الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#منطقه_عملیاتی
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
#آخرین_ماموریت_در_جزیره_مجنون
#خردادماه_67
#جزیره_مجنون_شمالی
#جاده_خندق
سردار شهید #حاج_ناصر_اربابیان
معاون گردان تخریب لشگر10

روزهای آخر خرداد ماه 67 بود که #شهید_حاج_ناصر_اربابیان گفت: گفتند از غرب بیایید جنوب..
ما هم یاد گرفته بودیم که در جواب حرف فرمانده چرا نگیم..
من هم وسایلم رو جمع کردم و با تعدادی از بچه ها روانه جنوب شدیم.
رفتیم #مقر_الوارثین و اونجا گفت باید بریم #جزیره_مجنون و چند دست لباس غواصی برداشتیم و همراه برادر وحید بهاری و چند نفر دیگه عازم جزیره شدیم.
خط پدافندی لشگر10 در #جزیره_مجنون_شمالی در کنار جاده خندق بود.
ساعت 10 شب به سنگر مسوول محور رسیدیم. هوا خیلی گرم بود و به شدت هم دم داشت.
شام رو خوردیم و برای استراحت به سنگربچه های تخریب رفتیم...
سنگر بچه های تخریب خیلی گرم بود شهید ناصر یه پتو زیر سرش لوله کرد و خوابید و من هم از ترس موش های جزیره که گربه رو فراری میدادند توی اون گرما رفتم توی کیسه خواب و زیپش رو تا خرخره بالا کشیدم.. هنوز چشممون گرم نشده بود که سرفه های حاج ناصر شروع شد. من هم سرفه میکردم . سرفه هام خیلی خفیف بود اما حاج ناصر با سرو صدا و خلط سرفه میکرد.
اون شب تا صبح خواب نرفتیم و بعد از نماز صبح که یک مقدار هوا روشن شد با قایق رفتیم برای سرکشی به موانع مقابل دشمن..
در مسیر که میرفتیم به حاج ناصر گفتم : حاج ناصرغلط نکنم یه خبرهایی هست.
نگاه کن آب خیلی بالا اومده. دفعه قبل که اینجا اومدیم پاسگاه های شناور، داخل نیزارها کاملا استتار شده بود اما الان قشنگ با بالا اومدن آب در تیر رس دشمن هستند.
به یکی از پاسگاهها که از همه به خط دشمن نزدیک بود رسیدیم. قایق پهلو گرفت و پیاده شدیم.
فرمانده پاسگاه منتظرمون بود. بلا فاصله رفتیم سراغ موانع...
سیم خاردار و مین هایی که چند ماه قبل کار گذاشته بودیم بیش از یک متر زیر آب رفته بود و براحتی با قایق میشد از روی اون عبور کرد.
فرمانده پاسگاه نگران بود. میگفت شبها از سمت دشمن سر و صدا زیاد میاد.
حاج ناصر یه خورده دلداریش داد و رو به من کرد و گفت : جعفرلباس غواصی بپوش و یه سری به مین ها و موانع بزن.
من هم با اکراه لباس پوشیدم.. چون تازه طاول ها ی روی بدنم رو چرب کرده بودم و مضافا میدونستم آب جزیره خیلی شوره و به محض رسیدن به زخم ها اذیتم میکنه.
پریدم توی آب و یه مقدار بدنم خیس شد و از آب بالا اومدم و لباس غواصی رو تنم کردم و وارد آب شدم.
با احتیاط بالای سر موانع رفتم و از داخل عینک غواصی اطراف مین های کار گذاشته شده داخل آب رو چک کردم. سیم تله ها تکون نخورده بود و آماده انفجار بود اما سطح آب روی همه ی موانع رو پوشونده بود.
چند تا پاسگاه دیگه رو هم رفتیم و نتیجه این شد که بایستی دوردیف سیم خاردارتوپی به موانع اضافه بشه و یک ردیف مین جهنده M16 هم با ارتفاع آب، روی دستک های بلند کار بگذاریم.
برای مهار مین ها روی آب باید از نبشی استفاده میکردیم .
حالا نه نبشی به اندازه مورد نیاز داشتیم و نه سیم خاردار توپی در دسترس بود.
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره...
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم....
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون
ایخدا برسون.... امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده...
4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
راوی: جعفر طهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهید_پانزده_ساله
#شهید_اکبر_گودرزی
محل شهادت #شلمچه
14دیماه 1366
🔻🔻🔻🔻🔻
شهيد«اكبر گودرزی»درتاريخ 16شهریورسال51درشهركرج به دنيا آمد.
تازه مقطع راهنمایی رو پشت سرگذاشته بود که عزم جبهه کرد.
به جهت سن کمی که داشت مسولین اعزام جبهه عذرش رو میخواستند . او بادست بردن درفتوکپی شناسنامه،تاریخ تولدش را به سال1349تغیر داد و فتوکپی آن را به مرکز اعزام نیرو ارائه کرد
و مجوز حضور در جبهه را گرفت.
#شهید_گودرزی ازطریق #جهاد_سازندگی_کرج به جبهه اعزام شدو با آموزشی که دیدبه عنوان راننده دستگاه مهندسی مشغول رزم شد.
او چند دفعه باهمین سمت درجبهه حضور پیدا کرد و یکبار هم مجروح شد.
امادرسحرگاه 14دیماه سال66 درحالیکه 15سال بیشتر نداشت و با #گریدر مشغول زدن خاکریز در #منطقه_عملیاتی_شلمچه بود هدف گلوله مستقیم تانک قرار گرفت.
شدت اصابت گلوله به #گریدر به حدی بود که بر اثر ترکش و موج انفجار پیکر #شهید_اکبر_گودرزی متلاشی شد و این سنگر ساز بی سنگر به جمع شهدا ملحق گردید.

🔹 #سند_غربت_یاران_خمینی
تصاویر بالا مرکب بهشتی شهید اکبر گودرزی است که با آن به آسمانها پرکشید.

@alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
🌺🌹
#اسماعیل_رفت_و_من_جاموندم
#تخریبچی_شهید_اسماعیل_خوش_سیر
شهادت: 9مردادماه 67 پاسگاه زید
✍️✍️✍️ راوی: #محمد_خلیلی

آخرین بار با اسماعیل عازم منطقه شدیم
اسماعیل تازه از بستر بلند شده بود عملیات قبل ترکش به بالای ران پاش خورده بود و مدتی هم در بیمارستان بستری بود و بعدا ز چندین عمل، تازه به یک بهبودی نسبی رسیده بود ولی عشق به جبهه و #بچه_های_تخریب موجب شد دوباره اعزام گرفت و باهم راه افتادیم.
اون موقع بچه های گردان در #میاندوآب بودن و ما به محض ورود به مقر میاندوآب دیدیم دوستان دارن لوازم رو بار کامیون ها میکنند و به من و اسماعیل گفتند با این دوتا کامیون برید جنوب.
حدودا 3 شبانه روز در راه بودیم . بعداز رسیدن به مقر ، مجددا تمام گردان بجز چند نفری عازم #منطقه_عملیاتی شده بودند. در مدتی که در انجا بودیم هرروز توسط نفراتی که به سمت منطقه عملیاتی میرفتند برای فرمانده پیام میدادیم که بفکر ماهم باشه .
یکی از روزها که من برای انجام کاری به بیرون از مقر رفته بودم دنبال ما آمده بودند تا به منطقه بریم ، متاسفانه من نبودم اما #اسماعیل_رفت_و_من_جا ماندم .
اون روز یکی از بدترین و دلگیر ترین روزهای عمرم بود و تا شب فقط گریه می کردم که چرا من نتوستم برم . بالاخره بخت ما هم باز شد و ما هم رفتیم خط مقدم.
در غروب روز 9 مرداد ماه خبر آوردند که #اسماعیل_بشهادت_رسیده وقرار شد من برم تهران وخبر شهادتش رو به خانواده بدهم .کار سختی بود من امتناع کردم اما با اصرار فرماندهی راهی تهران شدم .
تهران که اومدم مستقیم رفتم پیش برادر اسماعیل ، حاج ایوب که بچه های قدیمی #گردان_تخریب بود . حاجی وقتی من رو تنها دید متوجه قضیه شد و اولین سوالی که کرد گفت : #اسماعیل_کو؟ من هم با روحیه ایی که از حاج ایوب میشناختم بلافاصله #گفتم_شهید_شده .
اسماعیل دومین شهید خانواده بود و آماده کردن مادر برای این خبر کار مشکلی بود که حاج ایوب به گردن گرفت من هم تا اومدن پیکر اسماعیل به تهران به کسی چیزی نگفتم.البته مادر شهید ابراهیم و اسماعیل نیاز ی به این همه نگرانی نداشت .
بالاخره پیکر اسماعیل هم رسید و روز تشییع اسماعیل دیدم مادرش مثل کوه در مقابل مصیبات ایستاده و زینب وار عمل نمود .
پیکراسماعیل در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها به خاک رفت و روحش رو ملائکه با خود بردند و ما هم حسرت به دل اون روزهای خوب ماندیم.
🌺🌹
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
@alvaresinchannel
به بهانه روز تجلیل از همسران صبور شهدا
بخوانید این حکایت را👇🏿👇🏿
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#عجب_حکایتی_داره
#شهید_حاج_ناصر_احمد_پور
شهادت 23 اردیبهشت سال 65
🔴 شهید ناصر احمد پور در سال 1337 بدنیا اومد
سال 1357 در 20 سالگی ازدواج کرد و دینش کامل شد
اولین فرزندش سال 59 به دنیا اومد
او جوان فعال و انقلابی دو آتیشه بود
جبهه و پشت جبهه برایش فرق نداشت یعنی اینکه رزمنده هر دو جبهه بود
در سال های دفاع مقدس در عملیات های متعددی شرکت کرده و بارها مجروح شده بود
سال 1360 خدا به آقا ناصر دوتا پسر داد که دو قلو بودند اسم یکی رو گذاشت غلامرضا و یکی دیگر رو هم بهرام.
و اردیبهشت ماه سال 64 هم خدا آقا کریم را که الان به حجه الاسلام شیخ کریم احمد پور معروف است به او عطا کرد.
و در نهایت #شهید_ناصر_احمد_پور رزمنده گردان #علی_اکبر_علیه_السلام در 23 اردیبهشت ماه سال 1365 برای مقابله با پاتک دشمن در #منطقه_عملیاتی_شرهانی با بقیه بچه های گردان به مصاف دشمن رفت و بر اثر اصابت گلوله به سر و پهلو مظلومانه به شهادت رسید و پیکرش در قطعه 53 گلزار بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
7 ماه بعد از شهادت آقا ناصر فرزند پنجم هم پا به جهان هستی گذاشت که نام پدرش ، ناصر را بر او گذاشتند و بدینسان ناصر احمد پور وقت شهادت 4 پسر در این دنیا و یک فرزند در راه داشت.
شهید ناصر احمد پور در 28 سالکی به شهادت رسید در حالیکه 5 فرزند خردسال داشت . یک فرزند 6 ساله. یه دوقلوی 5 ساله، آقا کریم یکساله و ناصر که 7 ماه بعد از شهادت به دنیا آمد.
همسر قهرمان این شهید کمر همت را محکم کرد برای به ثمر نشاندن فرزندان خردسال شهید ناصر احمد پور.
به حمدالله 5 پسر "شهید ناصر احمدپور" امروز پای در جای پای پدر گذاشتند و به خدمت گذاری به مردم در کمال تواضع مشغولند.
زندگی این شهید میتواند الهام بخش پسران و دختران این مرز و بوم باشد.
لاکن با ابراز تاسف کسی سراغ جمع آوری ،تدوین و انتشار سرگذشت زندگی عاشقانه این سالک الی الله نرفته و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
(جعفر طهماسبی)
@Alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهید_پانزده_ساله
#شهید_اکبر_گودرزی
محل شهادت #شلمچه
14دیماه 1366
🔻🔻🔻🔻🔻
شهيد«اكبر گودرزی»درتاريخ 16شهریورسال51درشهركرج به دنيا آمد.
تازه مقطع راهنمایی رو پشت سرگذاشته بود که عزم جبهه کرد.
به جهت سن کمی که داشت مسولین اعزام جبهه عذرش رو میخواستند . او بادست بردن درفتوکپی شناسنامه،تاریخ تولدش را به سال1349تغیر داد و فتوکپی آن را به مرکز اعزام نیرو ارائه کرد
و مجوز حضور در جبهه را گرفت.
#شهید_گودرزی ازطریق #جهاد_سازندگی_کرج به جبهه اعزام شدو با آموزشی که دیدبه عنوان راننده دستگاه مهندسی مشغول رزم شد.
او چند دفعه باهمین سمت درجبهه حضور پیدا کرد و یکبار هم مجروح شد.
امادرسحرگاه 14دیماه سال66 درحالیکه 15سال بیشتر نداشت و با #گریدر مشغول زدن خاکریز در #منطقه_عملیاتی_شلمچه بود هدف گلوله مستقیم تانک قرار گرفت.
شدت اصابت گلوله به #گریدر به حدی بود که بر اثر ترکش و موج انفجار پیکر #شهید_اکبر_گودرزی متلاشی شد و این سنگر ساز بی سنگر به جمع شهدا ملحق گردید.

🔹 #سند_غربت_یاران_خمینی
تصاویر بالا مرکب بهشتی شهید اکبر گودرزی است که با آن به آسمانها پرکشید.

@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سنگر_سازان_بی_سنگر
#شهید_پانزده_ساله
#شهید_اکبر_گودرزی
محل شهادت #شلمچه
14دیماه 1366
🔻🔻🔻🔻🔻
شهيد«اكبر گودرزی»درتاريخ 16شهریورسال51درشهركرج به دنيا آمد.
تازه مقطع راهنمایی رو پشت سرگذاشته بود که عزم جبهه کرد.
به جهت سن کمی که داشت مسولین اعزام جبهه عذرش رو میخواستند . او بادست بردن درفتوکپی شناسنامه،تاریخ تولدش را به سال1349تغیر داد و فتوکپی آن را به مرکز اعزام نیرو ارائه کرد
و مجوز حضور در جبهه را گرفت.
#شهید_گودرزی ازطریق #جهاد_سازندگی_کرج به جبهه اعزام شدو با آموزشی که دیدبه عنوان راننده دستگاه مهندسی مشغول رزم شد.
او چند دفعه باهمین سمت درجبهه حضور پیدا کرد و یکبار هم مجروح شد.
امادرسحرگاه 14دیماه سال66 درحالیکه 15سال بیشتر نداشت و با #گریدر مشغول زدن خاکریز در #منطقه_عملیاتی_شلمچه بود هدف گلوله مستقیم تانک قرار گرفت.
شدت اصابت گلوله به #گریدر به حدی بود که بر اثر ترکش و موج انفجار پیکر #شهید_اکبر_گودرزی متلاشی شد و این سنگر ساز بی سنگر به جمع شهدا ملحق گردید.

🔹 #سند_غربت_یاران_خمینی
تصاویر بالا مرکب بهشتی شهید اکبر گودرزی است که با آن به آسمانها پرکشید.

@alvaresinchannel
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره...
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم....
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون
ایخدا برسون.... امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده...
4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
🌺🌹
#اسماعیل_رفت_و_من_جاموندم
#تخریبچی_شهید_اسماعیل_خوش_سیر
شهادت: 9مردادماه 67 پاسگاه زید
✍️✍️✍️ راوی: #محمد_خلیلی

آخرین بار با اسماعیل عازم منطقه شدیم
اسماعیل تازه از بستر بلند شده بود عملیات قبل ترکش به بالای ران پاش خورده بود و مدتی هم در بیمارستان بستری بود و بعدا ز چندین عمل، تازه به یک بهبودی نسبی رسیده بود ولی عشق به جبهه و #بچه_های_تخریب موجب شد دوباره اعزام گرفت و باهم راه افتادیم.
اون موقع بچه های گردان در #میاندوآب بودن و ما به محض ورود به مقر میاندوآب دیدیم دوستان دارن لوازم رو بار کامیون ها میکنند و به من و اسماعیل گفتند با این دوتا کامیون برید جنوب.
حدودا 3 شبانه روز در راه بودیم . بعداز رسیدن به مقر ، مجددا تمام گردان بجز چند نفری عازم #منطقه_عملیاتی شده بودند. در مدتی که در انجا بودیم هرروز توسط نفراتی که به سمت منطقه عملیاتی میرفتند برای فرمانده پیام میدادیم که بفکر ماهم باشه .
یکی از روزها که من برای انجام کاری به بیرون از مقر رفته بودم دنبال ما آمده بودند تا به منطقه بریم ، متاسفانه من نبودم اما #اسماعیل_رفت_و_من_جا ماندم .
اون روز یکی از بدترین و دلگیر ترین روزهای عمرم بود و تا شب فقط گریه می کردم که چرا من نتوستم برم . بالاخره بخت ما هم باز شد و ما هم رفتیم خط مقدم.
در غروب روز 9 مرداد ماه خبر آوردند که #اسماعیل_بشهادت_رسیده وقرار شد من برم تهران وخبر شهادتش رو به خانواده بدهم .کار سختی بود من امتناع کردم اما با اصرار فرماندهی راهی تهران شدم .
تهران که اومدم مستقیم رفتم پیش برادر اسماعیل ، حاج ایوب که بچه های قدیمی #گردان_تخریب بود . حاجی وقتی من رو تنها دید متوجه قضیه شد و اولین سوالی که کرد گفت : #اسماعیل_کو؟ من هم با روحیه ایی که از حاج ایوب میشناختم بلافاصله #گفتم_شهید_شده .
اسماعیل دومین شهید خانواده بود و آماده کردن مادر برای این خبر کار مشکلی بود که حاج ایوب به گردن گرفت من هم تا اومدن پیکر اسماعیل به تهران به کسی چیزی نگفتم.البته مادر شهید ابراهیم و اسماعیل نیاز ی به این همه نگرانی نداشت .
بالاخره پیکر اسماعیل هم رسید و روز تشییع اسماعیل دیدم مادرش مثل کوه در مقابل مصیبات ایستاده و زینب وار عمل نمود .
پیکراسماعیل در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها به خاک رفت و روحش رو ملائکه با خود بردند و ما هم حسرت به دل اون روزهای خوب ماندیم.
🌺🌹
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
@alvaresinchannel