#حاجت_روا...
.
اولین و آخرین اعزام صادقم...
❤۹ اسفند ۹۴ بود...
دلم میخواست ساعتای آخر جدایی تنها باشیم...
💕ولی شدنی نبود...
خونهمون پره مهمون بود...
لحظه های آخر...
سینی آب و قرآنو دادم دست مادرشوهرم و...
بدو بدو از پلهها رفتم بالا...
تحمل دیدن حركت ماشینشو نداشتم...
😔بعد۱ساعت رفتم تو اتاق خواب و دیدم...
بخشی از وسایلشو جا گذاشته...
بهش زنگ زدم...
گفت...تا۱ربع دیگه میاد...
خییییلی خوشحال شدم...
😊گفت...
"بذارشون در آسانسور برمیدارم..."
قبول نكردم و گفتم...
"حالا بیا بالا..."
یادم رفته بود واسش میوه بذارم...
❤همین كه گفت دارم میام...
هر چی خیار داشتیمو گذاشتم واسه توی راهشون...
با كیكهای دوقلوی شكلاتی...
كه فقط با صادق میتونستم بخورم...
💕منتظرش نشستم تا رسید...
وسایلو دادم بهش و دوباره باهاش وداع كردم...
😔مثه جون كندن بود برام...
😢.
#من_خود_به_چشم_خویشتن_دیدم_كه_جانم_میرود...
.
صادقم...
❤حتیالامكان هر روز...
یا یكی۲روز در میون تماس میگرفت...
آخرین بار كه با هم حرف زدیم...
۳ اردیبهشت۹۵ بود...
روزای آخر بهش میگفتم...
"وقت اومدن زنگ نزنی به دوستت كه بیاد دنبالت...
تا از تهران بخوای با ماشین بیای،من میمیرم...
💕"
همش شوخی میکرد و میگفت...
"نههه...پول هواپیما ندارم...
😅"
میگفتم...
"من واست میخرم...
☺"
تو آخرین تماسش گفتم...
"لطفاً خبر بده...
دوست دارم بیام استقبال مدافع حرم عمه جانم زینب(س)..."
قبول كرد...
این دفعه دیگه شوخی نكرد و گفت...
"میای جونم...!
❤"
دیگه كم كم حرف برگشتنش بود...
از۹اسفند تا۴اردیبهشت...
قد یه عمر بهم گذشت...
ولی...
همین۵۷روز كافی بود...
تا صادقم به آرزوش برسه...
.
(همسر شهید صادق عدالت اکبری)
.
#ادامه_دارد...
.
#دل_نوشت:
یا بقیة الله(عج)
دیوونه ی این لقبِ...
صاحب صمصام تواَم...
آرزوم اینه ببینم...
سرباز گمنام تواَم...
این آخرین خواهشمه...
معلومه از حال چِشَم...
که الهی با تو آقا...
مدافع حرم بشم...
😢العجل...
ای منتقم خون شیعه ها...
امید همه ی مسلمونا...
الهی بیایی و با رهبرم...
با تو بریم حرم کربلا...
@rahian_nur