به وقت جمعه ها
#معرفی_کتاب #یک_جرعه_کتاببخشی از کتاب را با هم میخوانیم:
"یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقابها را توی سفره میچیدم. صمد هم مثل همیشه رادیوش را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش. گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنهام.»
دیدم یکدفعه رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید و روی یک دست بلندش کرد.
به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم. گفتم: «صمد چه خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یکماهش نشده. دیوانهاش میکنی!»
میخندید و میچرخید و میگفت: «خدایا شکرت، خدای شکرت!» آمد جلو سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد میآید. امام دارد میآید. الهی قربان تو بچهات بروم که اینقدر خوش قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت و باز دوباره رفت.
📕 #دختر_شینا👤 #بهناز_ضربیزاده#نشر_سوره_مهر#کانون_شعر_و_ادب با تشکر از همکاری خانم گلشاهی بابت معرفی کتاب و گزینش بخش از کتاب
🙏🌻@poem_sru