🔣کامو معتقد بود که ما انسانها به دنبال معنی و هدف در زندگیمون هستیم، ولی دنیا و کیهان هیچ معنی خاصی ندارن. این تضاد رو بهش میگفت "ابسورد".
حالا چه کار میتونیم بکنیم؟
سه راه حل رو معرفی میکنه:
1. خودکشی: که هم Kierkegaard و هم Camus معتقد بودن که این گزینه جواب نمیده و فقط اوضاع رو بدتر میکنه و یه جورایی فرار از آزادی و مسئولیت پذیریه.
2. باور به چیزهای مذهبی یا فراتر از واقعیت: یعنی فکر کنیم که یه حقیقتی هست که از این ابسورد فراتر میره. Kierkegaard معتقد بود که این عمل مستلزم "پرش به سمت ایمانه" ، ولی Camus این رو به عنوان "خودکشی فلسفی" میبینه.
3. پذیرفتن ابسورد: Camus معتقد بود بهترین راه اینه که این بیمعنایی رو بپذیریم و با وجودش زندگی کنیم. این باعث میشه ما آزادی بیشتری داشته باشیم و بتونیم معنی زندگی خودمون رو بسازیم.
🔖پی نوشت
ابسوردیسم به این معناست که ما بین تجربه انسانی و واقعیتهای دشوار زندگی در تعارضیم. ولی با وجود این تضاد، میتونیم انسانیتمون رو بپذیریم و به سمت جلو حرکت کنیم. این همون چیزیه که Camus بهش میگه "عصیان".
یک آری گویی نیچه ای به مصیبت های هستی!
من شک میکنم پس هستم (دکارت)
من عصیان میکنم پس ما هستیم(کامو)