و به #سیم_خاردار_توپی رسیدند . در این موقع اتفاقی افتاد و گردانهای همجوار عملیات رو شروع کردند اما هنوز چند توپ سیم خاردار توی #معبر_گردان_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام بود که باید قطع میشد و بچه ها به دشمن حمله میکردند.
با روشن شدن منورها توی آسمون دشمن متوجه حضور معبر زیر سنگرهاش شد. اینجا بود که شهید حاج قاسم تدبیر کرد و به یکی از بچه ها گفت که سریع خودت رو به سر میدون مین برسون و به فرمانده بگو معبر باز شده و نیروها رو توی معبر هدایت کن.. وقتی رزمنده ها به آخر میدون رسیدند درکمال تعجب دیدند که حاج قاسم روی سیم خاردارها خوابیده و فریاد میزند برادر ها سریع رد شوید وبه دشمن امان ندهید.
بچه ها که شوکه شده بودند برای چند ثانیه درنگ کردند اما #حاج_قاسم با قسم دادن اونها به بی بی #حضرت_زهراء_سلام_الله_علیها از اونها میخواست که از رویش رد شوند.
گردان علی اصغر علیه السلام از معبری که با بدن حاج قاسم باز شد عبور کرد و با دشمن درگیر شدند ..
همه فکرکرده بودند که حاج قاسم شهید شده .ولی وقتی امدادگرها پیکرغرق به خون حاج قاسم را پیدا می کنند که انگار هزارن تیر به اواصابت کرده..فشار سیم خاردار تمامی سطح جلوی بدن این عزیز را پاره پاره کرده بود این حماسه زود دهان به دهان دربین رزمندگان #لشگر_سیدالشهدا ء(ع) پخش شد حتی #فرمانده_لشگر_برادر_فضلی درصبحگاه رزمندگان لشگراین ایثار شهیدحاج قاسم راستود .
شهید اصغری در اثرفشار روی سیم خاردار سیستم های عصبی شان فشرده شده بود ، دست و پاهایش سوراخ شده بود مویرگ های بدنش پاره شده بود و تشنج داشتند از مردادماه 64 تا دی ماه 64 دربیمارستان مشغول مداوا بود.زخم های بدن شهید حاج قاسم هنوزالتیام پیدا نکرده بود که خود را به جبهه رساند و لباس غواصی به تن کرد و از اروند گذشت و موانع دشمن را شناسایی کرد و چند روز بعد دوباره معبری باز نمود برای حمله رزمندگان به دشمن در جزیره ام الرصاص و باز مجرو حیت و...
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری در پاکسازی #میادین_مین سردشت به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت در اثر انفجار مین والمرا در آبانماه 66 به شهادت رسید
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
Ещё