🔴خب، توی این مقاله درباره تحقیقاتی صحبت میشه که نشون میده وقتی زنها نقش نانآور اصلی خانواده رو به عهده میگیرن، احتمال مشکلات روانی، هم برای خودشون و هم برای همسرانشون افزایش پیدا میکنه.
این مطالعه توسط دکتر دمید گتیک از دانشگاه دورام انجام شده و بررسی کرده که چطور افزایش درآمد زنها با تعداد تشخیصهای مشکلات روانی طی یک دوره مرتبطه.
جالبه که وقتی زنها بیشتر از شوهرشون پول درمیارن، احتمال دریافت تشخیص مشکلات روانی تا ۸٪ برای هردو نفر و تا ۱۱٪ برای مردها افزایش پیدا میکنه!
🔴از این مقاله چی یاد گرفتیم:
1. افزایش درآمد زنان نسبت به همسرانشان ممکنه با افزایش مشکلات روانی در هر دو نفر مرتبط باشه.
2. مردان در این شرایط احتمالاً تا ۱۱٪ بیشتر دچار تشخیص مشکلات روانی میشن.
3. این تحقیق روی زوجهای سوئدی که در سال ۲۰۰۱ ازدواج کردن و درآمدهای مشابهی داشتن، انجام شده.
4. جالبه که این نتایج در زنان شهری و تحصیلکرده بیشتر دیده شده.
5. مردان بیشتر با مشکلات مرتبط با سوءمصرف مواد مواجه میشن، در حالی که زنان بیشتر دچار اختلالات عصبی و استرس میشن.
6. تغییر در نقشهای سنتی جنسیتی میتونه باعث استرس و تنش در روابط زوجین بشه.
باهم صدای این پیام بسیار مهم بوده و با افرادی که احساس میکنید نیاز به شنیدن آن دارند، #به_اشتراک_بگذارید.
◀️قسمت دوازدهم: حميد پیروی "حمید پیروی به نقش مراکز مشاوره در سراسر کشور، به ویژه مراکز مشاورهی دانشجویی در دانشگاهها، میپردازد. او توضیح میدهد که چگونه افراد میتوانند به این مراکز مراجعه کنند و باورهای اشتباهی را که مانع این اقدام میشود، مانند ترس از برچسب خوردن یا نگرانی از تأثیر آن بر آینده شغلی، به چالش میکشد. این گفتوگو فرصتی است برای بازنگری در نگاه ما به حمایتهای روانشناختی و استفاده از آنها برای بهبود سلامت روان."
🔰همچنان که #خطوط_بحران همیشه آماده پاسخگویی جهت #پیشگیری از خودکشی هستند، با #انجمن_علمی_روانپزشکان ایران نیز همراه باشید تا صدای تغییر باشیم. هدف این برنامه (#از_نو) تولید محتوای علمی و کاربردی برای پیشگیری از #خودکشی، آگاهیبخشی و حمایت از همه آنهایی که در معرض خودکشی هستند میباشد.
هر یکشنبه و چهارشنبه منتظر محتوای جدید انجمن علمی روانپزشکان ایران باشید. لطفاً به اشتراک بگذارید⬅️
🔴اپهای دوستیابی این روزها خیلی محبوب شدن، ولی تحقیقات جدید نشون میده که ممکنه برای تصویر بدن و اضطراب مشکلساز باشن.
بیش از ۸۵٪ مطالعاتی که بررسی شده، تأثیرات منفی قابل توجهی از استفاده از این اپها روی تصویر بدن پیدا کردن. تقریباً نصفشون هم گزارش دادن که استفاده از این اپها روی سلامت روان افراد اثر منفی داشته.
🔠از این مقاله چی یاد گرفتیم:
1. اپهای دوستیابی ممکنه به تصویر بدن منفی منجر بشن.
2. استفاده از این اپها میتونه باعث افزایش اضطراب بشه.
3. بیش از ۸۵٪ مطالعات تأثیرات منفی روی تصویر بدن رو گزارش کردن.
4. تقریباً نصف مطالعات اثرات منفی روی سلامت روان رو گزارش دادن.
🔖وقتی کسی سعی میکنه ما رو تضعیف کنه، چطور میتونیم ازش بالاتر بایستیم و تأثیرات منفیش رو کمتر کنیم؟
یه مثال میزنه که اگه دوستی اطلاعات خصوصی ما رو فاش کنه، چقدر میتونه ناراحتکننده باشه. تحقیقات جدید نشون میده که بخشیدن میتونه راهی مؤثرتر از انتقام باشه. اگه به فکر انتقام باشیم، فقط احساسات منفیمون بیشتر میشه و شاید حتی دچار مشکلات جسمی بشیم. اما با بخشیدن، میتونیم از احساسات منفی عبور کنیم و آرامش بیشتری داشته باشیم.
⭐️از این مقاله چی یاد گرفتیم:
1. تضعیف اجتماعی میتونه به سلامت روانی و جسمی ما آسیب بزنه. 2. بخشیدن راهی مؤثر برای مقابله با تضعیف دیگرانه. 3. انتقام فقط احساسات منفی رو تقویت میکنه و کمکی نمیکنه. 4. بخشیدن به ما کمک میکنه از افکار منفی رها بشیم و جلو بریم. 5. استفاده از بخشش میتونه روابط ما رو بهبود بده و از تنشها کم کنه. 6. انتقامجویی میتونه ما رو در چرخهای از رنجش و ناراحتی نگه داره.
◽️یکی از مهمترین اکتشافات آغاز سدهٔ بیستم بخشی از ذهن بود که اکنون آن را «ناخودآگاهی» مینامیم.
یونگ در اواخر دههٔ بیستسالگی متوجه شد که بسیاری از بیمارانش از دردنمونهایی رنج میکشند که ناشی از تعارضی میان چیزی است که در ژرفا دربارهٔ خودشان میدانند و آنچه که اذهان خودآگاهشان میتواند دربارهٔ احساسات و امیالشان تحمل کند. شاید کسی، برای مثال، کل توانایی سخن گفتنش را به خاطر یک یا دو چیزی که مدتهای مدیدی آرزویش را داشته اما میترسیده آن را با افراد مشخصی در میان بگذارد از دست بدهد. ممکن است دیگری هراسی از ادرار کردن پیدا کند به خاطر تمسخری که در بچگی شده اما نمیتواند آن را به یاد آورده و پردازش کند. یونگ، پیروِ فروید، باور داشت که درمان و رشد نیازمند آن است که ما بیاموزیم گرههای ذهنیمان را بگشاییم و هویتهای راستین اما پیچیده و گاهی شگفتآورمان را به طور کامل بپذیریم.
مقاله از سوزان بلکمور درباره تجربههای نزدیک به مرگ (NDE) هست. بلکمور میگه که این تجربهها لزوماً نشوندهنده وجود زندگی پس از مرگ نیستن و میتونن با عوامل علمی و روانشناختی توضیح داده بشن.
و میاد توضیح میده که ریموند مودی در سال ۱۹۷۵ کتابی نوشت که باعث شد خیلیها فکر کنن NDEها اثباتی برای زندگی پس از مرگ هستن. اما بلکمور میگه که این نتیجهگیری درست نیست، چون افرادی که این تجربهها رو داشتن واقعاً نمردن و مغزشون هنوز فعال بوده.
حالا بلکمور به چند تا از توضیحات ممکن اشاره میکنه:
انتظارات و باورها: انتظارات فرهنگی و مذهبی میتونن شکل تجربههای نزدیک به مرگ رو تحت تأثیر قرار بدن. برای مثال، افراد در فرهنگهای مختلف چیزهای متفاوتی رو میبینن.
تأثیرات دارویی: داروها و مواد شیمیایی که در زمان بحران به بیمار داده میشه، میتونن تجربههای عجیب و غریبی ایجاد کنن.
کمبود اکسیژن (آنوکسی): کمبود اکسیژن در مغز میتونه منجر به تصاویری مثل تونل نورانی بشه.
فعالیت لوب تمپورال مغز: تحریک این بخش از مغز میتونه باعث توهمات، یادآوری خاطرات و تجربههای خارج از بدن بشه.
بلکمور نتیجه میگیره که همه این عوامل میتونن توضیح بدن که چرا مردم تجربههای نزدیک به مرگ دارن، بدون اینکه نیاز باشه به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشته باشیم. یه جورایی این تجربهها بیشتر نشوندهنده عملکرد پیچیده مغز ما هستن تا اثباتی برای حیات پس از مرگ.
هورنای در این کتاب، نظریهای پویا مربوط به بیماریهای روانی را شکل میدهد که بر پایهی نگرشهای «حرکت رو به جلو»، «حرکت در مقابل» و «حرکت در خلاف جهت» دیگران بنیان نهاده شده است. هورنای برخلاف فروید، نمیپذیرد که بیماریهای روانی در غریزه ریشه دارند. او در مورد کارساز بودن تئوری خود بیان می کند: این تئوری برای اولین بار به ما اجازه می دهد تا استیصال برآمده از بیماری روانی را درک و حل نماییم. کشمکشهای روانی را نمیتوان با تصمیمات منطقی حل نمود. بلکه آنها از طریق تغییر شرایط درون شخصیتی که آنها را به وجود آورده، از بین میروند.
🤔بیش از ۷۰ گونه پرنده به طرز شگفت آوری پوست مار ریخته شده رو تو لونههاشون میذارن. این ترفند باحال کمک میکنه شکارچیها رو دور نگه دارن، چون پوست مار ممکنه به بقیه حیوانات احساس خطر بده.
🔣کامو معتقد بود که ما انسانها به دنبال معنی و هدف در زندگیمون هستیم، ولی دنیا و کیهان هیچ معنی خاصی ندارن. این تضاد رو بهش میگفت "ابسورد".
حالا چه کار میتونیم بکنیم؟
سه راه حل رو معرفی میکنه:
1. خودکشی: که هم Kierkegaard و هم Camus معتقد بودن که این گزینه جواب نمیده و فقط اوضاع رو بدتر میکنه و یه جورایی فرار از آزادی و مسئولیت پذیریه.
2. باور به چیزهای مذهبی یا فراتر از واقعیت: یعنی فکر کنیم که یه حقیقتی هست که از این ابسورد فراتر میره. Kierkegaard معتقد بود که این عمل مستلزم "پرش به سمت ایمانه" ، ولی Camus این رو به عنوان "خودکشی فلسفی" میبینه.
3. پذیرفتن ابسورد: Camus معتقد بود بهترین راه اینه که این بیمعنایی رو بپذیریم و با وجودش زندگی کنیم. این باعث میشه ما آزادی بیشتری داشته باشیم و بتونیم معنی زندگی خودمون رو بسازیم.
🔖پی نوشت
ابسوردیسم به این معناست که ما بین تجربه انسانی و واقعیتهای دشوار زندگی در تعارضیم. ولی با وجود این تضاد، میتونیم انسانیتمون رو بپذیریم و به سمت جلو حرکت کنیم. این همون چیزیه که Camus بهش میگه "عصیان". یک آری گویی نیچه ای به مصیبت های هستی!
من شک میکنم پس هستم (دکارت) من عصیان میکنم پس ما هستیم(کامو)