کانون شعر و ادب دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی

#کتاب
Channel
Logo of the Telegram channel کانون شعر و ادب دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
@poem_sruPromote
261
subscribers
571
photos
66
videos
62
links
🖋🎓 کانون شعر و ادب دانشگاه شهید رجایی از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر یادگاری که در این گنبدِ دَوار بماند .. #حافظ ارتباط با ادمین: @AM_khorsandi پیج اینستاگرام کانون شعر و ادب: https://instagram.com/poem_sru
دکتر جکیل و آقای هاید
فایل صوتی کتاب دکتر جکیل و مستر هاید

تقدیم به شما🌱

#کتاب_صوتی
@poem_sru
ولایت علی، نه علی را دوست داشتن که فقط علی را دوست داشتن است. ولایت علی، علی را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف‌ها و جلوه‌ها بریدن است. این ولایت، ادامه ولایت حق است و دنباله‌ی توحید، آن هم توحیدی در سه بعد؛ در درون و در هستی و در جامعه؛ که توحید در درون انسان‌ها، هواها و حرف‌ها و جلوه‌ها را می‌شکند؛ هواهای دل و حرف‌های خلق و جلوه‌های دنیا را و در جامعه طاغوت‌ها را کنار می‌ریزد و در هستی خدایان و بت‌ها را.

📚 از #کتاب غدیر | نوشته‌ی
#علی_صفائی_حائری
#کانون_شعر_و_ادب
#روزنگار، ۱۸ ذي‌الحجة،
عید سعید غدیرمبارک باد🪻🌿

@poem_sru
#یک_جرعه_کتاب

قبل از این که زندانی‌ شم، هرگز به فکر این چیزها نبودم. روشنی دلپذیر ظهر، برایم عادی بود و تو منزل، با بچه‌ها سر و کله زدن، یک کار معمولی و غالباً خسته کننده. همیشه فکر می‌کردم که زندگی رنگی دیگر دارد و آنچه در اطرافم می‌گذرد، فقط یک مسخرهٔ تکراری است؛ ولی حالا نه! حالا یادآوری تمام چیزهای بی‌ارزش که خارج از زندان دورم را گرفته بود، برایم لذت بخش شده بود.
خیلی از چیزهای بی‌اهمیت برای زندگی ضروری است. اصلاً مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بی‌اهمیت، زندگی را تشکیل میدهد. زندگی یعنی همین!

📚 از #کتاب زائری زیر باران | نوشته ی
#احمد_محمود
@poem_sru
#یک_جرعه_کتاب

عباس، مشک را بر دوش می اندازد، دو دست به زیر آب می برد و فرا می آرد، تا پیش روی چشم.
عجبا! این تصویر اوست در آب یا حسین؟!
این درست همان لحظه ای است که عباس یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است؛ اینکه در آینه نیز جز تصویر حسین نبیند.
اکنون دیگر چه نیازی به آب؟!
دستهایش را باز می‌کند و آب را به شریعه بر می گرداند. دل به حکم امام عشق می سپارد و سپاه عقل را مضمحل می کند.

📚از #کتاب سقای آب و ادب | نوشته‌ی #مهدی_شجاعی
#شب_تاسوعا🏴

@poem_sru
#معرفی_کتاب 🏴

بخشی از کتاب را با هم میخوانیم:

《صدای زنان به شیون بلند شد . حسین روی بگردانید. طفلی از آن خویش را شنید از تشنگی می گرید. شیرخوار بود، نامش عبدالله. او را بگرفت و گفت: ای مردم! اگر بر من رحم نمی کنید، بر این طفل ترحم کنید. حرمله ابن کاهل اسدی تیری بیفکند که در گلوی طفل آمد و او را ذبح کرد . حسین بگریست و می گفت: خدایا! حکم کن میان ما و این مردمی که ما را خوانند تا یاری کنند، آن گاه ما را کشتند. دو دست زیر گلوی او گرفت و چون پر شد، به آسمان پاشید و گفت: چون چشم خدا می بیند، آن چه بر من آمد سهل باشد. و خون او بر زمین ریخت و گفت: ای پروردگار! اگر نصرت را از آسمان بر ما بسته ای، پس بهتر از آن نصیب ما کن و از این ستمکاران انتقام ما را بگیر. حصین ابن تمیم، تیری افکند که در لب او جای گرفت و خون از دو لبش روان گشت . از اسب به زیر آمد و با غلاف شمشیر قبری کند و طفل را به خون بیاغشت و دفن کرد.》

📕 #کتاب_آه
👤 #یاسین_حجازی
#نشر_جام_طهور
#کانون_شعر_و_ادب


@poem_sru
#یک_جرعه_کتاب 🏴

باز از خانه خاموش و غم‌زده فاطمه اين خانه کوچكي که از همه تاريخ بزرگتر
است مردی بيرون آمد: خشمگين و مصمم، و در هيأتي که گويي بر سر همه قصرهای قساوت و پايگاه‌های قدرت، آهنگ يورش دارد، و گويي قله کوهي است که آتشفشاني بي‌تاب را در دل خود به بند کشيده است و يا تند بادی است که خداوند بر
اين قوم عاد فرو فرستاده است و اکنون به وزيدن آغاز مي‌کند!
مردی از خانه فاطمه بيرون آمده است! مدينه را مي‌نگرد و مسجد پيامبر را! و مكه ابراهيم را، و کعبه به بند نمرود کشيده را، و اسلام را، و پيام محمد(ص) را، و کاخ سبز دمشق را و گرسنگان را و در بند کشيدگان را و ...
مردی از خانه فاطمه بيرون آمده است! بار سنگين همه اين مسؤوليتها بر دوش او
سنگيني مي‌کند. او وارث رنج بزرگ انسان است، تنها وارث آدم، تنها وارث ابراهيم و ...
تنها وارث محمد! و ...
مردی تنها!
اما، نه! دوشادوش او، زني نيز از خانه فاطمه بيرون آمده است، گام به گام او، نيمي از بار سنگين رسالت برادر را او بر دوش خود گرفته است!
مردی از خانه فاطمه بيرون آمده است، تنها و بي‌کس، با دستهای خالي، يك تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و آهن يورش برده است. جز «مرگ» سلاحي ندارد! اما او، فرزند خانوادهای است که «هنر خوب مردن» را، در مكتب حيات، خوب آموخته است.

#علی_شریعتی #محرم
📚 از #کتاب حسین وارث آدم

@poem_sru