#یک_جرعه_کتاب 🏴باز از خانه خاموش و غمزده فاطمه اين خانه کوچكي که از همه تاريخ بزرگتر
است مردی بيرون آمد: خشمگين و مصمم، و در هيأتي که گويي بر سر همه قصرهای قساوت و پايگاههای قدرت، آهنگ يورش دارد، و گويي قله کوهي است که آتشفشاني بيتاب را در دل خود به بند کشيده است و يا تند بادی است که خداوند بر
اين قوم عاد فرو فرستاده است و اکنون به وزيدن آغاز ميکند!
مردی از خانه فاطمه بيرون آمده است! مدينه را مينگرد و مسجد پيامبر را! و مكه ابراهيم را، و کعبه به بند نمرود کشيده را، و اسلام را، و پيام محمد(ص) را، و کاخ سبز دمشق را و گرسنگان را و در بند کشيدگان را و ...
مردی از خانه فاطمه بيرون آمده است! بار سنگين همه اين مسؤوليتها بر دوش او
سنگيني ميکند. او وارث رنج بزرگ انسان است، تنها وارث آدم، تنها وارث ابراهيم و ...
تنها وارث محمد! و ...
مردی تنها!
اما، نه! دوشادوش او، زني نيز از خانه فاطمه بيرون آمده است، گام به گام او، نيمي از بار سنگين رسالت برادر را او بر دوش خود گرفته است!
مردی از خانه فاطمه بيرون آمده است، تنها و بيکس، با دستهای خالي، يك تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و آهن يورش برده است. جز «مرگ» سلاحي ندارد! اما او، فرزند خانوادهای است که «هنر خوب مردن» را، در مكتب حيات، خوب آموخته است.
#علی_شریعتی #محرم📚 از
#کتاب حسین وارث آدم
@poem_sru